در روزهای پیشین، اردشیر زاهدی پس از عمری ۹۳ ساله، در ویلای خود در سوئیس، روی از جهان برگرفت. این واقعه، فرصتی مغتنم برای بازخوانی کارنامه او، از جنبههای گوناگون است. در نوشتار پیآمده، کردار او در ادوار مسئولیت در رژیم پهلوی، از طریق خاطرات دیگر کارگزاران آن رژیم، بازخوانی شده است.
اردشیر زاهدی که بود؟
پیش از آغاز سخن، مناسب است تا به حیات اردشیر زاهدی و ادوار گوناگون آن، نظری کلی داشته باشیم. آسیه آلاحمد پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باره چنین آورده است: «اردشیر زاهدی فرزند سپهبد فضلالله زاهدی، در مهرماه ۱۳۰۷ ش. در تهران متولد شد و در ۲۷ آبان ۱۴۰۰ در ۹۳ سالگی درگذشت. تحصیلات ابتدایی خود را در تهران و اصفهان و دبیرستان را در مدرسه اسلامیه بیروت، به پایان برد. سپس به امریکا رفت و از کالج کشاورزی ایالت یوتا، فارغ التحصیل شد. پس از بازگشت به ایران در ۱۳۳۱ ش. در وزارت کشاورزی به معاونت و خزانهداری کمیسیون مشترک ایران و امریکا برای بهبود امور روستایی (اصل ۴ ترومن) رسید. احراز این پست مهم، به دلیل آشنایی قبل زاهدی با عوامل امریکایی بود که از مدرسه بیروت آغاز شده بود. اردشیر زاهدی از عوامل دسته اول سیا، در جریان کودتای ۲۸ مرداد بود و کرمیت روزولت با آوردن نام مستعار ارشیر زاهدی (مصطفی ویسی) در کتاب خود، به حضور فعال او در کودتا صحّه میگذارد. همچنین روزولت توضیح میدهد که برای ملاقات با فضلالله زاهدی، به همراه مصطفی ویسی به مخفیگاهش میرود و درباره اعتمادی که به مصطفی ویسی دارد، میگوید: تأکید کردم فقط شما [مصطفی ویسی]، سپهبد زاهدی و شاهنشاه اسم حقیقی مرا میدانید، از نظر سایرین اسم من جیمز لاکریج است!... اردشیر زاهدی پس از کودتای ۲۸ مرداد، نشان درجه یک رستاخیز گرفت و در آبان ماه همان سال، به سمت آجودان کشوری شاه منصوب شد. او در ۱۳۳۶ با شهناز پهلوی ازدواج کرد و به سمت نماینده شاه در امور دانشجویان خارج از کشور، عازم اروپا شد. زاهدی در ۱۳۳۸ سفیر ایران در واشنگتن شد، اما پس از اعتراض دانشجویان ایرانی در ۱۳۴۰، به ایران فراخوانده شد. در دولت اسدالله علم، اردشیر زاهدی به سفارت کبرای ایران در انگلستان منصوب و در ۱۳۴۱ عازم لندن شد و به مدت چهار سال در این سمت باقی بود و پس از بازگشت در بهمن ۱۳۴۵، در دولت امیرعباس هویدا به وزارت امور خارجه رسید و برای دومین بار در ۱۳۵۱، سفیر ایران در امریکا شد که این سمت را تا دی ماه ۱۳۵۷ برعهده داشت. اردشیر زاهدی تا پیروزی انقلاب اسلامی، تلاشهایی برای ماندگاری شاه در ایران انجام داد که به نتیجه نرسید و خود نیز به ژنو رفت. از اردشیر زاهدی کتابی به نام رازهای ناگفته اردشیر زاهدی، که به کوشش پری اباصلتی تهیه شده، در سال ۱۳۸۱ به چاپ رسیده است».
زاهدی و واگذاری بحرین؟!
