«من هم دلم گریه میخواست» نام یکی از تازههای نشر انتشارات سوره مهر است که در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری استان گلستان و به قلم حجت شاهمحمدی تهیه شده است. کتاب به موضوع حضور گروه نمایشهای کمدی استان گلستان در جبهههای جنگ تحمیلی اشاره دارد. این گروه به سرپرستی عطاءالله صفرپور بازیگر سیاهباز فقید اهل گرگان راهی مناطق جنگی میشوند و با اجراهای طنازانه برای رزمندگان اسلام روحیهای مضاعف به آنها میبخشیدند. شاهمحمدی در مقدمه کتاب برای مخاطب بازگو میکند که چطور ریسمان اولیه نگارش کتاب به دست او افتاده و چگونه با مرگ ناگهانی عطاءالله صفرپور او مجبور میشود از مسیرهای دیگری کتاب را به پایان برساند.
شاهمحمدی درباره کلیت کتاب میگوید: «کتاب از دو بخش تشکیل شده است؛ بخش اول با نام «سیر زندگی از تولد تا مرگ» به زندگینامه عطاءالله صفرپور هنرمند سیاهباز فقید گرگانی میپردازد. بخش دوم با عنوان «جیجکعلیشاه در جبهههای جنگ تحمیلی» به حضور سیاهبازان گرگانی در میدان جنگ و در میان رزمندگان اسلام اشاره دارد.
شاهمحمدی در ادامه با اشاره به اینکه هنر روحوضی و سیاهبازی در حال نابودی است و وضعیت مناسبی ندارد، توضیح میدهد: «عطاءالله صفرپور جزو آخرین افراد سیاهباز در کشور بود و تنها هنرمند سیاهبازی بود که در منطقه جنگی حضور داشت. او هنر خود را در خدمت جنگ و جبهه قرار داده بود و همواره معروفترین و بهترین اجراهای خود را برای بچههای خطشکن یعنی کسانی که در خط مقدم قرار داشتند به نمایش میگذاشت. خطشکنان همان از جانگذشتگان و پیشقراولان جنگ هستند که بیش از هر کسی خودشان را برای شهادت آماده کردهاند. هدف صفرپور از حضور در مناطق جنگی، استفاده از هنر و تخصصش برای خدمت به رزمندگان بود او با هنرش به رزمندگان خدمت میکرد. چون احساس میکرد بهترین خدمت به این رزمندهها حفظ روحیه و ایجاد حال خوب در بین آنهاست.»
نویسنده کتاب «من هم دلم گریه میخواست» در توضیح شخصیت صفرپور اضافه میکند: «من برای اینکه شخصیت صفرپور را تشریح کنم، باید شما را به یکی از گفتههای همسرش ارجاع بدهم. همسرش میگفت او همواره سعی میکرد دیگران را بخنداند و این را وظیفه خود میدانست. به طوری که گاهی احساس میکردم من نیستم که با او زندگی میکنم، بلکه هر جا هر کسی که نیاز به انرژی و روحیه داشت، میرفت و به او روحیه میداد.»
او در پاسخ به این سؤال که چرا اسم کتاب «من هم دلم گریه میخواست» انتخاب شده است، میافزاید: «صفرپور در جایی جملهای دارد که میگوید، من تمام عمرم مردم را خنداندهام، اما یکی نمیآمد من را بخنداند و من حتی نتوانستم، گریه کنم، چراکه وقتی خبر بدی هم به گوشم میرسید، من باید گریه میکردم، وظیفهام این بود که مردم را بخندانم. او همیشه میگفت من یک روز از خدا خواستم که من هم بتوانم گریه کنم.»
شاهمحمدی در پایان به هنر جنگ با دشمنان اشاره کرد و اظهار میکند: «هنر فقط تولید یک اثر نیست، بلکه خوب جنگیدن هم میتواند یک هنر باشد. بزرگترین حسن یک فرمانده در جبهههای جنگ حفظ روحیات جوانمردانه و هنر رزم است که به آن مجهز است. هنر جنگ این است که اگر حمله یا تجاوزی صورت گرفت شما بتوانید در تیپ یا گردان در دل دشمن نفوذ کنید و معادلات را به نفع کشورت تغییر دهید. این هنر، هنر جنگیدن است که خود یک هنر مهم و تأثیرگذار است.»