کد خبر: 1090068
تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۹:۵۱
لحظه آزادی خونین شهر کجا بودید؟
سوم خرداد و آزادسازی خرمشهر، از افتخارآمیزترین روز‌ها در تقویم کشورمان ایران است.

سوم خرداد و آزادسازي خرمشهر، از افتخارآميزترين روزها در تقويم كشورمان ايران است. براي آزادي خونين‌شهر حماسه‌هاي زيادي خلق و جان‌هاي عزيزي فدا شد تا ذره‌اي از خاك ميهن اسلامي در اشغال دشمن باقي نماند. از اولين روزهاي اشغال شهر تمام مردم ايران براي آزادسازي خرمشهر متحد شدند و در نهايت توانستند اين اتفاق مهم و تاريخي را در خرداد 1361 رقم بزنند. خبر آزادي خرمشهر آنچنان شگفت‌آور بود كه در سراسر ميهن اسلامي، مردم را به وجد آورد. لحظاتي تاريخي كه فراموش‌شدني نيست. با اين سؤال كه «لحظه آزادي خونين‌شهر كجا بوديد و با شنيدن خبر آزادي اين شهر چه احساسي داشتيد؟» سراغ رزمندگان و يادگاران دفاع مقدس رفتيم.

بزرگ شديم
محمدمهدي بهداروند آن زمان در عمليات بيت‌المقدس حضور داشت و اين حماسه را از آنچه در سيماي رزمندگان خرمشهري ديده‌بود، روايت مي‌كند:‌«همه خوشحال بودند، ولي خوشحالي رزمندگان خرمشهري وقتي وارد شهر شدند، طبيعي نبود. انگار بال درآورده بودند. زمين را مي‌بوسيدند و به پهناي صورت اشك مي‌ريختند و گريه مي‌كردند. بعد از 20 ماه به خانه و محل‌شان برمي‌گشتند و مي‌گفتند برويم خانه‌مان را پيدا كنيم. هر چند تمام خانه‌ها ويران شده‌بود و پيدا كردن چيزي ممكن نبود. هم حس شادي و شعف و هم احساس اندوه و غم بر ما حاكم بود. وقتي ظهر پيام امام از طريق خبر سراسري خوانده شد، ديگر‌ احساس ما قابل وصف نبود. حس افتخار داشتيم كه يك كشور در اوج مظلوميت و غربت، با گرفتن نزديك به 19 هزار اسير توانسته‌ايم خرمشهر را آزاد كنيم. هر كسي كه آن لحظه در خرمشهر حضور داشت، قد مي‌كشيد و بزرگ مي‌شد.»
دردهايم فروكش كرد
مهدي صفائيان، از رزمندگان سمناني دفاع مقدس، زمان آزادي خرمشهر به خاطر مجروحيت در بيمارستان بستري بود. صفائيان خاطره آن روز را چنين روايت مي‌كند:‌«وقتي خبر آزادي خرمشهر را شنيدم از شدت خوشحالي تمام دردهايم آرام شد. به محض شنيدن خبر از صداوسيما انگار يك مسكن قوي به من زدند و آرامش تمام روح و روانم را گرفت. تمام مجروحان و كادر پزشكي هم بسيار خوشحال بودند. مردم در شهر به خيابان ريخته و كاروان راه انداخته بودند و مي‌خواستند شادي‌شان را به تمام دنيا نشان دهند. هر ايراني در هر نقطه‌اي مي‌خواست به شكلي خوشحالي‌اش را نشان دهد و آزادي خرمشهر براي همه غرورآفرين و مقدس بود. اين موفقيت پيروزي حق عليه باطل را نشان مي‌داد و براي همگان مقدم و باافتخار بود.»