امیر اسدالله علم در روزنگاشت مورخه پنج شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۴۹، درباره سر باز زدن اردشیر زاهدی از ارائه گزارش واگذاری بحرین به مجلس، مینویسد: «ماجرای بحرین دستکم باعث یک مورد خندهدار شده است. به دستور شاه کمیسیونی مرکب از اردشیر زاهدی وزیر امورخارجه و نخستوزیر تشکیل دادم، تا افکار عمومی را جهت پذیرش تصمیم سازمان ملل، که چارهای جز پذیرفتن آن نداریم، آماده کنیم. اما به جای بحث در مورد اصل مطلب، دو نفر آقایان در مورد اینکه کدام یک از آنها باید گزارش سازمان ملل را به مجلس تقدیم کند، به جرّ و بحث پرداختند و هر یک اصرار داشت که دیگری جام زهر را بنوشد! واقعاً چه جفت مذبوحی هستند. به آنها گفتم اگر به توافقی که کردهاید، اعتقاد دارید، که در آن صورت پایش بایستید و از آن دفاع کنید و اگر نمیتوانید، بهتر است استعفا بدهید و بگذارید کس دیگری این بار را به منزل برساند. در هر صورت کابینه به طور دستهجمعی، مسئول تصمیمات دولت است و فرقی نمیکند که نخستوزیر یا وزیر امورخارجه، گزارش را به مجلس بدهد...».
آدم فضول و خودسری است و بینهایت جاهطلب!
علم در روز نگاشت مورخه چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۴۸ نیز، خصال اردشیر زاهدی را، به بهانه گزارش کردن جریان سفر او به اردن، اینگونه تشریح میکند: «اردشیر زاهدی، وزیر خارجه ما، از اردن بازگشته است. هدف اصلی او از این سفر، پیوند دوستی ایرانیها و عربها بوده است. اما از آنجا که آدم فضول و خودسری است و بینهایت جاهطلب، تمام سفر را به تبلیغات شخصی خودش تبدیل کرد! از آن بدتر اینکه اعلام کرده اردن قرار است در بهبود روابط ایران و مصر، نقش میانجی را دارا باشد. عجب نابغهای است این مرد! در تمام ۹ سال گذشته، تنها مسئلهای که سدّ راه ایجاد روابط ما و مصر بوده، امتناع مصر از اعلام عذرخواهی بوده است. حالا چهار دست و پا از اردن تقاضا داریم، که میانجی ما بشود. عجب موفقیت باشکوهی برای وزیر خارجه ماست!...».
اردشیر رعایت سنّتهای ملی مملکت را میکند!
امیر اسدالله علم در روزنگاشت مورخه چهارشنبه، ۱۲ فروردین ۱۳۴۹، درباره رفتار زاهدی به هنگام ملاقاتهای رسمی وی با پهلوی دوم و دیدگاه شاه در این باره، مینگارد: «علیاحضرت را از بیمارستان همراهی کردم. بعد از ناهار، شرفیاب شدم و از جمله مسائل، از ایشان پرسیدم، اعلیحضرت اجازه میفرمایند نخستوزیر و وزیر خارجه را رسماً توبیخ کنم؟ چون در محضر اعلیحضرت، بههیچوجه ادب و احترام لازم را بهجا نمیآورند! پاسخ داد از تربیت امریکاییشان چه انتظار دیگری داری؟ معهذا بهتر است به آنها یادآوری کنی، که وظیفهشان چیست. جواب دادم کاش من هم مثل اعلیحضرت، میتوانستم گناه را به گردن تربیت آنها بگذارم، بنده تردید ندارم که آنها میخواهند به دیگران ثابت کنند، چه افراد مهمی هستند! شاه خندید و گفت نه موافق نیستم، ندیدی چطور وقتی با اردشیر دست میدهم، جلوی من زانو میزند؟ عرض کردم این نوع ادای احترام، همان اندازه بد است که زیادهروی در جهت مخالفش! آخرین باری که در پاریس بودیم، اردشیر همین کاری را که فرمودید کرد و یکی از خبرنگاران فرانسوی از من پرسید شاه ایران به عنوان رهبری اصلاحطلب و دموکرات شناخته شده، آن وقت چگونه میتواند تحمل کند که یکی از وزرایش، در مقابل او این چنین زانو بزند و به خاک بیفتد؟ شاه اصلاً از این حرف خوشش نیامد و گفت حق بود که به او میگفتی اردشیر رعایت سنّتهای ملی مملکت را میکند! باورنکردنی است که تا چه حد تملق و چاپلوسی، میتواند حتی باهوشترین آدمها را هم کور کند...».
