به انگیزه سالروز شهادت سردار شهید حاجاحمد کاظمی با محمدحسین علیجانزادهروشن نویسنده کتاب «حاج احمد» به گفتگو نشستیم. وی از دیدارش با حاجقاسم در روند نگارش کتاب گفت که قوت قلبی برای او و نشر شهید احمد کاظمی شد. علیجانزاده میگوید: «اسفند سال ۹۷ با حاجقاسم دیدار کردیم و به ایشان توضیحی در مورد کار کتاب سردار کاظمی دادیم تا از نقطهنظراتشان بهره ببریم. حاج قاسم فرمود: کار بسیار ارزندهای است، حتماً من ببینم.» حالا کار آماده شده و به چاپ دوم رسیده است، اما دیگر او در بین ما نیست و توفیق نداریم که کار را خدمت ایشان عرضه و از نقطهنظرات ایشان استفاده کنیم. سردارسلیمانی بسیار پیگیر بودند و در پاسخ به برخی ناملایمات و بیمهریها در مسیر تهیه این کتاب فرمودند: «بروید جلو شما کار خودتان را انجام بدهید.» کتاب «حاج احمد» روایتی مستند از زندگی و خاطرات سردار شهید حاج احمد کاظمی است که در ۱۹ دی ماه سال ۱۳۸۴ در سالروز آغاز عملیات کربلای ۵ در سانحه سقوط هواپیمای حامل ایشان و تعدادی از همرزمانش، به شهادت رسید. در ادامه ماحصل همکلامی ما با محمدحسین علیجانزاده را پیش رو دارید.
چطور به نویسندگی روی آوردید و تا کنون چه آثاری از شما به چاپ رسیده است؟
پدرم روحانی و اهل علم بود. ما کتابخانهای داشتیم که بالغ بر ۷ هزار جلد کتاب داشت و هر زمان که از بازی، تلویزیون و محیط پیرامون خسته میشدیم، به کتابخانه پدرم پناه میبردیم. پدر از قدیم اهل ذوق بود و کتابها و رمانهای روز دنیا را مطالعه میکرد. از این رو من با همه نوع کتاب و سبک نویسندگی آشنا شدم. عشق به مطالعه در من رشد پیدا کرد و خودم شروع کردم به سیاهمشق کردن برخی کارها. وقتی هم که وارد حوزه علمیه شدم و دروس طلبگی را میگذراندم، این ذوق در من بیشتر از قبل شد و به سمت نویسندگی جذب شدم. خواهر بزرگم هم نویسنده است و همین تأثیر زیادی روی من در انتخاب این مسیر داشت. مطالعه آثار او، همراهی و آموزشهای ایشان من را به سمت نویسندگی کشاند. ابتدا داستانهای کوتاه مینوشتم و در جشنوارههای محلی شرکت میکردم. موفقیتهایی که در این مسابقات به دست آوردم، انگیزه خوبی شد تا کار نویسندگی را ادامه بدهم. غیر از کتاب زندگی حاج احمد که در سه فصل است، چند اثر دیگر در زمینه شهدا داشتم. کتاب «زندگی شهید بصیر»، کتاب «هدایت» زندگی شهید سیدحسین گلریز، کتاب «آقا یوسف» روایتی از زندگی شهید شکوهی از شهدای شهرستان بابل، کتاب «بر قله پایداری» روایتی از ۲۳ شهید روحانی شهر بابل، کتاب «حاج عماد» زندگی شهید عماد مغنیه، کتاب «شهید سیدمحمود موسوی» شهید درگیری با پژاک سال ۹۰ و کتاب «فاتح قدس» در مورد شهید طهرانیمقدم کتابهایی هستند که در این زمینه منتشر کردهام.
