حکم قصاص مردی که از دو سال قبل به اتهام قتل همسرش در بازداشت بهسر میبرد، در دیوان عالی کشور تأیید شد.
به گزارش «جوان»، صبح روز دهم آذرماه ۹۹، مردی به مأموران پلیس شهرستان پاکدشت خبر داد همسرش مهسا گم شده است. مرد جوان که نیما نام داشت، گفت صبح امروز وقتی از خواب بیدار شدم، همسرم در خانه نبود. تصور کردم برای خرید خانه را ترک کرده، اما دستنوشتهای پیدا کردم که من را نگران کرد. او نوشته بود برای خودکشی از خانه بیرون میرود. بعد از خواندن نامه تصمیم گرفتم از پلیس درخواست کمک کنم.
مرد جوان وقتی مورد تحقیق بیشتری قرار گرفت، حرفهایش را تغییر داد. نیما مدعی شد همسرش سابقه بیماری روانی دارد و احتمالاً برای پایان دادن به زندگیاش از خانه بیرون رفته است. وقتی مأموران پلیس آثار جراحت را روی دستهای شاکی دیدند، احتمال دادند او رازی را از پلیس پنهان کرده باشد. بعد از آن بود که نیما به قتل همسرش اعتراف کرد. او گفت: من و مهسا چند سال قبل ازدواج کردیم و از آن زمان با هم اختلاف داشتیم. اختلافهای ما هر روز بیشتر میشد تا اینکه شب حادثه با هم مشاجره کردیم. من عصبانی شدم و او را با شال خفه کردم. بعد جسد را در کیسه زباله گذاشتم و به حاشیه شهر بردم و دفن کردم. سپس قصد داشتم با صحنهسازی، پلیس را فریب بدهم که گرفتار شدم. با اطلاعاتی که متهم در اختیار پلیس قرار داد، مأموران موفق شدند جسد را در حالی که شالی به دور گردنش پیچیده بود، کشف و به پزشکی قانونی منتقل کنند. گزارش پزشکی قانونی هم تأیید کرد علت مرگ، خفگی است. با کامل شدن تحقیقات، بازپرس نیما را به اتهام قتل مجرم شناخت و پرونده برای بررسی به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. بعد از اینکه نماینده دادستان از کیفرخواست دفاع کرد، اولیای دم برای دامادشان درخواست قصاص کردند.
در ادامه متهم به درخواست قاضی در جایگاه قرار گرفت و اتهامش را قبول کرد، اما مدعی شد حادثه به صورت اتفاقی رقم خورده است. متهم توضیح داد: قبل از حادثه داشتم با همسرم شوخی میکردم. شالی را که به دور گردن داشت، گرفته بودم و میکشیدم. خودش هم میدانست که دارم شوخی میکنم و میخندید، اما نمیدانم چطور شد که خندهاش بند آمد. بعد دیدم که حالش بد شد و از نفس افتاد. من قصد کشتن او را نداشتم و حادثه کاملاً اتفاقی رقم خورد، چراکه راضی به مرگ او نبودم. بعد از مطرح شدن این ادعا، پرونده بار دیگر در دادسرا مورد بررسی قرار گرفت، اما ادعای متهم اثبات نشد و او بار دیگر مقابل هیئت قضایی حاضر شد. هرچند متهم بار دیگر مدعی شد که حادثه ناخواسته رقم خورده است، اما دفاعیات او از سوی هیئت رسیدگیکننده پذیرفته نشد. هیئت قضایی بعد از شنیدن آخرین دفاع متهم و وکیل او وارد شور شدند و رأی به قصاص او دادند. رأی صادر شده با اعتراض متهم در دیوان عالی کشور بررسی شد. قضات دیوان عالی کشور بعد از بررسی اوراق پرونده، رأی دادگاه را تأیید کردند و نیما در یک قدمی طناب دار قرار گرفت.