کد خبر: 1156189
لینک کوتاه: https://www.Javann.ir/004qmD
تاریخ انتشار: ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۰۵:۴۵
یادکردی از شهید علیرضا رحیمی صفت در گفت‌و‌گوی «جوان» با پسر عموی شهید
متن زیر خاطراتی از شهید علیرضا رحیمی از شهدای واقعه تروریستی ۱۴ اردیبهشت سال ۶۱ است که از زبان پسرعمویش باقر حاجی رحیم پیش‌رو دارید.
غلامحسین بهبودی

متن زیر خاطراتی از شهید علیرضا رحیمی از شهدای واقعه تروریستی ۱۴ اردیبهشت سال ۶۱ است که از زبان پسرعمویش باقر حاجی رحیم پیش‌رو دارید.

پسر عمویم شهید علیرضا رحیمی صفت متولد ۱۳۳۶ بود. من متولد سال ۳۸ هستم و دو سال از او کوچکتر بودم. پدرم با سه برادرش (عموهایم) همگی در یک خانه قدیمی که در اصطلاح به آن قمر خانمی می‌گویند، زندگی می‌کردیم. این خانه در عباس‌آباد ته بازار فرش فروش‌ها، یک حوض وسط حیاطش داشت و شش اتاق آن طرف حیاط بودند و شش اتاق هم این طرف حیاط. همراه عمو‌ها و خانواده‌شان یک زندگی بسیار با صفا و خوبی داشتیم. یادم است گاهی نماز جماعت برگزار می‌کردیم و به رسم قدیم جمعه‌ها دعای ندبه می‌خوانیدم.
تا سال ۱۳۴۶ همگی در همان خانه بودیم و به نوعی می‌توانم بگویم که من و علیرضا با هم بزرگ شدیم. بعد‌ها هم ارتباط خانوادگی حفظ شد و اغلب مواقع با هم بودیم. عمویم حاج احمد که هنوز هم هستند، عضو هیئت‌های مؤتلفه اسلامی بود و بعد از انقلاب مسئول بخش اعزام به خارج از کشور بنیاد شهید بود. مرد دینداری است و علیرضا را هم مثل خودش مذهبی و انقلابی بار آورده بود. پسر عمو در فعالیت‌های انقلابی حضور داشت تا اینکه بعد از انقلاب در صندوق تعاون صنفی، کمیته امداد امام خمینی (ره) و دادستانی و مبارزه با جرائم مختلف فعالیت می‌کرد. بعد از شروع جنگ دوست داشت به جبهه برود، اما، چون این طرف بسیار مشغله داشت اجازه نمی‌دادند اعزام شود. با این وجود چند بار داوطلبانه برای پشتیبانی از جبهه‌ها رفته بود.
یکی از خصوصیات اخلاقی علیرضا این بود که بسیار به مردم خدمت می‌کرد. حضورش در کمیته امداد داوطلبانه و جهادی بود. هیچ حقوقی برای کار در آنجا دریافت نمی‌کرد. یادم است وقتی یک نفر می‌آمد و درخواست کمک می‌کرد، شهید بدون هیچ منتی به او کمک می‌کرد. بسیار خوش رو بود و دغدغه افراد نیازمند را داشت. بعد از انقلاب من و علیرضا در صندوق تعاون صنفی و کمیته امداد با هم فعال بودیم. همگی این کار‌ها خیرخواهانه بودند. همان طور که او دوست داشت و می‌پسندید که حتی کارش هم در خدمت کردن به مردم باشد.
روز ۱۴ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ قرار بود من پیش علیرضا در شعبه مطهری بروم. اما یک ساعت و نیم قبل از آنکه بروم، به ما خبر دادند که به ساختمان صندوق حمله شده است. من ابتدا خودم را به ساختمان صندوق در خیابان مطهری رساندم. دیدم منافقین همه جا را به گلوله بسته‌اند و پیش از آمدن ما، پیکر شهدا و مجروحین را به بیمارستان مصطفی خمینی منتقل کرده‌اند. سریع خودم را به بیمارستان رساندم. آنجا متوجه شدم علیرضا یکی از پنج شهید این فاجعه است. عمو احمد هم در بیمارستان بود. سعی می‌کرد به خودش مسلط شود، اما خبر شهادت ناگهانی علیرضا باعث شده بود شوکه شود و لکنت زبان پیدا کند.
عمو و خصوصاً زن عمویم هیچ وقت نتوانستند با قضیه شهادت علیرضا کنار بیایند. حسن اخلاق شهید، وقار و شخصیتش و کار‌های خیری که در حق مردم انجام می‌داد باعث شده بود او پیش همه محبوب باشد، چه برسد به پدر و مادرش که از دست دادن همچون فرزندی برای‌شان بسیار سخت بود. یک نکته بارز در موضوع شهادت علیرضا این بود که تنها سه روز بعد قرار عقد ایشان با یک دختر خانم گذاشته شده بود. به نوعی علیرضا تازه داماد هم بود و این موضوع هم به داغ عمو و زن عمو می‌افزود.
پسر عمو صرفاً به جرم کار در یک صندوق صنفی که توسط افراد انقلابی تأسیس شده بود به شهادت رسید. شهید علیرضا رحیمی صفت و شهیدان بذرافشان، کلاچاهی شاه محمدی و ریاحی، افراد بی‌گناهی بودند که با ترور کور نفاق آسمانی شدند. هر سال که به تاریخ ۱۴ اردیبهشت ماه می‌رسیم، من ناخودآگاه یاد این پنج شهید می‌افتم که گویی نام‌شان در تاریخ انقلاب و دفاع مقدس گم شده است.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
نام:
ایمیل:
* نظر:
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار