این کتاب بیانی تاریخی، روایی از واقعه عاشوراست که با رویکردی خاص به آن نگریسته است. شاید در مقاتل و کتابهای مختلف، درباره سید شهیدان، امام حسین (ع) و یاران ایشان و نحوه شهادت ایشان خواندهاید ولی در پشت میدان کربلا و در جایی که با نام «خیمهها» از آن یاد میکنیم، زنانی بودند که شاید بدون آنها، نخل کربلا به ثمر نمیرسید.
این پرورشیافتگان مکتب کربلا، بنای عهدی را استوار ساختند که تندبادهای حوادث روزگار و فراز و نشیبهای تاریخ قادر به رخنه در آن نیست، از همین رو اینان نام خویش را با حضور در خیل عاشوراییان جاودانه کردند و دیگران پس از خود را نیز متذکر این معنا نمودند که برای جاودانگی و نیکسرانجامی راهی جز بودن در خیل عاشوراییان و ماندن در میان آنان تا آخرین لحظه از حیات نیست.
اینان به ما آموختند که دوستی اهل بیت (ع) رمز ماندگاری است و پرورش نسل عاشورایی تکلیفی است که اگر بر زمین بماند، نیکبختی و اقبال از بشر روی برمیگرداند، چنانکه خود از معلم بزرگ دشت کربلا، حسین بن علی (ع) آموخته بودند عاشق صادق پاکباختهای است که در همه هستی جز حضرت دوست و تمنای او هیچ نمیشناسد.
حسین (ع) نشان داده بود کسی را دوست میدارد که میارزد تا ابدالآباد برای او در میانه میدان کربلا ماند و جنگید. چنان که او نیز ماند، جنگید و به تمامی مفسر معنی عشق، عبودیت و آزادگی شد.
عبدالله بنالحسن از مادرش فاطمه بنت حسین (ع) روایت میکند که گفت: غارتگران به خیمه ما آمدند، آنگاه که من دختربچهای بودم و خلخالی از طلا به پا داشتم. مردی خلخال را از پایم درآورد و گریه میکرد. گفتم:ای دشمن خدا چرا گریه میکنی؟ گفت: چرا گریه نکنم در حالی که دختر رسول خدا (ص) را غارت میکنم. گفتم: غارت نکن. گفت: میترسم اگر من غارت نکنم، دیگری بیاید و بگیرد.
فاطمه گوید: همه چیز را به غارت بردند، حتی پارچههای سر ما را بردند.
در حیاه الحسین (ع) آمده است: پس از شهادت امام حسین (ع) سپاه کوفه، به خیمهها حمله کردند، ضمن به آتش کشیدن آنها، هر چه در خیمهها بود غارت کردند و از گوشها و پاهای اطفال گوشواره و خلخال بیرون آوردند.
از فاطمه صغری دختر امام حسین (ع) نقل شده است که پس از شهادت امام (ع) یکی از سواران سپاه عمر سعد به طرف او که جلوی یکی از خیمهها ایستاده بود، حملهور میشود و با نیزه به او ضربتی میزند که بر زمین میخورد، آنگاه گوشواره از گوشش میکند و خون جاری میشود.
در بخشی از کتاب زنان عاشورایی میخوانید:
امکلثوم صغری دختر امیرالمؤمنین (ع) و مادرش امولد بوده است. مسعودی و ابناثیر، امکلثوم را در زمره اولاد علی (ع) معرفی کردهاند، اما مادرش فاطمه (س) نیست.
به گفته ابنحزم، زینبکبری (س) و امکلثومکبری (س) از جمله فرزندان علی (ع) و فاطمه (س) هستند، گرچه زینب صغری و امکلثوم صغری را نیز که مادرشان امولد بوده معرفی کرده است. محسنالامین تعداد دختران علی (ع) که لقب امکلثوم داشتهاند را چهار تن ذکر کرده است: ۱. همسر مسلمبن عقیل ۲. همسر عبدالله اصغربنعقیل ۳. همسر عمربن خطاب ۴. همسر عبداللهبنجعفر. بر اساس گفته «زبیربن بکار» نسب شناس مشهور عرب، زینب کبری (س) که به همسری عبداللهبنجعفر درآمد و امکلثوم کبری که همسر عمربن خطاب شد، هر دو از فاطمه زهرا (س) بودهاند. وی دختران معروف دیگر علی (ع) از غیر فاطمه (س) را چنین نام برده است: رقیه دختر صهباء که همسر مسلم بنعقیل گشت، زینبصغری به ازدواج محمدبنعقیل درآمد و امکلثوم صغری که نامش نفیسه بود به همسری عبدالله اکبربنعقیل انتخاب شد.
ما مقانی در تنقیح المقال مینویسد: «رقیه دختر امیرالمؤمنین (ع) همسر مسلمبنعقیل و مادر عبدالله و محمد بوده است. دو پسرش در نینوا شهید شدند و این بانو با اسیران به شام رفت و مصیبتها به چشم دید. مادر رقیه صهباء ثعلبیه (صهباء امحبیب دختر عبادبن ربیعه الثعلبیه) است. گفته شده است که صهباء از اسیران یمامه یا عین التمر بود که امیرالمؤمنین (ع) او را خریداری کرده است. صهباء از امیرالمؤمنین صاحب دو فرزند به نام عمرالاطرف و رقیه شد. بعضی معتقدند امکلثوم که دختر حضرت فاطمه (س) بوده است، در زمان امام محتبی (ع) از دنیا رفت. این بانو که نامش در حادثه کربلا مطرح است، یکی دیگر از همسران امیرالمؤمنین (ع) است، لذا به نظر میرسد امکلثوم حاضر در واقعه کربلا همان زوجه مسلم بنعقیل است که به دنبال همسر و برادر بزرگوارش اباعبداللهالحسین (ع) راهی کربلا شد.»