کد خبر: 1161857
تاریخ انتشار: ۱۶ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۳:۰۲
گفت‌وگوی «جوان» با پسر عموی رزم‌آفرین عملیات الی‌بیت‌المقدس شهید مجتبی ناطقی
شهید اکبر چمنی و شهید مجتبی ناطقی با هم دوست و رفیق بودند.
مبینا شانلو

شهید اکبر چمنی و شهید مجتبی ناطقی با هم دوست و رفیق بودند. از آن رفقایی که تا پای جان پای عهد رفاقت‌شان ماندند. با هم به جبهه رفتند، با هم جنگیدند، با هم شهید شدند، با هم مفقودالاثر شدند و باهم به خانه بازگشتند. عملیات الی‌بیت‌المقدس نقطه اوج این دو رفیق شهید بود. شهیداکبر چمنی و شهید مجتبی ناطقی در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ در این عملیات به شهادت رسیدند و ۱۷ سال بعد آنچه از پیکرشان مانده بود تفحص شد و به خانه بازگشت. با هادی ناطقی پسر عموی شهید مجتبی ناطقی همکلام شدیم تا به بهانه عملیات الی‌بیت‌المقدس نگاهی به سبک و سیره زندگی شهید داشته باشیم.

متولد تهران، مبارز تبریزی
متولد تهران بود. مجتبی در بیست وسومین روز از مهر ۱۳۴۴ در خانواده‌ای مذهبی و تحصیل کرده متولد شد. ایشان چهارمین و کوچکترین فرزند خانواده بود. چون نام برادرهایش مصطفی و مرتضی بود، نام او را نیز مجتبی گذاشتند. پدرش ابوالحسن ناطقی، در نیروی هوایی کار می‌کرد و به اقتضای شغلش پیوسته از شهری به شهر دیگر مهاجرت می‌کرد. زمانی که مجتبی در یکی از بیمارستان‌های تهران به دنیا آمد، پدرش در پایگاه نوژه همدان در حین انجام مأموریت بود. مجتبی دوران کودکی را در همدان سپری کرد و دوران ابتدایی را نیز در تبریز گذراند. هادی ناطقی پسر عموی شهید به روز‌های انقلاب و فعالیت‌های شهید اشاره می‌کند و می‌گوید: «مجتبی مبارزات انقلابی‌اش را با اوج گرفتن انقلاب از تبریز آغاز کرد. شب‌ها با بردارش به خیابان می‌رفتند و روی دیوار‌ها عکس می‌چسباندند.»
فعال انجمن اسلامی
او در ادامه می‌گوید: «وقتی مجتبی به سن دبیرستان رسید، پدرش بازنشسته شده بود و آن‌ها به شاهرود نقل مکان کردند. او در آن دوران یکی از فعالان انجمن اسلامی در دبیرستان امام خمینی (ره) بود. به ورزش و مطالعه علاقه زیادی داشت و دربارۀ مسائل مذهبی و ایدئولوژی اسلامی مطالعه می‌کرد. خیلی از شب‌ها با دوستانش جمع می‌شدند و به بحث و گفتگو مطالعه پیرامون انقلاب می‌پرداختند.»
از شهادت تا تفحص
هادی ناطقی از شهادت مجتبی و اکبر چمنی در عملیات الی‌بیت‌المقدس و جاویدالاثر شدن‌شان می‌گوید: «مجتبی تا سوم دبیرستان درس خواند. با شروع جنگ از طرف بسیج به جبهه خوزستان (سوسنگرد) اعزام شد. کمی بعد همراه با رفیقش اکبر چمنی در عملیات آزاد‌سازی خرمشهر شرکت کرد. یکی از همرزمانش که در لحظات آخر همراه‌شان بود از شهادت این دو رفیق اینگونه برای ما روایت کرد دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ در حین انجام عملیات الی‌بیت‌المقدس اکبر چمنی مجروح شده و در تیررس عراق‌ها بود. مجتبی خودش را رساند بالای سر رفیقش اکبر و او را کول کرد تا به عقب منتقل کند. در پناه لوله‌های نفتی که در حاشیه جاده کشیده شده بود، به همراه چهار نفر دیگر از مهلکه فرار می‌کردیم. ترکش پهلوی اکبر را دریده و به شدت خونریزی داشت. به نیمچه خاکریزی رسیدیم که حدود ۲۰۰ متر تا خاکریز بچه‌ها فاصله داشت. مجتبی، اکبر را زمین گذاشت تا کمی خستگی بگیرد. او تکواندو کار بود و بدن ورزیده‌ای داشت.
محمدحسین دماوندی که فرماندۀ دسته بود، به او گفت از اینجا به بعد باید با سرعت بدویم تا به خاکریز خودمان برسیم. بعد به مجتبی گفت توانش را داری؟ مجتبی هم گفت بله دارم. دوباره اکبر را روی دوشش گذاشت. دیگر لوله‌های نفتی یا پناه‌گاهی وجود نداشت و باید این مسافت را در دشتی صاف که کاملاً در دید عراقی‌ها بود، می‌دویدیم. با فاصله ۱۰ متر از هم حرکت می‌کردیم، من جلوتر از همه بودم و بعد از من محمد حسین دماوندی. وقتی به لب خاکریز رسیدیم، گلوله‌ای به خاکریز خورد و من را پنج متر آن طرف‌تر پرتاب کرد. در درمانگاه سپاه منطقه که به هوش آمدم متوجه شدم آن گلوله تانک دماوندی را هدف گرفته بود، گلوله دیگری هم به اکبر و مجتبی خورده و آن‌ها با گلوله مستقیم تانک به شهادت رسیده بودند و تا سال‌ها از پیکر‌های عزیزشان چیزی بازنگشت. ۱۷ سال بعد از شهادت‌شان خبر تفحص‌شان به خانواده رسید و دل شاد شدند. این دو کبوتر با یک بال آسمانی شدند.»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار