کد خبر: 1096808
تعداد نظرات: ۲۶ نظر
تاریخ انتشار: ۲۲ تير ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
گفت‌وگوی «جوان» با فرزند شهید محمدعلی پورعلی معروف به «حر جبهه‌ها»
فرزند شهید محمدعلی پورعلی از انتشار مطالبی در فضای مجازی درباره پدر شهیدش آنقدر ناراحت بود که ابتدا حاضر به گفتگو با ما نمی‌شد، اما کمی بعد همراهی‌مان کرد تا هر چه از پدر می‌داند و می‌تواند و از زبان دوستان و همرزمانش جمع‌آوری کرده بود برایمان روایت کند
مبینا شانلو

فرزند شهید محمدعلی پورعلی از انتشار مطالبی در فضای مجازی درباره پدر شهیدش آنقدر ناراحت بود که ابتدا حاضر به گفتگو با ما نمی‌شد، اما کمی بعد همراهی‌مان کرد تا هر چه از پدر می‌داند و می‌تواند و از زبان دوستان و همرزمانش جمع‌آوری کرده بود برایمان روایت کند. محمدعلی پورعلی جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلایی بودن رنگ موهایش در روستای گُراخک شاندیز مشهد به «مندلی‌طلا» معروف شد، اما کمی بعد به دام اعتیاد افتاد؛ وضعیت ناگواری که او و خانواده را سردرگم کرده بود. محمدعلی به امام رضا (ع) متوسل شد تا از دام اعتیاد رها شود. با تولد فرزندش رضا از اعتیاد فاصله گرفت و مصمم شد راهی جبهه شود، اما به دلیل شرایطی که پیش از آن داشت، اعزامش به جبهه کار راحتی نبود. محمدعلی برای اعزام به جبهه دست به دامان امام حسین (ع) شد، توبه کرد و نهایتاً مسیر رفتنش به جبهه فراهم شد و عاقبت در عملیات کربلای یک با اصابت تیری به قلبش به شهادت رسید. روایت‌های رضا پورعلی فرزند شهید محمدعلی پورعلی که حالا او را با عنوان «شهیدتواب» و «حر جبهه» می‌شناسند، پیش‌رو دارید.

مطالب کذب!
چند وقتی می‌شد که مطالب کذبی درباره پدرم در فضای مجازی منتشر شده بود. افرادی که هیچ شناختی از شهید نداشتند می‌گفتند: «شهید محمدعلی پورعلی معروف به مندلی طلا تا قبل از شهادت، اقدام به تولید و پخش مشروبات الکلی در روستا می‌کرد!» نشر این مطالب تماماً تهمتی بود که به پدرم زده شد. ما از شنیدن و دیدن این مطالب در فضای مجازی بسیار ناراحت شدیم. ما اهل روستای گُراخک شاندیز مشهد هستیم. پدرم شهید محمدعلی پورعلی متولد دوم فروردین ۱۳۳۷ بود که در ۱۲ تیر ۱۳۶۵ به شهادت رسید. زمان شهادت پدر، من یک سال و یک ماه و ۱۲ روز داشتم.
دایی شهید
واقعیت این است که خانواده پدری‌ام بسیار معتقد و مذهبی بودند. آن‌ها در فعالیت‌های دوران پیش از انقلاب حضور داشتند و در تظاهرات شرکت می‌کردند. پدر هم به سهم خودش در این فعالیت‌ها حضور داشت. مادرم از وقایع آن روز‌ها بسیار برایم صحبت می‌کند. پدر و مادرم سال ۱۳۵۹ با هم ازدواج کردند. تقریباً هفت سالی با هم زندگی کردند، اما کمی بعد همراهی با رفقایی که مسیر درست را در زندگی طی نمی‌کردند باعث شد پدرم درگیر اعتیاد شود و این موضوع برای خانواده پدربزرگم و خانواده مادری که خانواده شهید بودند، بسیار گران تمام شد. دایی‌ام سرباز اعزامی لشکر ۷۷ ارتش از مشهد بود که در تاریخ ۵ فروردین ۱۳۶۱ به شهادت رسید. پدر ارادت زیادی به دایی داشت. برای همین بعد از شهادت او تصمیم گرفت به جبهه برود، اما او گرفتار چند دوست ناخلف بود و رفقایش به او پیشنهاد می‌کنند اگر می‌خواهی از اعتیاد رها شوی، از مشروبات الکی استفاده کن تا اعتیاد را راحت‌تر ترک کنی. ارتباط پدر با این دوستان باعث ناراحتی خانواده و اختلافات بیشتر با پدربزرگ و مادربزرگ می‌شود.