قابل توصيف نيست
حسين منصوريان نيز از اصفهان در عمليات بيت‌المقدس حضور داشت و احساس درباره آزادي خرمشهر را چنين بيان مي‌كند:‌«احساس‌مان قابل‌توصيف نبود. عمليات براي آزادسازي خرمشهر حدود يك ماه طول كشيده‌بود، نيروهاي زيادي شهيد شده‌بودند و براي دست يافتن به اين فتح، زحمات زيادي كشيده بوديم. آزادي خرمشهر نماد پيروزي ما در دفاع مقدس به شمار مي‌رود و رزمندگان آن روز سر از پا نمي‌شناختند. خدا پشتيبان ما بود و واقعاً خرمشهر را خدا آزاد كرد.»
دلپذيرترين روز بود
سعيد صادقي از عكاسان حاضر در خرمشهر، درباره روز آزادي شهر مي‌گويد:‌ «سوم خرداد و آزادسازي خرمشهر، تجربه زندگي در ميان خون بود، خشونت جنگ به اوج رسيده‌بود، اما براي ما دلپذيرترين روز و به يادماني‌ترين روز بود. افتخار ملي بود و هست و خواهد بود. روزي كه خرمشهر را پس گرفتيم. مگر مي‌شد تحمل كرد و ديد كه پاره تن ايران، شهر زيباي ايران در دست بيگانه و دشمن باشد. مگر مي‌شد اين تحقير را تحمل كرد؟ دهم ارديبهشت، عمليات بيت‌المقدس براي آزادسازي خرمشهر آغاز شد و سوم خرداد شهر آزاد شد. اين براي همه عمر يعني سربلندي يعني غرور.»

خستگي از جان‌مان رفت
اكبر عرب‌نژاد از نيروهاي جهاد سازندگي، لحظه تاريخي ورود به خرمشهر در سوم خرداد را اينگونه توصيف مي‌كند:‌«زماني كه صبح زود سوم خرداد به ويرانه‌هاي خرمشهر رسيديم، عراقي‌‌ها اطراف گمرك و جاده اهواز خرمشهر هر چه ماشين و آهن‌آلات بود‌، به صورت عمودي گذاشته بودند تا از هوابرد نيروهاي ما جلوگيري كنند. اولين صحنه‌هايي كه ديديم اينها بود. بعد با انبوهي از اسراي دشمن مواجه شديم كه با تريلي و اتوبوس و كاميون آنها را به عقب مي‌بردند. جنازه‌هاي نيروهاي دشمن هم روي زمين بود كه رويشان خاك مي‌ريختيم تا بو نگيرد. پيروزي خيلي شيرين است و با وجود تمام خستگي‌مان، وقتي به خرمشهر رسيديم، جان دوباره‌اي پيدا كرديم. نزديكي‌هاي ظهر به مسجد جامع خرمشهر رسيديم كه تنها ساختمان سالم شهر بود. ديدن دوباره مسجد جامع و پا گذاشتن روي خاك خرمشهر خيلي غرورآميز بود. زماني كه پيام پيروزي از راديو پخش‌ ‌شد، يك انرژي و روحيه مضاعفي ‌گرفتيم. چون خودمان در صحنه بوديم، كاملاً فضا را درك مي‌كرديم. پيام امام كه خوانده و مارش نظامي زده‌شد، حالمان خيلي خوب‌ ‌شد و تمام خستگي‌ها از جانمان بيرون رفت.»

كل بيمارستان تكبير شد
يعقوب بلوكي در جريان عمليات بيت‌المقدس مجروح مي‌شود. او سوم خرداد در بيمارستان حضور داشت و خبر پيروزي را از تخت بيمارستان شنيد. ‌بلوكي درباره احساس و حال و هوايش در روز آزادسازي خرمشهر مي‌گويد:‌«وقتي به هوش آمدم ديدم گچ ناحيه كمرم خيلي اذيت مي‌كند. به پشتم مي‌خورد و مي‌سوخت. پرستار‌ها را صدا زدم و گفتم خيلي درد مي‌كشم. دو نفر آمدند و داشتند اضافي گچ را مي‌بريدند كه شنيدم از كل بيمارستان صداي تكبير مي‌آيد. آن زمان بنياد شهيد به هر مجروحي يك راديو جيبي هديه داده‌بود. سريع راديوي خودم را روشن كردم و شنيدم كه گوينده مي‌گويد:‌«خرمشهر، شهر خون آزاد شد». شنيدن اين خبر باعث شد تمام دردهايم را فراموش كنم. شور و حالي وصف‌نشدني به همه دست داده‌بود. مردم هم در كوچه و خيابان به شادي مي‌پرداختند.»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار