در فضای معنوی جبهههای دفاع مقدس، داشتن صدای خوب و مداحی و نوحهخوانی یکی از کارهایی بود که روحیه رزمندگان را بالا میبرد و آنها را برای شرایط سخت عملیاتی آماده میکرد. رزمندگان مداح با صدای خوب و گرمشان وجودشان یک نعمت برای جبههها بود. آنها در سنگر در میان رزمندگان شروع به مداحی میکردند و فضای معنوی خاصی را به وجود میآوردند. شهید اسفندیار محمدی یکی از رزمندگانی بود که با نوای خوش و صدای گرم و گیرایش برای رزمندگان از عشق به امام حسین (ع) میخواند و شور و حال خاصی به جبههها میبخشید. شهید محمدی در خانوادهای فقیر و مذهبی بزرگ شده و انسانی خودساخته و بزرگمنش بود.
شاگرد ممتاز
شهید اسفندیار با وجود تمام سختیها و کمبودهای اقتصادی در مدرسه شاگردی ممتاز بود و با استعداد کمنظیرش مورد علاقه معلمان و مدیران بود. او تا مقطع چهارم ابتدایی را با موفقیت گذراند ولی شرایط سخت اقتصادی و فقر خانواده موجب وقفه در تحصیل این شاگرد ممتاز شد. اسفندیار مجبور شد یک سال در میان دشتها، جنگلها و کوههای عرف و تلچگاه به چوپانی بپردازد و سال بعد بار دیگر راهی مدرسه شود. او همچنان مشتاق به تحصیل میپرداخت و با همین جدیت و درخشانی دیپلمش را گرفت. اخلاق پر جاذبهاش و چهره بشاش اسفندیار باعث شده بود تا دبیران و دوستانش علاقه وافری به او داشته باشند و انگار او با اخلاق حسنهاش قلب همگان را تسخیر میکرد.
فصل جبهه
در همین روزها بود که جنگ تحمیلی شروع شد و اسفندیار خیلی زود خودش را به جبههها رساند. او نخستین تخصصی را که در جبهه انتخاب کرد غواصی بود و شجاعت بینظیرش به او اجازه نداد در حمله والفجر ۸ سهمی نداشته باشد. همچنین شهید محمدی سمت آرپیجیزنی را انتخاب کرد و مشغول دفاع از میهن اسلامی شد. اما اسفندیار کنار قدرت جنگاوری و شجاعتش در نبرد با دشمنان، با صدای خوبی که داشت، روحیه رزمندگان را در جبههها بالا میبرد.
یار یار
ابوالحسن غلامی، از جانبازان قطع عضو دفاع مقدس در خاطرهای در خصوص شهید اسفندیار محمدی میگوید: «درسال ۶۴ سعادت آشنایی نزدیک با چند تن از جوانان عزیز دیارم نصیبم شد، در بین آنها یک دانشجوی دانشسرای تربیت معلم باوقار و باسواد بود که صدای بسیار دلنشینی داشت. درکنار مداحی زیبا و سوزناکی که میکرد گاهی هم با نوای لُری «یاریار» حال و هوای دیگری به جمع میبخشید. البته شهیدان دیگر گاهی به شوخی هم میگفتند به یک دختر خانم هم علاقهمند است و ممکن است بعد از عملیات به هم برسند که دیدارشان به قیامت افتاد.» رزمندگان دیگر تعریف میکنند اسفندیار تا آخرین روز عملیات والفجر ۸ هنگام کار و درست کردن سنگر، با لهجه زیبای لری زیر لب مداحی میکرد و از عشق به امام حسین (ع) میخواند. این نوای پرسوز شهید محمدی به خوبی در ذهن دوستان و همرزمانش مانده است. عشق به امام حسین (ع) در وجود شهید محمدی موج میزد و او عاشقانه امامش را دوست داشت.
بهمن ۶۴
شهید اسفندیار محمدی در وصیتنامهاش چنین مینویسد: «ای خدا! تو گواه و شاهد باش وای انس و جن شماها بشنوید وای قلم تو بنویس وای تاریخنگاران شماها ثبت و ضبط کنید که من برای رضا و خشنودی خدا میجنگم و دوست دارم که جزء وارثین حسین (ع) و انصار خمینی کبیر باشم و به آرزوی دیرینه خویش برسم.»
سرانجام شهید محمدی در هفدهمین سال عمرش در فاو عراق و در بستر اروندرود در ساعت هفت صبح روز ۲۷ بهمن ۱۳۶۴، زمانی که مشغول کار بود و نام امام حسین (ع) را بر لب داشت، ناگهان با بمباران و انفجار راکت هواپیماهای دشمن مواجه شد و در جریان این حملات به آرزوی قلبیاش رسید و به دیدار معشوق شتافت.