دکتر انور خامهای گذشته از جوانب متعدد سیاسی و فــــرهنگی کارنامهاش، واپسین بازمانده از گروه ۵۳ نفر بود که در دوران رضاخان دستگیر شد و مورد شماتت و شکنجه قرار گرفت. او بعدها طی اثری تاریخی به روایت آغاز و انجام این گروه پرداخت و در این باره ناگفتههایی را به قلم آورد. او در دیباچه این کتاب، درباره پارهای آثار در مورد این جریان، چنین داوری کرده است:
«مهمترین اثری که در این زمینه نگاشته شده، کتاب ۵۳ نفر اثر معروف بزرگ علوی است. این کتاب حاوی بخشی از واقعیت، به ویژه آنچه مربوط به زندان و دادگاه است، میباشد. اما در مورد پیدایش این گروه، فعالیت و سازمان آن و علل دستگیری و متلاشی شدنش تقریباً چیزی ننوشته است. از این مهمتر درباره ارزش جمعی و فردی این گروه، کاملاً یکجانبه قضاوت کرده، ارزشهای مثبت را بهگونهای برجسته و حتی گاهی اغراقآمیز نمایان ساخته است، ولی ارزشهای منفی، جنبههای ضعف و نواقص اخلاقی را بهکلی نادیده گرفته و روی آنها سرپوش نهاده است. علوی عالماً عامداً از ۵۳ نفر، حماسهای ساخته و داستانی قهرمانی پرداخته است، در حالیکه چنین نیست. این معلول شرایط و محیطی است که در این کتاب نگاشته شده است، یعنی دوران رشد و گسترش حزب توده و هنگامیکه رهبران این حزب، خود را در آستانه رسیدن به قدرت میپنداشتهاند. اینها که بیشتر از افراد ۵۳ نفر بودند، نیاز به تبلیغات بهسود خود داشتند، نه بیان حقایق و واقعیات تاریخی و علوی، این نیاز را برآورده است. در حقیقت کتاب او، فقط یک اثر سیاسی و تبلیغاتی است، نه چیز دیگر. باز به همین علت است که درباره ایدئولوژی، سازمان، پیدایش و دستگیری ۵۳ نفر، چیزی نمیگوید، چون میخواهد ماهیت مارکسیستی و پیوند این جریان را با شوروی بپوشاند و آن را در مجموع یک جریان ضد استبدادی نشان دهد. باید اذعان کرد او با زبردستی خاص یک نویسنده ماهر از عهده این کار برآمده است. اثر دیگری که در این زمینه نوشته شده، خاطرات سیاسی خلیل ملکی است. در این کتاب، آن بخش از واقعیت که گفته شده، درست و بدون پردهپوشی است. لیکن متأسفانه ناقص است. در حقیقت بیان خاطراتی پراکنده است، نه گزارشی منظم و مدون از یک جریان تاریخی و، اما کامبخش در کتاب خود یعنی نظری به جنبش کارگری در ایران برخلاف علوی، به بیاهمیت جلوه دادن جریان ۵۳ نفر کوشیده و جز چند سطر پراکنده اینجا و آنجا به آن اشاره نکرده است. علت آن هم آشکار است و من در این کتاب، به تفصیل شرح خواهم داد. کسان دیگری که در این باره چیزی نوشته یا قضاوتی کردهاند، اغلب از نسلهای خیلی جوانترند و نوشتههای آنها بر نقل قولهای دست دوم و سوم استوار است و چندان ارزشی ندارد. هدف من از نگارش این خاطرات، این است که تا آنجا که میتوانم این کمبودها را جبران کنم و چهره واقعی ۵۳ نفر را با تمام تاریکیها و روشنیهای آن با تمام جنبههای مثبت و منفی آن نشان دهم. من شرافتمندانه تعهد میکنم عین واقعیت و تمام واقعیت را چه درباره شخص خودم و چه درباره افراد دیگر این گروه، بدون ملاحظه و پردهپوشی شرح دهم. به همین دلیل یقین دارم انتشار این خاطرات، بدون واکنش نخواهد ماند و بلافاصله باران تهمت، افترا و دشنام گویی، بر سرم باریدن خواهد گرفت. آشکارا میگویم که از همه اینها و از هرچه پیش آید، هیچ باکی ندارم، چون این سرنوشت همه کسانی است که حقیقت را میگویند و میخواهند...».