حلالت نمی‌کنم!
آن زمان خیلی از مردم به پدرم اتهام تولید مشروبات الکی را می‌زنند که متاسفانه با توجه به شرایط روستا و محیط کوچکی که داشت پدر توسط کمیته دستگیر می‌شود و مجازاتش شلاق مقابل چشم مردم و جلوی مسجد روستا بود. پدربزرگ که شاهد این اتفاق بود به پدرم می‌گوید حلالت نمی‌کنم که باعث سرافکندگی من و خانواده‌ام شدی!
دل پدرم همانجا می‌شکند و با امام رضا (ع) قول و قراری می‌گذارد. (سال‌ها پیش از تولد من برادری به دنیا می‌آید که متاسفانه فوت می‌کند و تا مدتی والدینم صاحب فرزندی نمی‌شوند.) پدر در همان حالت و با دلی شکسته رو به گنبد مسجد کرده و از امام می‌خواهد اگر به او فرزندی عطا کند، نامش را رضا می‌گذارد و به یمن ورودش و نگاه خاص حضرت همه این مسائل را کنار خواهد گذاشت و اعتیادش را ترک خواهد کرد. بعد از مدتی هم این دعا مستجاب می‌شود و من به دنیا می‌آیم. پس از تولد من، پدر سر قولش می‌ماند و اعتیادش را ترک می‌کند.
توسل به اباعبدالله الحسین (ع)
کمی بعد پدرم هوای جبهه می‌کند و تصمیم می‌گیرد به جبهه برود. ابتدا از طریق روستای قوراخ اقدام به ثبت‌نام می‌کند، اما پایگاه بسیج روستا پدر را ثبت‌نام نمی‌کند و به او می‌گویند: «شما اهل جبهه و جنگ نیستی» همین یک جمله کافی بود تا پدرم به‌هم بریزد. مادرم می‌گوید: «آن روز وقتی محمد به خانه آمد، گریه می‌کرد و می‌گفت من که توبه کردم. مگر چه کرده‌ام که با من چنین رفتاری می‌کنند؟»، اما پدر دست بردار نبود. ایشان به اباعبدالله (ع) متوسل می‌شود و مجدداً برای اعزام به جبهه به پایگاه بسیج شاندیز می‌رود و موضوع را برای آن‌ها شرح می‌دهد. بچه‌های پایگاه بسیج شاندیز از نحوه برخورد و تهمت‌ها و حرف‌هایی که به پدر زده بودند دلخور می‌شوند و از مسئولان پایگاه روستای‌مان انتقاد می‌کنند که شما به چه حقی این حرف‌ها را به این بنده خدا زده‌اید؟ حالا که این کار را کرده‌اید ما نیرو‌های اعزامی روستای شما را به جبهه نمی‌فرستیم... نهایتاً پایگاه بسیج روستای ما از پدر عذرخواهی می‌کند و پدر به جبهه اعزام می‌شود. پدر با توسل به امام حسین (ع) و توبه‌کنان لباس رزم می‌پوشد.

جانباز شیمیایی
وقتی پای پدر به منطقه می‌رسد هر کاری که از دستش بر می‌آید انجام می‌دهد. همرزمانش می‌گفتند گاهی نان می‌پخت و گاهی هم درخط مقدم، خط شکن بود. محمد آنقدر زیرک و زرنگ بود که برای شناسایی و جمع‌آوری اطلاعات وارد خاک عراق می‌شد. مادر می‌گوید: «بعد از شهادت بابا همه دوستان و همرزمانش از دلاوری و شجاعت پدرت بسیار صحبت و خاطره‌های زیادی از رشادت‌های ایشان برایمان تعریف می‌کردند.» پدر چند مرتبه به جبهه اعزام می‌شود. مادر می‌گوید: «قبل از آخرین اعزام، پدرت ۱۵ روز به مرخصی آمد. با گاز خردل شیمیایی شده و حالش خوب نبود. آنقدر حالش نامساعد بود که ابتدا خبر شهادتش شایعه شد. وقتی به خانه آمد دو کیسه بزرگ لباس با خودش آورد. محلولی هم آورده بود و تاول‌های بدنش را با آن محلول ضد عفونی می‌کرد. هر روز باید لباس‌هایش را عوض می‌کرد. هر چه به محمد اصرار کردم دیگر به جبهه نرود قبول نکرد.»

بی‌خداحافظی
قبل از آخرین اعزام، پدر سراغ یکی از دوستانش که قبلاً او هم مانند خودش اعتیاد داشت، می‌رود. پدربزرگم که متوجه این موضوع می‌شود به شدت عصبانی می‌شود و می‌گوید: «چرا با کسی که این همه بدبختی و مشکلات برایت درست کرده ارتباط گرفتی؟» همین دلخوری باعث می‌شود پدربزرگ با پدرم خداحافظی نکند. حتی پدر خدمت ایشان می‌رسد و می‌گوید پدر من می‌خواهم بروم و این بار شهید می‌شوم و برنمی‌گردم. پدر سر پدربزرگ را می‌بوسد و راهی می‌شود و همانطور که خودش پیش‌بینی کرده بود به شهادت می‌رسد.
همرزمانش از آخرین لحظات رزم و شهادت پدر اینطور روایت کرده‌اند: «شهید محمد پورعلی برای آزادسازی مهران همراه با همرزمانش راهی عملیات کربلای یک شد. در مرحله‌ای از عملیات حجم سنگین آتش دشمن شرایط را به قدری سخت کرد که لازم بود یکی از تیربارچی‌ها خودش را به ارتفاعات برساند. شهید پورعلی داوطلب شد و آرپی‌جی‌اش را هم برداشت و راهی شد. نیم ساعتی ایستاد و تیراندازی کرد. ناگهان تیری به قلبش اصابت کرد. یکی از دوستانش که هم‌محلی محمد بود، فریاد می‌زد ممدعلی تیر خورد! ممدعلی تیر خورد، اما او بلند شد و دوباره شروع به تیراندازی کرد...
بعد محمدعلی به هم‌محلی‌اش گفت آرام باش چیزی نشده...، اما ناگهان بر زمین افتاد. دوستش دوباره داد و بیداد کرد. محمدعلی رو به دوستش کرد و گفت آرام باش، مگر نمی‌بینی آقا امام حسین (ع) اینجا هستند. همانجا دست بر سینه گذاشت و با گفتن «السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)» شهید شد.»

پیکر جامانده
بعد از شهادت پدر، بعثی‌ها پیشروی می‌کنند. پیکر پدر همانجا روی زمین می‌ماند. حدود ۴۰ روز پیکر ایشان مهمان خاک‌های مهران بود. وقتی پیکر پدر را بعد از ۴۰ روز به عقب آوردند، دستش در حالی که روی سینه قرار داشت، خشک شده و صورت پدر سوخته بود. آنچه در روز تشییع پیکر پدر می‌دانم را از زبان هم محلی‌ها و دوستان شنیده‌ام. دقیقاً ۴۷ روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا آوردند و تشییع کردند. مردم روستا می‌گویند با اینکه پیکر روز‌های زیادی در بیابان روی زمین افتاده بود، در فضای مسیر تشییعش بوی عطری عجیب پیچیده بود. تمام اهالی روستا در تشییع پیکر شهید تواب شرکت و این عطر را با جان و دل احساس کرده بودند. مقام پدر در شهادت مقام بزرگی بود.

وصیت شهید
پدر به دوستش گفته بود: «من می‌روم و شهید می‌شوم و پیکرم چند روزی در بیابان می‌ماند. وقتی پیکرم را برای شما آوردند، پدرم را بالای سرم بیاورید تا من را حلال کند و بگوید که دیگر مایه آبروی او شده‌ام. پیکرم را در همان نقطه‌ای که حد شلاق بر من جاری شد، قرار دهید و فرزندم رضا را روی تابوتم بگذارید تا ببیند پدرش بعد از توبه به درگاه خدا و عشقی که از امام حسین (ع) در وجودش جاری شد، به چه مقامی رسید که خدا توبه کنندگان را دوست دارد.»
مادر می‌گوید: «وقتی پدرت به مرخصی آمده بود برایت لباسی خرید و با هم به عکاسی رفتیم و عکس یادگاری انداختیم. همان آخرین وعده دیدار ما شد و بابا به شهادت رسید.» چند قطعه عکس هم از بابا داشتیم که متاسفانه بردند و دیگر برای‌مان باز نگرداندند. تقدیر الهی و خواست خدا بود که پدر از تعلقات دنیایی و آن شرایطی که داشت جدا شود و در این مسیر قرار بگیرد و شهادت اینچنین نصیبش شود.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲۶
اللهم عجل لولیک الفرج
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۲۰ - ۱۴۰۲/۱۰/۰۲
3
21
سلام طبق در خواست فرزند شهیدبه این آدرس اومدم تا اصل ماجرا رو بشنوم نتیجه رسیدم که مهم ترین اصل این بوده که این شهید بزرگوارعاقبت بخیروبهترین الگو عملی برای همه جوانان ره گم کرده هست
رحیمی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۴۲ - ۱۴۰۲/۱۲/۰۷
2
12
این که عکس های شهدا را از خانواده می گیرند و گاهی برنمی گردانند نامردیه.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۰۴ - ۱۴۰۳/۰۱/۲۴
2
15
روحشون شاد ما همه مدیون چنین شهدایی هستیم و این شهید عزیز نمونه کاملی هستند برای توبه پذیری خدای مهربان
محسن عمرانی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۵۰ - ۱۴۰۳/۰۲/۰۵
2
7
سرگذشت شهید بزرگوار را از یکی از دوستان
مداح و جانباز دوران جنگ اقای حسن رضایی که اهل همین روستا هم هستند شنیدم ، دیروز ۲ ساعتی مزار شهید بودم ، خیلی لذت بردم .
محمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۳۰ - ۱۴۰۳/۰۲/۲۹
0
10
امام حسین ع پذیرش توبه ماروهم از درگاه حق طلب کنید
علی نظام
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۴:۱۶ - ۱۴۰۳/۰۳/۲۹
0
8
دعا گوی ما باش دستمان خالیه به دلم اوفتاد۴۰زیارت عاشورا هدیه به روح مطهرت کنم خوب شخصی رو برای وکالت انتخاب کردی امام حسین علیه السلام کشتی نجات یاعلی مدد.
جمال
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۱۰ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۶
1
12
اللهم ارزقنا شهادت في سبیلک. آمین
پاسخ ها
سردار
| Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۸ - ۱۴۰۳/۰۶/۲۴
خوش به سعادت
اللهم الرزقنا شفاعت الشهدا
محمدرضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۲۴ - ۱۴۰۳/۰۶/۲۱
0
5
این نمومه ای از توبه نصوحا است خداوند فرصت توبه و شهادت در راه خودش را نصیب ماهم بفرماید.