انگیزه شما از نوشتن کتاب حاج احمد چه بود؟ خودتان به ناشر پیشنهاد دادید یا آنها از شما خواستند این کتاب توسط شما نوشته شود؟
نوشتن کتاب در زمینه شهدا من را بر آن داشت تا در مورد زندگی شهید حاج احمد کاظمی دست به قلم شوم. حاج احمد شهیدی بود که بعد از دفاع مقدس و در دوره خودمان یعنی در سال ۱۳۸۴ به شهادت رسید. به عنوان یک جوان دهه شصتی به این شهید علاقه داشتم. به ویژه وقتی که از قبل ایشان را به عنوان فرمانده نیروی هوایی سپاه و فرمانده نیروی زمینی میشناختم. زندگیاش برای من جذاب بود. کتابهای زیادی در خصوص زندگی شهید احمد کاظمی به چاپ رسیده بود، اما متأسفانه آنچه من در همه این کتابها خواندم تکرار مکررات بود و کتاب مستندی از شهید در دست نبود. همین انگیزهای شد که کار در مورد این شهید را شروع کنم و برای همیشه پاسخ این سؤال را که چرا در مورد این شهید یک کتاب خوب و مستند منتشر نشده است، بدهم. بنابراین طرح و ایده خودم را با مؤسسه انتشارات شهید احمد کاظمی مطرح کردم و بحث و بررسیهای لازم انجام شد. ما پیشنهاد را دادیم و مدیر مؤسسه شهید کاظمی هم پذیرفتند. من ادعای این را ندارم که کتاب من تام و تمام است، اما به شدت معتقد بودم و هستم که آنقدر شخصیت شهید کاظمی پر ابعاد بود که جا داشت یک کار خوب و قوی در مورد ایشان انجام شود.
چه منابع و مستنداتی در اختیار داشتید؟ از سبک نگارش کتاب بگویید.
من مدتی را با رزمندگان نجفآبادی همکلام شدم و پای صحبتهای همرزمان شهید نشستم. بعد هم از خانواده شهید یکسری خاطرات احصا شد و از اقوام درجه یک مصاحبه گرفتم. نتیجهاش هم این شد که ما به یک مستنداتی از حاج احمد دست پیدا کردیم، اما مسئله اصلی این بود که حالا چطور باید این مطالب را ارائه میدادیم! در مرحله اول به دنبال این بودم که مجموعه آثار و دستنوشتهها را مانند کتاب «به روایت همت» به صورت مستند هزار صفحهای و خالص و خام به نگارش دربیاورم. بعد از آن گفتم که در حال حاضر قالب داستانی حکمفرماست، اما ما قرار نیست داستان روایت کنیم. در نهایت خاطرات را در قالب یک ناداستان منتشر کردیم و یکسری زوایای زندگی حاج احمد را در توالی زمانی به تصویر کشیدیم. یعنی از ۶-۵ سالگی حاج احمد شروع کردیم تا به شهادت ایشان رسیدیم. البته این همه کار نبود، بلکه بخشهای مهمی از زندگی حاج احمد را برجسته و از زبان خانواده، فرماندهان و همرزمان شهید روایت کردیم.
در معرفی کتابتان گفتید که در سه فصل از این کتاب به روایات ناگفته و ابعاد جدیدی از ایشان پرداختهاید. این ناگفتهها چیست؟
همانطور که گفتم زندگی حاجاحمد در این کتاب از زوایایی که تا به حال به آن پرداخته نشده و ناگفته مانده نقل شده است. در مورد مبارزات و فعالیتهای انقلابی ایشان، حاجاحمد در دوران نوجوانی و جوانی، ارتباطشان با شهید منتظری در نجفآباد و عشقی که در این مسیر به امام خمینی (ره) پیدا میکنند، همه و همه روایات مهم زندگیشان است که کمتر به آنها پرداخته شده بود.
معمولاً در زندگینامهها سعی میشود چهرهای کاملاً مثبت و آسمانی از شخصیت مورد نظر ارائه شود. شما در ترسیم چهره شهید چقدر به این قاعده پایبند بودید. چقدر از چهره زمینی شهید نوشتید؟
یکی از نکاتی که به شدت با آن مخالف بودم، کلیشهسازی از شهید است. من از این موضوع فراری بودم. هر چند برخی جاها شاید دچار شعارزدگی شدم، اما سعیام بر این بود که هر چه واقعیت در مورد شهید است، بیان شود. شهید در مسیر زندگیاش به دنبال خودسازی بود و مأموریت من هم به عنوان نویسنده کتاب ایشان، این بود که آن را بیان کنم. از طرفی سعی کردم نه در حق شهید اجحاف شود و نه از ایشان یک انسان آسمانی دستنیافتنی برای مخاطبینم بسازم. زندگی انسانی همه شهدا مانند ما بوده، برای همین نه باید غلو کنیم و نه کم بگوییم.