به اردشیر زاهدی بگویید خفه شود!
امیر اسدالله علم در مورخه چهارشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۴۹، درباره دیدگاه شاه درباره تضاد اردشیر زاهدی با اشرف پهلوی، به شرح پیآمده خبر میدهد: «قرار است والاحضرت اشرف در مقام رئیس هیئت نمایندگی امسال ایران، در مجمع عمومی سازمان ملل شرکت کند، هرچند وزیر خارجه بسیار از این قضیه عصبانی است و نسبت به والاحضرت کینه دارد، چون او را باعث جدایی شهناز از خودش میداند! به شاه هشدار دادم که متعادل نگاه داشتن رابطه این دو فرد، از عهده من یکی برنمیآید، یا والاحضرت اشرف را وادار کنید از نمایندگی کنار بکشد، یا به اردشیر زاهدی بگویید خفه شود! شاه پاسخ داد به اردشیر بگو دست از این مزخرفات بردارد و هر کمکی لازم است، به والاحضرت بکند!.. بعداً اردشیر را فراخواندم، تا قدری شعور در مغز پوکش فروکنم. هیچ خوشش نیامد...».
به زاهدی هشدار بده که دیگر از این غلطها نکند!
به شهادت امیر اسدالله علم، احساس قدرت و نیز فرماننابرداری، در زمره خصال کلان زاهدی بوده است، به عنوان مصداقی بر این ادعا: «شرفیابی... گزارش کردم که زاهدی وزیر امور خارجه، از قائممقامش دکتر عباسعلی خلعتبری، ناراضی است و عکس امضاشدهای را که اعلیحضرت به خلعتبری داده بودند، از اتاق او برداشته است! شاه به حدی از شنیدن این خبر عصبانی شد، که دستور داد به خلعتبری بگویم عکس را پس بگیرد و به زاهدی هم هشدار بدهم که دیگر از این غلطها نکند!...».
اردشیر اجازه نمیداد شهبانو با هر کس که خودش شخصاً او را نمیپسندد، تماس بگیرد!
پرویز راجی سفیر ایران در لندن، در یادداشت مورخه دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۵۶، از رفتار قیممآبانه اردشیر زاهدی با فرح دیبا در جریان سفر وی به امریکا، توصیفی به قرار زیر دارد: «فریدون هویدا سفیر و نماینده دائمی ایران در سازمان ملل متحد از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷، مسئله اردشیر زاهدی را پیش کشید و راجع به او گفت رفتار اردشیر در جریان سفر شهبانو به امریکا [برای شرکت در ضیافت انجمن آسیایی در نیویورک]، درست مثل یک قیّم بود. چون اجازه نمیداد شهبانو با هر کس که خودش شخصاً او را نمیپسندد، تماس بگیرد و درباره هر کاری از جمله اینکه کجا بنشیند، چه غذایی بخورد، و در کنارش چه کسی قرار بگیرد، امر و نهی میکرد... و به طور کلی راجع به اردشیر زاهدی عقیده داشت که او استعداد عجیبی در ترور شخصیت افراد زیر دستش دارد...».
زاهدی را دیدم که تیمسار ایادی را، زیر مشت و لگد انداخته است!
امیراصلان افشار آجودان کشوری پهلوی دوم، در یادداشت مورخه اول آبان ۱۳۵۷، ماجرای ضرب و شتم تیمسار ایادی توسط اردشیر زاهدی را، به قرار ذیل به تاریخ سپرده است: «در این روز در دفتر کارم نشسته بودم، که صدای داد و فریادی از سرسرای کاخ، به گوشم رسید. وقتی از دفتر کار خود بیرون آمدم، اردشیر زاهدی را دیدم که تیمسار ایادی را، زیر مشت و لگد انداخته است و مرتب به او ناسزاهای رکیک میدهد! رفتم آنان را از یکدیگر جدا ساختم. پس از بررسی معلوم شد مطلبی که قرار بود زاهدی به عرض اعلیحضرت برساند، ایادی پیشدستی کرده و به عرض رسانده و همین موضوع، زاهدی را ناراحت کرده و او را به باد کتک گرفته است! این را بگویم که اردشیر زاهدی، مرتب میان واشنگتن و تهران در حرکت بود و عقیده داشت که اعلیحضرت، برای فروکش کردن تظاهرات، باید خشونت بیشتری نشان دهند...»
اردشیر موی دماسبی شهبانو را به کناری زد و پشت گردنش را بوسید!
پرویز راجی سفیر ایران در لندن، در روزنگاشت ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۷، چشمهای از رفتار اردشیر زاهدی با فرح دیبا را، اینگونه نمایان کرده است: «حوالی غروب در مهمانی شام سفیر مکزیک، هنگامی که با لرد بارنتسون (صاحب روزنامه آبزرور) گفتگو میکردم، از او شنیدم که عنقریب عازم امریکا خواهد شد، تا بار دیگر در کنفرانس سالانه انستیتو بینالمللی اسپن کلرادو، جزو مستمعین سخنرانی شهبانو فرح باشد. لرد بارنتسون میگفت در گردهمایی قبلی اسپن، اردشیر زاهدی در سخنانش، خود را چاکر و نوکر جاننثار شاه معرفی کرد و در پایان نیز، دولت ایران را به بیلیاقتی متهم ساخت. در این موقع شهبانو فرح- که به نظر میرسد از گفتههای توهینآمیز زاهدی نسبت به دولت ایران در میان جمع- خوشش نیامده، صحبت او را قطع کرد و پرسید نکند اردشیر بهخاطر آنکه خودش میخواسته نخستوزیر شود، اینطور علیه دولت صحبت میکند؟! و زاهدی بلافاصله پس از شنیدن این حرف از جایش برخاست، به کنار شهبانو آمد، موی دم اسبی او را به کناری زد و پشت گردنش را بوسید! با دیدن این صحنه، من و کیسینجر نگاهی که حکایت از شگفتزدگی هر دویمان داشت، بههم انداختیم...».
اردشیر زاهدی، تنها دلخوشی اعلیحضرت بود!
امیراصلان افشار در یادداشت مورخه ۲۶ آذر ۱۳۵۷، جایگاه اردشیر زاهدی نزد پهلوی دوم را، در دوران اوجگیری انقلاب اسلامی، در قالب خاطره پیآمده ترسیم کرده است: «اردشیر زاهدی تنها دلخوشی اعلیحضرت بود. او پیوسته با مقامات امریکایی تماس میگرفت. وقتی با اعلیحضرت ناهار میخورد، من هم حضور داشتم. او میتوانست با مقامات امریکایی تاحدی کنار بیاید. در سر میز ناهار، حرف از ملاقاتش با کارتر، ترنر رئیس سازمان سیا و سایروس ونس وزیر امور خارجه بود. زاهدی در این جلسه گفت در آخرین باری که با کارتر در کاخ سفید ملاقات کردم، او به من گفت شما به تهران بروید، من خودم سفیر ایران در امریکا هستم! شاه از شنیدن این مطلب لبخندی زدند. من پس از مدتها، این لبخند را میدیدم، زیرا رخدادهای از ۱۷ شهریور به این سو، چنان شاه را آزردهخاطر ساخته بود، که من هیچگاه او را چنین افسردهدل ندیده بودم! به همین جهت خنده اعلیحضرت برایم تازگی داشت. در سر میز ناهار، صحبت از وقایع جاری شد. اعلیحضرت مختصر توضیحی دادند، اردشیر زاهدی گفت شما جلو مخالفان محکم بایستید و خشونت را تشدید کنید، من با امریکاییها کنار میآیم! اعلیحضرت گفتند مطمئنی؟ زاهدی گفت: بله!...».