استکبارشناسی
در طول تاریخ مخالفان اسلام راستین با طرح اسلامهای دروغین همواره درصدد مقابله با اسلام بودهاند. طرح «اسلام خلافتی» به جای «اسلام نبوی» بعد از رحلت پیامبر (ص) یکی از این نمونههاست. پیش از پیروزی انقلاب، عنوان «اسلام شاهنشاهی و آریامهری» نمونه روشن دیگری است که حتی برخی از روحانیت و مردم را نیز فریفته بود و مهمتر از همه اینکه بعد از پررنگ شدن انقلاب اسلامی ایران و شکست استکبار جهانی در جلوگیری و نابودی آن، دشمنان انقلاب، سرانجام سعی کردند با طرح اسلامهای غیراصیل و امریکایی و با اهرم بدلسازی به مبارزه با این هویت برخیزند. همین امر موجب شد که امام خمینی، با هوشیاری تمام، با طرح و تبیین «اسلام ناب» در برابر «اسلام امریکایی» و تبیین مؤلفههای هر کدام، با این طرح توطئهآمیز مقابله کردند. تقریباً از سال ۱۳۶۲ به این سو بود که این دو واژه سیاسی به کرات از سوی امام خمینی مورد مداقه و تبیین قرار گرفت، (۱) البته پیش از این نیز ایشان با واژه «اسلام اصیل» در برابر «اسلام غیراصیل» به مسئله ورود کرده بودند. (۲) در بیان امام خمینی اسلام ناب، اسلامی استکبارستیز (۳)، مدافع پابرهنگان و محرومان (۴)، مخالف با پولپرستی (۵)، تحجرگرایی (۶) و مقدسنمایی (۷) و اهل مبارزه و مقاومت (۸) است و در مقابل، اسلام امریکایی- اسلامی سلطنتی (۹)، التقاطی (۱۰)، متحجرانه (۱۱)، اهل سرمایهداری (۱۲)، خدانشناس (۱۳)، مدافع مرفهان بیدرد (۱۴)، اهل تجمل و التقاط و سازش و فرومایگی (۱۵) و خرافه (۱۶) و اسلام ملاهای کثیف درباری (۱۷)، اسلام مقدسنماهای بیشعور حوزههای علمی و دانشگاهی (۱۸)، اسلام فریب و سازش و اسارت (۱۹) و اسلام ذلت و نکبت (۲۰) است (۲۱) و در یک کلام، اسلام امریکایی- اسلامی است که هیچ تعهد اجتماعی و مسئولیت انسانی را در عرصه جهانی و اجتماعی نمیپذیرد. در قرآن کریم برای مستکبران چند نشانه ذکر شده است: برتریجویی و خودبزرگنمایی، نه برتری واقعی (۲۲)، تفرقهافکنی در میان مردمان محروم و مستضعف (۲۳)، تحقیر و توهین به مردم (۲۴).
از دید مفسران کلام پروردگار نیز استکبار و تکبر در معنای کلی، یعنی اینکه انسان خود را بزرگ شمرد و در موضعی قرار دهد که لایق آن نیست و از همین رو، جزو رذایل اخلاقی شمرده میشود. مستکبر خود را صاحب اختیار و «رب» مردم میداند و تلاش میکند در میان مردم مستضعف بر مسند الوهیت نشیند (۲۵).
امام خمینی استکبار را معادل کوچک شمردن بنده خدا، تعدی و تجاوز به زیردستان و فخرفروشی بر دیگران عنوان میکنند. ایشان همچنین در بیان مصادیق مستکبران، گروه معدودی را مثال نمیزنند، بلکه تمام افرادی که خصوصیات فوق را داشته باشند، از نگاه ایشان ممکن است به استکبارگری روی بیاورند:
«.. مستکبرین منحصر نیستند به سلاطین، منحصر نیستند به رؤسای جمهور، منحصر نیستند به دولتهای ستمگر. استکبار یک معنای اعمی دارد، یک مصداقش همان اجانب هستند که تمام ملتها را ضعیف شمردند و مورد تجاوز و تعدی قرار دادند، یک مورد هم همین دولتهای جائر، سلاطین ستمگر که ملتهای خودشان را ضعیف میشمرند و به آنها تعدی میکنند، دست تعدی به ملتها دراز میکنند. ملت را ضعیف میشمردند و ملت را از روی استکبار نظر میکردند و به ملت تعدی و تجاوز میکردند. هر فرد، میشود که مستضعف باشد و میشود مستکبر باشد. اگر من به زیردستهای خودم ولو چهار نفر باشد، تعدی و تجاوز کردم و آنها را کوچک شمردم، بنده خدا را کوچک شمردم، من مستکبرم و او مستضعف. (۲۶)»
امام خمینی (ره) در مرحله نخست، عدم بیداری و آگاهی مستضعفین و همچنین غفلت آنها را به عنوان مؤلفه نخست، ایجاد استکبار معرفی میکنند. بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران معتقدند بسیاری از مردم، به دلیل جهل و نادانی، از خصایص استکبار و همچنین عملکرد آن آگاهی ندارند و در این زمینه باید روشنفکران دیندار و دغدغهمدار رسالت آگاهسازی تودهها را بر عهده بگیرند: «مستضعفین وظیفهشان را با مستکبرین بفهمند. این مستضعفین اکثراً نمیدانند. ما هم نمیدانیم، نمیدانیم که اینها چه به سر ما آوردهاند، بعضی از ورقههای کوچکش دست ماست و میدانیم. (۲۷)»
دوری از اسلام و قرآن نیز مشکل دیگری است که دنیای اسلام به آن مبتلا شده است و اگر مسلمین به حسب امر خدای متعال، متفرق نمیشدند و به ریسمان الهی چنگ میزدند، تمام مشکلاتشان، اعم از سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، رفع میشد و هیچ قدرتی نمیتوانست با آنها مقابله کند، لکن به واسطه غفلت بعضی و عدم توجه و تغافل بعضی، از این امر محروم ماندند و تا این امر الهی تحقق پیدا نکند، باید مسلمین انتظار گرفتاریهای بیشتری را داشته باشند (۲۸).
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، در ادامه وابستگی به قدرتهای بزرگ و ترس از تهدیدهای آنان را به عنوان مؤلفه دیگر ایجاد استکبار جهانی معرفی میکند. ایشان ضمن تأسف از انحطاط برخی سران کشورهای اسلامی و رفتارهای ذلتآورشان در برابر مستکبران میفرماید: «این ابرقدرتها میخواهند به همه جا مسلط بشوند و این بدبختهای خلیج فارس هم مثل کویت گرفتار این وسوسه شده است، خیال میکند که اگر در دامن امریکا برود، خلاص میشود و این اشتباه است. (۲۹)»
سپس ایشان در خارج از جهان مسلمین نیز مؤلفههای ایجاد استکبار جهانی را جستوجو میکنند و بیماری روحی مستکبران را به عنوان مهمترین عامل، مدنظر قرار میدهند: «مستکبرین، جهان را از دید خاص استکباری خود و آن بیماری روحی که در آنها هست، نگاه میکنند و این بیماری موجب این شده است که تودههای بزرگ ملتها را اینها از جهان حساب نمیکنند. این دید مستکبرین است که سایر قشرهای بزرگ ملتها را، آنهایی که دریایی هستند، اینها را نمیبینند، یعنی این بیماری اسباب این شده است که آنها را نبینند. (۳۰)»
اسلام ناب، اسلام رهاییبخش
انقلاب اسلامی ایران کشورها و ملتهای فراوانی را تحت تأثیر قرار داد و این تأثیرات که در قالب الگوسازی انقلاب اسلامی ظهور و بروز یافت، فرصتهای جدیدی را پیش روی جنبشها و جریانهای مبارزه برای آزادیخواهی و استقلال قرار داد. در سطح جهان اسلام، انقلاب ایران به بیداری هویت اسلامی مسلمانان جهان دامن زد و آنها را نیز به سوی مبارزات اسلامی کشاند.
به طور کلی با وقوع انقلاب اسلامی ما شاهد دو اثر و بازتاب مهم بر نهضتهای آزادیبخش در جوامع اسلامی هستیم؛ یکی اینکه نهضتهای آزادیبخش که بر پایه ایدئولوژیهای غیراسلامی مانند سوسیالیسم، لیبرالیسم و ناسیونالیسم شکل گرفته بود، موقعیت خود را در میان مسلمانان و به ویژه جوانان از دست داده و دیگر آن اعتبار و اقتدار گذشته را مانند آنچه را که پانعربیسم و ناصریسم داشت، ندارد و دوم اینکه حتی نهضتهای آزادیبخش اصلاحطلب، مانند اخوانالمسلمین که از گذشته دور دارای محبوبیت و معروفیت بودند، به علت عدمتوانایی در پاسخگویی به نیازهای جوامع خود به خصوص به خواستههای نسل جوان، دچار تشتت و انشعاب گردیدند و گروههای جهادی و انقلابی جدید حتی به صورت مسلحانه و زیرزمینی شکل گرفتند که از این میان میتوان از جهاد اسلامی و التفکیر و الهجره در مصر و جبهه نجات اسلامی در الجزایر اشاره کرد. «جان اسپوزیتو» در تحلیلی به میزان اثرگذاری انقلاب اسلامی ایران بر جنبشهای اسلامی در سطح جهان اسلام پرداخته و آورده است که این انقلاب حداقل در سه سطح بر جنبشهای اسلامی در جهان اسلام تأثیر میگذارد: در جوامعی که جنبشهای اسلامی وجود ندارد، این انقلاب باعث به وجود آمدن آنها میشود (کشورهای حاشیه خلیج فارس) و در جوامعی که جنبشهای اسلامی وجود داشته، اما فعال نبوده است، باعث فعال شدن و پویایی آنها میشود (کشورهای شبهقاره هند و آسیای جنوب شرقی) و بالاخره در جوامعی که این جنبشها وجود داشته و فعال هم بودهاند، این انقلاب باعث رادیکالیزه شدن آنها میشود (مصر، لبنان و عراق.)
انقلاب اسلامی در زمانی شکل گرفت که نظام جهانی بر پایه غربمحوری به مدت نزدیک چهار قرن به عنوان یک امر بدیهی و تثبیت شده توسط جامعه جهانی پذیرفته شده بود. هر نوع تحولی که در این نظام در ابعاد گوناگون فکری، فرهنگی، اقتصادی و گفتمانهای جدید مطرح میگردید، نشئتگرفته از غرب بود و هیچگاه غربمحوری را به چالش نکشیده بود، در حالی که انقلاب اسلامی، به عنوان یک تحول جدید، توانست نظام جهانی غربمحور را در ابعاد مختلف به چالش بکشاند.
ماهیت مستقل و ضدامپریالیستی انقلاب اسلامی و تلاش آن برای ایجاد نظام بینالملل، فارغ از سلطه قدرتهای استکباری، موجب بر هم زدن تعادل بلوکهای قدرت جهانی و به چالش کشیدن نظم بینالمللی ساخته دنیای شرق و غرب گردید. انقلاب اسلامی با بیان نظریه «نه شرقی، نه غربی» توانست ابرنظمی جمعی را مبتنی بر برابری دولتها و حاکمیتها و تحقق حقوق الهی و انسانی ملتها در نظام بینالملل رقم زند و با احیای ظرفیتها و امکانات فراموششده ملتهای غیرمتعهد و نفی انفعال و مرعوبیت در برابر استکبار، درصدد قطع ریشههای وابستگی ملتها به قدرتهای بزرگ بینالملل برآید. در این رابطه، بایستی ذکر کرد که اگر چه پیش از انقلاب اسلامی نیز جریانها و انقلابیونی بودند (اعم از اسلامی و غیراسلامی) که در پی احیای نقش ملتهایشان (نظیر بنیانگذاران عدمتعهد) و رفع وابستگی به قدرتهای غربی کوشیدهاند، اما نهایتاً انقلابیون فوق در عرصه عمل یا نظر یا دارای اندیشههایی برگرفته از بلوک شرق بودهاند که دارای ریشههای غربی بودهاند (مارکسیسم) یا نظیر فعالیت جریانهای اسلامگرایی، چون فدائیان اسلام و اخوانالمسلمین در مصر در دستیابی به خواستههایشان ناموفق بودهاند.
بدون تردید، آنچه تنها انقلاب اسلامی توانست در مرحله وقوع انجام دهد و چنانکه گذشت توجه اندیشمندان پسامدرنی، چون فوکو را برانگیخت، خصلت شالودهشکنی انقلاب اسلامی نسبت به سیطره مدرنیسم غربی بوده است. بدون توجه به چنین تأثیری، تأثیرات دیگر انقلاب اسلامی چندان اساسی نخواهد بود. بابی سعید سعی نموده است این نکته را با الهام از مباحث لیوتار در نفی روایت کلان و با ترکیب آن با ایده یونگ در تلقی پسامدرنیسم به مثابه مرکزیتزدایی از غرب توضیح دهد. از این حیث، گفتمان اسلامگرایی در انقلاب اسلامی عملاً به نفی اروپامحوری یا همان غربمحوری انجامیده است.