این کتاب چقدر نگاه شما را نسبت به شهید کاظمی تغییر داد؟
من سعی کردم آنچه خودم دریافت کردهام را منعکس کنم. ایشان یک انسان خدایی، منضبط با وجدان کاری و به معنای واقعی مدیر جهادی بود. ایشان در هر مسئولیتی که بود، قدمی برمیداشت که افراد بعد از ایشان بتوانند از ثمراتش استفاده کنند. من در مورد زندگی شهدای دیگر هم مطلب نوشته بودم، اما در مورد شهید کاظمی انتظار داشتم با فردی برخورد کنم که خیلی نسبت به اطرافیانش راحت است و انعطاف دارد. اما شهید کاظمی به لحاظ مدیریت و فرماندهی منضبط و جدی بود. من در توصیف شهید کاظمی از زبان فرماندهان متوجه شدم که حاجقاسم آیینهای از شهید کاظمی بود. همانطور که میدانید این دو شهید خیلی با هم مأنوس بودند. حاج احمد ریزبین بود و حافظه عجیبی داشت. ایشان فرماندهای بود که به شدت دیسیپلین و هیبت نظامی و الهی داشت و مأموریتها و کارهایش را جدی میگرفت.
مطالب کتاب را راستآزمایی کردید یا بر اساس اعتماد به گویندگان اقدام به نشر سخنان آنان کردید؟
۴۰ تا ۵۰ درصد کار اینطور پیش رفت که ما راویان را میآوردیم و دور هم مینشاندیم و از آنها میخواستیم که روایتهای خودشان را از شهید داشته باشند. همین دورهمیها، نشستها و بیان خاطرات باعث میشد که زوایای مغفولمانده کتاب مشخص شود. این اقدام بسیار به روند نگارش کتاب کمک کرد.
کدام بخش کتاب برای خود شما جالبتر و جذابتر بود؟
من این کتاب را مانند یک کل منسجم میدانم، اما بعضی از جاهایش جالب و جذاب است. قصه عملیاتهای کوه سنجق (که ۱۵۰ کیلومتر وارد خاک کردستان عراق شدند و در نهایت با درگیری با کومله و دموکرات آنها را سر جایشان نشاندند)، عملیاتهای اولیه ایشان در لبنان و کردستان، همراهیاش با شهیدان مهدی و حمید باکری در عملیات بدر بسیار جذاب است. نکته دیگر اینکه سال ۱۳۷۴ شهید کاظمی عملیاتی در خاک عراق اجرا کرد که به جرئت میتوان گفت مقدمهای بر تشکیل نیروی قدس بود که حالا امنیت ما را در برونمرزها تأمین میکند. ما این را مرهون جسارت آن روزهای حاجاحمد هستیم.
نوشتن این کتاب چه اثری در زندگی شما داشته است؟ چقدر تحت تأثیر محتوای آن قرار گرفتید؟
معروف است که هر نویسنده جهانی از ذهن خودش را در کتاب منتقل میکند. سعی من بر این بود که این کتاب موفق باشد. بخشهای زیادی از کتاب در زندگی شخصیام تأثیر گذاشته و برایم جذاب بود. مدیریت جهادی و پشتکار حاجاحمد مثالزدنی است. ایشان انسانی پیگیر و ریزبین بود که خستگی را نمیشناخت. تمام تلاش من هم این بود که از این خصوصیاتش بهره ببرم.
کدام ویژگی شهید در نظر شما برجستهتر از دیگر خصوصیات او بود؟
یکی از ویژگیهای زیبای ایشان مدیریت جهادی بود. به عبارتی یکی از حلقههای مفقوده ما همین مدیریت جهادی است. در مدیریت کشور هر جا مسئول و مدیر یا هر کسی در هر پست و مسئولیتی در راه خدا جهاد کرد، از خوشی و زندگی خودش زد و از منیتها گذشت و پیگیر این بود که حق و حقوق مردم را درست کند و به دنبال ایفای حق مردم باشد و قدمی برای امام زمان (عج) بردارد، میتواند بگوید یک مدیرجهادی است.