عماد حسینی در اولین تجربه کارگردانی تلاش کرده اثری با مضمون تعرض به زنان بسازد، مضمونی که اساساً یک معضل غربی است نه ایرانی، اما رسانههای غربی در یک عملیات سنگین سعی کردند آن را به داخل ایران بکشانند. البته فضای روشنفکری ایران در عرصه هنر نیز تا حدودی درگیر این مسئله بوده است و دلیل آن نیز به طور عادی تأثیرپذیری از فرهنگ غربی است. به نظر میرسد تلاشهای حسینی در فیلم استاد به فرجام نرسیده است. اساساً با اثری مواجهیم که قصه کافی برای تعریف کردن ندارد و احساس میشود تاریخ انقضای مضمون آن گذشته است. به همین دلیل «استاد» نمیتواند روایت متقاعدکنندهای داشته باشد، چرا که فیلمنامه و خط روایی در سطح حرکت میکند، فارغ از چیدمان مناسب برای رخدادی که باعث گرهافکنی شود جهان فیلم نمیتواند بسترسازی مناسبی برای پیشرفت فیلمنامه داشته باشد. گفتگوهای استاد و گلنوش به شدت فضای فیلم را کسالت آور کرده و، چون کل فیلم در فضای بسته شکل گرفته، حسینی تمهیداتی برای شکستن فضا اتخاذ نکرده است.
این میتواند ضعف کلی اثر باشد، چرا که دیالوگها نمیتواند پیشرفتی در فیلم حاصل کند. حسینی آنقدر ذوقزده مضمون اثر بوده که فراموش کرده فیلمش باید ظرفیت لازم را برای محدودیت مکان داشته باشد. آنقدر فیلمنامه با ضعفهای متعدد مواجه است که بیشتر فیلم تحت تأثیر مضمون قرار میگیرد. در چنین شرایطی نمیشود انتظار خاصی از فیلم «استاد» داشت. سعی حسینی به نوعی هدر رفته و به نتیجه نهایی نرسیده است و این بیشتر از فیلمنامهای است که بسنده به دیالوگگویی شده، فارغ از اینکه قصهای شکل بگیرد یا گرهافکنی جذاب داشته باشد.
«استاد» به هیچ وجه نمیتواند مخاطب را همراه کند، چرا که فیلم در بلاتکلیفی مانده و نمیتواند خود را نجات بدهد و راهش را پیدا کند، فیلم با مضمون تعرض و تجاوز در سینمای ایران کم ساخته نشده، اما آن فیلمها حاوی قصه و روایت منسجم بودند، ولی استاد نمیتواند رویکرد خودش را مشخص کند. برای همین در یک خط صاف حرکت میکند که اساساً منطقی در آن یافت نمیشود. با پرتاب سنگ به شیشه ماشین و در ادامه شکستن شیشه خانه این را میشود فهمید که علاقه استاد به گلنوش واقعی نیست، چرا که استاد سابقه تعرض قبلی هم داشته و حالا این شیشه شکستنها میتواند نتیجه همان تعرضها باشد، اما این اتفاقات نمیتواند بسترسازی منسجمی برای روایت داشته باشد. به همین دلیل استاد نمیتواند تبدیل به شخصیت مستقل شود، فیلم اثری کوتاه است، اما فارغ از منطق روایی کش آمده و حالا تبدیل به فیلم بلندی شده که بیشتر الکن و بلاتکلیف است.
جهان فیلم درک نمیشود و با دیالوگ شنیدن هم اتفاقی برای فیلم رخ نمیدهد، به طور مثال مهمانهای اول فیلم و خاطرهگویی استاد چه کمکی به پیشرفت فیلم میکند؟ قطعاً هیچ و دقیقاً از سکانسی که کات میخورد به ورود علیرضا نامزد گلنوش باز هیچ اتفاقی رخ نمیدهد، یعنی فیلمساز جسارت این را ندارد که در پرده اول تعرض را به شکلی متقاعدکننده به مخاطب نشان بدهد تا واکنش علیرضا در سکانسی که فایل صوتی را گوش میدهد منطقی محسوب شود. فیلمساز سعی کرده به طور نامحسوس برداشتی از سینمای اصغر فرهادی هم داشته باشد، اما تعلیقی که در استاد شکل گرفته به هیچ وجه متقاعدکننده نیست. استاد در اجرا هم حرفی برای گفتن ندارد، دوربین روی دست و لرزشهای بیش از حد خبر از نابلدی کارگردان میدهد و این لرزشها مخاطب را بسیار آزار میدهد. لرزشهای بیش از حد ربطی به هیجانانگیزتر شدن فیلم ندارد.
زمانی که فیلمنامه خام باشد و با عدم جذابیت همراه باشد لرزش دوربین هم کارکردی ندارد، از نکات منفی استاد بازیگرانش هستند؛ حسن معجونی بسیار همیشگی و تخت و سرد بازی کرده و دو بازیگر دیگر هم بهشدت مصنوعی هستند. عجیب است فیلمی که بهروز افخمی تهیهکننده و محمد حسین مهدویان مشاور کارگردانش است اینقدر ابتدایی ساخته شود.