انقلاب اسلامی، با احیای تفکر اسلامی، نقش اسلام و مسلمانان را در عرصههای مختلف برجسته ساخته و عنصر هویت اسلامی را به عنوان واقعیتی پذیرفتهشده در برابر هویت جهانشمول غرب قرار داده است. انقلاب اسلامی، با تشدید اسلامخواهی از طریق ترویج اسلام سیاسی، بسیاری از مسلمانان جهان را در مسیر بازیابی هویت اسلامی خویش قرار داد. در تداوم انقلاب نیز ایران، با داعیه رهبری جهانی، درصدد اسلامی شدن جهان از طریق وحدت مسلمانان در مبارزه با مستکبران بود.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران سبب حیات دوباره در علاقه و کنجکاوی نسبت به فرهنگ و تمدن اسلامی گردیده است و برخورد آن را با فرهنگ غرب که در پی غلبه بر جهان است، تشدید نموده است. مسلمانان در گذشته هم به خاطر دوران سلطه غرب بر جوامع اسلامی و هم به خاطر سرعت ترقی و پیشرفت علمی و تکنولوژیک غرب، نوعی احساس حقارت و خودکمبینی میکردهاند و سعی عمومی بر این بوده است که گذشته اسلامی خود را نادیده بگیرند و کورکورانه از روشها و شیوههای زندگی غربی الگوبرداری کنند. انقلاب اسلامی موجب گردید که از این احساس حقارت و خودکمبینی کاسته شود و مسلمانان به طور اعم به گذشته خود و به هویت اسلامی خود نگاهی مثبتتر داشته و درصدد احیای ارزشهای اسلامی باشند.
بر این اساس، انقلاب اسلامی ایران با تکیه بر ترویج فرهنگ و تفکر استقلالی، توانست نوعی خودباوری فرهنگی و استقلال اندیشهای را برای مسلمانان به ارمغان آورد و با از بین بردن خودباختگی در حوزه فکر و اندیشه، به بازسازی تمدن اسلامی بپردازد تا به این ترتیب کشورهای اسلامی در عین اهتمام به ایجاد هویت مستقل، به تقویت توان تعاملی و تبادلی جهان اسلام مبادرت ورزند و ضمن تکیه بر ارزشهای بومی و معنوی، دگرگونی سازنده در بینش و نگرش مسلمانان، تکیه بر فرهنگ خودی و باورهای دینی و عقیدتی، به استقلال تفکر نخبگان فکری، فرهنگی و اندیشهای و ارتقای فعالیتهای فرهنگی برای افزایش آگاهی و شناخت و معرفت عمومی اهتمام کنند.
منابع:
۱. واژه «اسلام امریکایی» اولین بار در صحیفه امام خمینی، ج ۱۷، ص ۵۳۳، مورخه ۲۱ تیر ۱۳۶۲ و واژه «اسلام ناب» اولین بار در ۳۱ شهریور ۱۳۶۶، ج ۲۰، ص ۳۹۲ دیده میشود.
۲. صحیفه امام، ج ۴، ص ۴۱۸، ج ۵، ص ۴۰۸، ج ۷، ص ۱۵۳.
۳. همان، ج ۲۱، ص ۱۹۵.
۴. همان، ج ۲۱، ص ۱۲۰.
۵. همان، ج ۲۱، ص ۱۹۵.
۶. همان، ج ۲۱، ص ۱۹۵.
۷. همان، ج ۲۱، ص ۱۹۵.
۸. همان، ج ۲۱، ص ۱۱ و ۳۳۹.
۹. همان، ج ۲۱، ص ۲۴۰.
۱۰. همان، ج ۲۱، ص ۲۴۰.
۱۱. همان، ج ۲۱، ص ۱۲۱.
۱۲. همان، ج ۲۱، ص ۲۴۰ و ۱۲۱.
۱۳. همان، ج ۲۱، ص ۱۲۱.
۱۴. همان، ج ۲۱، ص ۱۲۱.
۱۵. همان، ج ۲۱، ص ۱۴۵.
۱۶. همان، ج ۲۱، ص ۱۶۰.
۱۷. همان، ج ۲۱، ص ۶۰.
۱۸. همان.
۱۹. همان.
۲۰. همان.
۲۱. همان، ج ۲۱، ص ۲۴۰. گفتنی است تمامی این تعابیر نسبت به این دو اسلام، عیناً تعابیر امام خمینی است.
۲۲. سوره احقاف، آیه ۲۰.
۲۳. سوره قصص، آیه ۴.
۲۴. سوره زخرف، آیه ۵۴.
۲۵. احمد بهشتی، ویژگیهای استکبار، مجله مکتب اسلام، سال بیستویکم، شماره ۶، ص ۳۸.
۲۶. امام خمینی (ره)، صحیفه نور، ج ۶، ص ۲۷۲.
۲۷. همان، ج ۱۱، ص ۱۷.
۲۸. همان، ج ۷، ص ۱۷۶.
۲۹. همان، ج ۲۰، ص ۹۰.
۳۰. همان، ج ۱۱، ص ۸۸.