سرویس جامعه جوان آنلاین: بعد از زلزله کرمانشاه، وعده گاهشان شد روستای «تپه عظیمیه» که بی رحمی زمین همه خانه هایش را یک جا تخریب کرد. بعد از سیل اهواز، قرار خدمت را در روستای "عین دو" گذاشتند که این بار آسمان و زمین با هم دست به یکی کردند تا نشانی از خانههای کاه گلی اش باقی نماند. جهادگران قرارگاه بقیه الله (عج) تهران یک سال بعد از زلزله و یک سال بعد از سیل، همه خانههای این دو روستا را از نو ساختند. تازه عزم سفر کرده بودند تا در مهمانی که اهالی روستای عین دو برای قدردانی از زحمات ۱۰۰ جهادگر ترتیب داده بودند شرکت کنند که سر و کله کرونا پیدا شد.
از اسفند سال ۹۸، جهاد بچههای قرارگاه بقیة الله با حضور در بیمارستانها و خدمت به بیماران کرونایی معنای تازهای پیدا کرد. قصههای عاشقانه این جهادگران فصل به فصل تا پایان موج اول کرونا رقم خورد. هنوز نفس تازه نکرده بودند که خبرآمد چه نشسته اید که موج دوم کرونا، بی رحمتر و کشندهتر از موج اول از راه رسیده است.
حجة الاسلام اقدایی؛ مسئول قرارگاه جهادی بقیة الله (عج)
حضور گروههای جهادی کمرنگ است
حالا جهادگران قرارگاه بقیة الله (عج) آمدند وسط میدان و شانه به شانه پرستاران و پزشکان ایستادند. اما این بار خاطره هاشان تلخ است و گزنده، این بار گلایه دارند، صدایشان بغض دارد، سراغ حجة الاسلام «سید احمد اقدایی» که میرویم، اولین جملاتش مخاطب خاص دارد؛
«گروههای جهادی در موج اول کرونا با تمام قوا به میدان آمدند، اما در موج دوم حضورشان کمرنگ است، کرونا همان کرونا است، هم جنگندهتر و هم قوی تر. انگار خودش را مجهز کرده و با توان بیشتر برگشته است. اما نیروهای جهادی هنوز نیامدند. انشاالله همین روزها، همه بیمارستانها خبر حضور نیروهای جهادی داوطلب را منتشر کنند و رفیقان جهادی ما یار کمکی مدافعان سلامت میشوند.»
غافلگیر شدیم
«در موج اول کرونا نزدیک ۴۰ روز در بیمارستان بودیم. مردم رعایت کردند، اوضاع بیمارستانها عادی شد و ما سراغ فعالیتهای دیگر جهادی رفتیم. اما یک ماه قبل بود که رییس بیمارستان پیام داد که سیداحمد نیاز به کمک داریم، من همان شب خودم را به بیمارستان رساندم. با مسئولان بیمارستان صحبت کردیم و قرار شد دوباره کار را شروع کنیم. فراخوان زدیم، بچهها آمدند، جلسه گذاشتیم و دو سه روز بعد وارد بخشهای کرونایی شدیم و همان روز اول متوجه تفاوتهای موج اول و موج دوم کرونا شدیم و حسابی غافلگیر شدیم. در موج اول مراجعه بیماران بدحال کمتر بود و کادر درمان هم تازه نفس، در موج دوم تعداد مراجعان بدحال زیاد است و کادر درمان خسته اند و بسیاری از آنها مبتلا شدند. سرعت انتشار ویروس زیاد شده و سن ابتلا و مرگ و میر هم پایین آمده است و این کمک بیشتر جهادگران سلامت را میطلبد.» حجة الاسلام اقدایی روایت مختصری از حضور دوباره بچههای قرارگاه جهادی بقیة الله میگوید و ادامه میدهد: «فکر نکنید همه این بچههای جهادی طلبه هستند. ما هم بانوی خانه دار و شاغل در میان جهادگران سلامت داریم، هم کارمند وزارت دفاع، هم کاسب بازاری و دانشجو.»
حسرت بیمارانی که جان میکَنَند تا زنده بمانند
میگوییم: «خاطره بگویید حاج آقا.» غم عجیبی در لحن صدایش است وقتی جوابمان را اینطور میدهد؛ «کدام خاطره خواهرم! روزی نیست که بیمار جلوی چشم ما تمام نکند. در موج دوم کرونا هر روز خاطرات تلخ به کتاب خاطرات ما اضافه میشود، چون مرگ و میر بیشتر شده، چون کرونا برای خیلیها عادی شده است. فکر میکنند همه قرار است کرونا بگیرند، اما کرونا از بغل آنها رد میشود و کاری بهشان ندارد. در موج اول که این بیماری تازه و ناشناخته بود مردم بیشتر میترسیدند و به خاطر این ترس مراعات میکردند. من تلخترین روزهای عمرم را در بخش بیماران کرونایی میگذرانم. بیمار مضطرب است، نفسش بالا نمیآید، جوان است، برایش لوله گزاری انجام نمیدهند تا شانس زنده ماندنش بیشتر باشد، اما جان میکَند تا زنده بماند. من این روزها اوج بیقراری یک بیمار را میبینم، آنقدر بیقرار که دست و پایش را به تخت میبندند. ما هر روز با بیمارها سر و کار داریم. حسرت خوردن هایشان رامی بینیم، حسرت اینکه چرا وقتی میتوانستند با ماسک زدن و مراقبت بهداشتی جایشان روی تخت بیمارستان نباشد و برای هر بار دم و بازدم جان نکنند، کرونا را به شوخی گرفتند.»
حرفهای تلخ جهادگرانی که بیمارستان را ترک کردند
آمار مرگ و میر روزانه همه را غافلگیر میکند، اما هنوز هم پارکها شلوغ است و خیلیها بدون ماسک از خانه بیرون میآیند، حالا اوضاع بیمارستانها به جایی رسیده که بعضی از نیروهای جهادی هم طاقتشان طاق شده و کم آورده اند. حجة الاسلام اقدایی میگوید: «شاید بگویند این حرفها در این روزها نا امید کننده است، اما بگذار بگویند، پایان هفته اول که با بچههای جهادی قرارگاه بقیة الله کار در بیمارستان را شروع کردیم، چند نفرشان گفتند ما دیگه نمیایم. صدایشان کردم گفتم چرا جا میزنید؟ ترسیدید؟ یکی از بچهها گفت اگه میترسیدیم که از همان اول نمیآمدیم.ها گفتند نمیتوانیم این فضا را تحمل کنیم. گفتند طاقت دیدن جان کندن آدمها را نداریم. روزی نیست که مرگ نبینیم، یک روز غذا دهان بیمار میزاریم و با هم حرف میزنیم، فردایش تمام میکند و باید پارچه سفید روی صورتش بیندازیم. امروز به همراه بیمار میگوییم مادرتان هوس غذای خانگی کرده، فردا که با شوق و ذوق و غذای خانگی در دست میآیند پشت در بخش، باید خبر مرگ عزیزشان را بهشان بدهیم. بعد از همه این صحنههای تلخ از بیمارستان بیرون میرویم میبینیم جوانها در پارک دورهم مینشینند قلیان میکشند، جادهها هرروز شلوغتر از قبل میشود، نمیتوانیم حرفی بزنم، نمیشه با مردم دعوا کنی. کم آوردیم.»
بچه هیاتی ها! امسال حواستان به محرم امام حسین (ع) باشد
«بچه مذهبی ها! بچه هیاتی ها! امسال حواستان به محرم امام حسین (ع) باشد. مبادا روشن کردن چراغ هیاتها بدون مراقبتهای بهداشتی باشد. مبادا بی مبالاتی کنید؛ و گرنه حق الناس به گردنتان میماند. با بی توجهی کاری نکنید که بعد از دهه اول محرم موج تازهای از مرگ و میرها راه بیفتد. یک بار آن هم برای یک ساعت بیایید کف بخش بیمارستانهایی که بیماران کرونایی بدحال در آن بستری هستند بایستید. حال و روز بیماران و کادر درمان را ببینید، آن وقت کلاهتان را قاضی میکنید و حواستان را جمع میکنید. آن وقت یک نفر بدون ماسک وارد هیات نمیشود.» مسئول قرارگاه جهادی بقیة الله که یک ماهی است در سنگر مبارزه با کرونا میجنگد در آستانه ماه محرم بچه هیاتیها را مخاطب قرار میدهد و حرف هایش همراه با نگرانی و خواهش است.
شفای ابوالفضل ۱۶ساله
هر چند در موج دوم کرونا کفه تلخیها سنگینتر است، اما جهادگران سلامت چشمشان معجزهها را هم میبیند، هنوز هم روایت دست به دعا برداشتن طلبههای جهادگر برای بیماران بدحال شنیدنی است؛ وقتی از شفای ابوالفضل ۱۶ ساله میگویند دلمان میلرزد؛ «پسر نوجوانی را بستری کردند که حال بدی داشت. بعد از دو روز، ابوالفضل ۱۶ ساله را دکترها جواب کردند، گفتند ریه هایش به شدت درگیر شده و عفونت وارد خونش شده و هیچ دارویی جوابگویش نیست. با بچههای جهادی برایش ختم صلوات گرفتیم و برای شفایش توسل به حضرت ابوالفضل کردیم. نفسهای ابوالفضل به شماره افتاده بود، اما معجزه شد، شفا گرفت. بعد از دو روز سطح هوشیاری اش بالا آمد. سی تی اسکن گرفتند و دیدند خبری از درگیری ریه نیست. آن روز بعد از شفای ابوالفضل همه در بخش آی سی یو گریه میکردند از پزشک تا پرستار و نیروی خدمات.»
ماجرای بیمار کرونایی که میخواست خودکشی کندسید احمد حرفهای گفتنی بسیار دارد و روایتهای او نشان میدهد چقدر این روزهای تلخ و سنگین بیمارستانهای ما به حضور جهادگران و دلگرمی هاشان نیاز دارد؛ درمیان این روایتها داستان بیماری که جهادگران او را از خودکشی نجات دادند شنیدنی است «بیماری را در بخش بستری کردند که خیلی اضطراب داشت، رفتارهای عجیب و غریب میکرد، مثل آدمهای مجنون. نیمه شب حالش وخیم شد، او را بردند بخش سی سی یو. من به چشمم تاثیر توکل و توسل و دعا را دیدم. چند بار پیش این بیمار رفتم. وقتی به هوش بود باهاش حرف زدم. دعا زمزمه کردم. الا بذکرالله تطمئن القلوب را برایش خواندم و گفتم تو هم بخوان. به چشمم دیدم که بیماران با ذکر و دعایی که میخوانند آرام میشوند، اضطرابشان کم میشود و اکسیژن خونشان بالا میآید. یکی از کارهای نیروهای جهادی در بیمارستان کمک کردن به بیمارهای مضطرب برای آرام شدن است. ماجرای این بیمار جالب ترهم شد، حالش که بهتر شد از سی سی یو به بخش منتقلش کردند. سراغش رفتم و دیدم آرام شده. گفت آن روزهای اول آنقدر حال روحی بدی داشتم و میترسیدم که به خودکشی در بیمارستان هم فکر کردم، اینقدر که ناامید بودم از زنده ماندن. گفتم حالا که قرار است با جان کندن بمیرم، خودکشی کنم و راحتتر خلاص شوم.
با مادرش در سردخانه وداع کرد و رفت سراغ بیمارانمسئول قرارگاه جهادی بقیة الله (عج) روایت آقا محسن را که میگوید دستمان میآید این روزها جهادگران هم روزهای سختی را میگذرانند، اما سختی را به جان میخرند و خدمت به بیماران برای خیلی هاشان اولویت دارد؛
«همین الان چند نفر از جهادگران ما حین خدمت مبتلا به کرونا شدند و دوران قرنطینه را میگذرانند. مادر یکی از جهادگران با حال بد در بخش بیماران کرونایی بستری شد. این برادر ما علاوه بر رسیدگی به بیماران دیگر هر روز سراغ مادرش میرفت. هفته قبل که آقا محسن رفته بود برای ضدعفونی کردن بخش ها، مادرش ایست قلبی کرد و از دنیا رفت. هیچ کس دلش را نداشت آقا محسن را خبردار کند. اما بالاخره فهمید. با یکی از جهادگران خانم رفتند سردخانه بیمارستان تا مادرش را ببیند. اما بعد از سردخانه یک دفعه دیدیم غیبش زد. همه نگرانش بودیم. رفتیم حیاط بیمارستان. گفتیم حتما یک گوشهای نشسته و گریه میکند. اما حیاط هم نبود. بالاخره یکی از بچهها زنگ زد گفت نگران آقا محسن نباشید برگشته سر شیفت و دارد بخش را تمیز میکند.»
پزشکان و پرستاران کرونایی چه میکنند؟حال پرستاران و پزشکان ناکوک است، اما حالا خیلی هاشان با اینکه مبتلا به کرونا شدند بی خیال بیماران نشدند. حاج آقا اقدایی میگوید: «دو سه پزشک مبتلا داشتیم که در بیمارستان بقیه الله بستری بودند. اما شرایط طوری است که حتی پزشکان بیمار هم روی تخت بیمارستان، پرونده پزشکی بیماران کرونایی و سی تی اسکن هایشان را بررسی و بر روند درمان دارویی نظارت میکردند. بعضی از پرستارانی که تست کرونای آنها مثبت شده، اما به نوع خفیف آن مبتلا شدند، با اینکه میتوانند مرخصی استعلاجی بگیرند، هر روز سر کار میآیند وبا مراقبت و احتیاط بیشتر کار میکنند. خوشحالی کادر درمان از همراهی ما قوت قلبمان هست در این روزها، چند روز قبل یکی از پرستارها گفت ما برای انجام این خدمات پول میگیریم، با اینکه تعهد شغلی داریم و معاش مان از این طریق میگذرد باز هم گاهی غر میزنیم، دم شما گرم که بی هیچ چشمداشتی اینطور از جانتان میگذرید و در شرایطی حاضر شدید داوطلبانه به بخش بیماران کرونایی بیایید که سرعت انتشار این ویروس بیشتر شده و بیمارستانها آلوده تر.»
گل به خودی نزنیمجان کلام مسئول قرارگاه جهادی در پایان مصاحبه یک جمله است خطاب به مردم؛ «گل به خودی نزنیم.» و مصداق گل به خودی را توضیح میدهد: «گل به خودی یعنی ماسک نزده جای شلوغ برویم. گل به خودی یعنی جادههای شلوغ تهران-شمال آن هم وقتی که وضعیت استانهای شمالی ما قرمز است. گل به خودی یعنی برگزاری مراسم عروسی و مهمانیها در خانهها آن هم وقتی تالارها را برای پیشگیری از شیوع بیماری تعطیل کردند. نتیجه همه اینها یعنی از پا افتادن کادر درمان و افزایش آمار مرگ و میر.»