ن بیات
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۶:۲۱ - ۱۴۰۳/۰۶/۲۳
0
8
شهید بزرگوارپورعلی شما که عاقبت بخیر شدی برای عاقبت بخیری همه جوانان هموطنت دعا کن ،از خدابخواه همه دخترپسرای ایران مثل شما مورد عنایت ویژه امام حسین قرار بگیرند وتوبه کنند، دل مادر پدرترو شاد کنن
ف.چ
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۳۱ - ۱۴۰۳/۰۶/۲۴
1
11
یا ابا عبدالله الحسین ع من هم شهادت در راه خدا می خوام نصیبم بگردان
پاسخ ها
مرد ایرونی
| Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۲۸ - ۱۴۰۳/۰۸/۱۱
منفی دادم و هدفم این بود که ان شاء الله سالهای سال زنده باشید. کشور ما به ایستادن و درست کردن احتیاج داره و همه کسانی که این روحیه رو دارند می بایست بیش از دیگران در صحنه باشند و هرکاری از دستشون برمیاد انجام بدن. هر چند کار سختیه ولی اگر خدا بخواهد کار نشد ندارد. هر کس در صنف خودش. مثلا من در قم دفتر املاک دارم و همه سعیم رو میکنم که در صنفی که خیلی ها بدنام هستن، دست و حلال وار کار کنم و تا اونجایی که میتونم به خلق الله کمک کنم. البته بارها به مسئولان نامه زدم که راه حل کنترل قیمت رهن و اجاره و خرید وفروش ملک را دارم و می توانم به راحتی اجرا کنم. ولی دریغ از حتی یک جواب نه!!!!!!!! ولی ناامید نیستم و ان شاءالله اگر خدا بخواهد بنده حقیر مسببی باشم در این راه، خودش مسیر را باز می کند. شما و همه هموطنانم هم همینطور. باید کار کنیم. اگر خدا بخواهد خودش شهادت نصیبمان می کند!
بینام
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۵۰ - ۱۴۰۳/۰۶/۲۵
0
8
خدایا بحق این ابرو داران ماررا با آبرو کن و شهادت در رکاب امام زمان نسیبمان بگردان
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۵۴ - ۱۴۰۳/۰۸/۰۶
0
10
من را هم شفاعت کن ای شهید بزرگوار
مصطفی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۰۱ - ۱۴۰۳/۰۸/۱۰
0
5
شهادت واقعا هنر مردان خداست
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۳۱ - ۱۴۰۳/۰۸/۱۰
0
8
خدایا عاقبت ما رو هم ختم به خیر و به شهادت کن.
حسین یوسفی
|
United States of America
|
۱۴:۴۶ - ۱۴۰۳/۰۸/۱۲
0
6
شفاعت امام رضا در درگاه الهی موجب شد آن شهید بزرگوار در خودش تغییر حاصل کند و این تغییر او را در تاریخ ماندگار کرد و او جاودانه شد.ای شهید عزیز تو هم شفیع تغییر حال خوب ما شو.
روحت شاد شهید عزیز ?
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۴۴ - ۱۴۰۳/۰۸/۱۳
0
2
عجب
منتظرالمهدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۲۸ - ۱۴۰۳/۰۸/۱۴
0
7
شادی روح شهدا واین شهیدعزیزصلوات
عبدالله مروتی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۱۵ - ۱۴۰۳/۰۸/۳۰
0
4
سلام و درود خداوند بر شهدای عزیز ما وان شاالله قسمت ما هم بشود.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۲۶ - ۱۴۰۳/۰۹/۰۲
0
3
انشالله شفاعت شما شامل حال همه جوانان شود و عاقبت بخیر شوند دست ما را هم بگیر
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۱۴ - ۱۴۰۳/۱۰/۲۶
0
3
خداوندا به حق این شهیدبزرگوارهمه جوانان روبخصوص اونایی که راهشون روگم کردن دراین ما رجب هم ببخشه وهم هدایت کنه اللهم اجعلنا عواقب امورنا خیرا
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۴۸ - ۱۴۰۳/۱۱/۱۷
0
2
سلام همین امروزبه زیارت همین شهیدرفتم هنوزم مزارش بوی عطرعجیبی میداد روحش شادانشاالله شفیع ما باشه قیامت
مهدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۵۲ - ۱۴۰۴/۰۱/۱۵
0
0
سلام کلام خداوند ما گناهان شما را به حسنات تبدیل میکنیم معامله با خدا سود خالص
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۱۹ - ۱۴۰۴/۰۱/۱۸
0
0
انشالله خدا ما رو هم عاقبت بخیر کند و خدا یا ی نگاهی هم به دل ما کن خیلی محتاجم عاشقم اما به تو نیاز دارم که کمکم کنی
گمنام
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۴۷ - ۱۴۰۴/۰۲/۱۰
0
0
خدایا ما رو هم پاکیزه بپذیر
اللهم الرزقنا شهادت فی سبیلک...الله اکبر
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار