جوان آنلاین: بولتون در صفحه ۳۳۷ کتاب «اتاق حوادث» از تهدید ایران به خروج از توافق هستهای میگوید. او بیان میکند که چطور فعالیتها و پیشرویهای سپاه قدس در منطقه محاسبات دو کشور را تغییر میداد و موجب شده بود ایران دست بالا را در برابر امریکا داشته باشد. این حرفها نشان میدهد که چرا امریکاییها تصمیم به ترور سردار سلیمانی گرفتند. نکته ناراحتکننده در این بخش از خاطرات بولتون آنجاست که او تهدید ایران به خروج از معاهده هستهای را به نوعی مکمل اقدامات سپاه قدس میداند، اما معتقد است «لحن روحانی» به هنگام اعلام این تهدید باعث شد اروپاییها این تهدید را که میتوانست حقیقت را بر سرشان فرود آورد، جدی نگرفتند! خلاصه این بخش از خاطرات بولتون را در ادامه بخوانید.
همزمان که ترامپ به مذاکره با ایران میاندیشید، ایرانیها در حال پیشبرد یک کارزار مهم علیه منافع ملی ایالات متحده در خاورمیانه بودند. ایرانیان گروههای یمنی و عراقی را با سلاحهای پیشرفته موشکی و هواپیماهای بدون سرنشین مسلح میکردند. سپاه قدس که خالق حزبالله لبنان است، یک پشتیبان قطعی برای رژیم اسد بود و بیروت و دمشق هر دو از تواناییهای توسعهیافته ایران بهره میبردند. ایرانیها همچنین مساعدتهایشان به طالبان را افزایش داده بودند و این، بار دیگر نشان داد ایران از گروههای تروریستی تا زمانی که منافعش را پشتیبانی کنند، حمایت میکند و شیعه یا سنی بودن آن اثری بر این حمایت ندارد. به عنوان یک واکنش نظامی پنتاگون حضورش در منطقه را با استقرار ناو ابراهیم لینکلن و قوای نظامی آن افزایش داد...
افزایش فعالیتهای نظامی ایران در منطقه تنها یک تصمیم از سوی فرماندهان میدانی سپاه قدس نبود بلکه در راستای تصمیم ایرانیها به «حداکثر مقاومت» در برابر فشارهای امریکا بود. این تغییر استراتژی در ایران و تقویت مداوم گروههای تروریستی تأکید میکرد که هرگونه بروز ضعف از سوی امریکا در اعمال فشار موجب خواهد شد که تهران فکر کند دست بالا را دارد. رفتارهای ترامپ در چهار ماه بعد این خطر را ملموس کرد.
در ۹ می، حسن روحانی اعلام کرد در ۶۰ روز آینده ایران آماده نقض چهار محور اصلی توافق هستهای است. روحانی همچنین در نامهای موازی به پوتین تهدید کرد که از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای خارج خواهد شد. چهار محوری که روحانی تهدید به نقض آنها کرد، چهار محور اصلی در توافق هستهای بود. در واقع اگر ماهیت برنامه هستهای ایران یک برنامه غیرنظامی بود او نیاز به نقض هیچ کدام از این محدودیتها نداشت. تنها توضیح منطقی برای این تهدید روحانی، تلاش آنها برای کاهش زمان دستیابی به اورانیم غنی شده کافی، جهت آغاز تولید سلاح بود. این تهدید روحانی که مسیری منتهی به سلاح هستهای بود، توجه اروپاییها را به خود جلب کرد؛ این لحظه میتوانست واقعیت را مانند پتکی بر سر اروپاییها وارد کند، اما «لحن روحانی» باعث شد تهدید را جدی نگیرند، هر چند جوهر اظهارات روحانی مهم بود که آن را نادیده گرفتند!
در پنتاگون، دانفورد گفت اگر بناست او اقدام علیه ایران را جدی دنبال کند، نیاز به تعیین واضح اهداف و دستورات روشن و صریح دارد. این گفته او مبتنی بر دیدگاه «ماتیس» بود که ایران بعد از چین، روسیه و کرهجنوبی چهارمین عامل تهدیدکننده امریکا به حساب میآورد؛ هر چند او معتقد بود ایران تهدیدی ردیف چهارمی است و نباید آن را زیاد مهم جلوه داد، اما من فکر میکردم ایران در کنار سه کشور دیگر تهدید ردیف اول امریکاست، هر چند که در ردیف اول ممکن است چهارمین خطر باشد؛ این هم فقط به این خاطر که ما هنوز باور نداریم، ایرانیها به سلاح اتمی دست پیدا کردهاند.
من در آن جلسه تأکید کردم: «اگر سیاست ما واقعاً جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای است باید آماده استفاده از نیروی نظامی شویم. ۲۵ سال ملت ما تمایلی نداشت که از آنچه که واقعاً کرهجنوبی را از رسیدن به سلاح اتمی وامیداشت استفاده کند و این عدم تمایل ما را به جایی رساند که اکنون کرهجنوبی به وضوح سلاح اتمی دارد.» من یادآور شدم که چطور وقتی بوش تأکید میکرد دستیابی ایران به سلاح اتمی قابل قبول نیست، من فکر میکردم اگر رئیس جمهور امریکا بگوید «قابل قبول نیست» پس حتماً «قابل قبول نیست»؛ اما اشتباه میکردم و ما پذیرفتیم که کرهجنوبی سلاح اتمی داشته باشد! حالا هم میگویم اگر قرار است واقعاً مانع دستیابی ایران شویم باید فشارهای اقتصادی، سیاسی و نظامی را افزایش دهیم.