سرویس حوادث جوان آنلاین: متهم مرد ۳۷سالهای پولداری به نام فراز است که ساعت۷:۵۰صبح روز یکشنبه ۲۵خرداد پسرخاله، دخترخردسال و همسر او را در برج مسکونی گرانقیمت سپید در بزرگراه اشرفی اصفهانی حوالی منطقه پونک به طرز دلخراشی به قتل رساند. در حالی که دو نفر از همسایهها متوجه نزاع خونین او با پسر خالهاش در طبقههفتم برج شدهبودند، متهم پس از قتل با خودروی سراتوی خارجیاش از محل فرار کرد. با اعلام این نزاع خونین سرهنگ سیفالله نوایی همراه تیمی از مأموران کلانتری۱۴۰باغفیض در محل حاضر شدند و با دیدن مقدار زیادی خون جلوی در آپارتمان شماره۷۶ در آنجا را تخریب کردند که داخل آپارتمان با جسد سه عضو یکخانواده به نامهای محمد۳۴ساله، دختر ششسالهاش آتنا و همسر ۳۰ سالهاش فریبا که با اصابت ضربات چاقو به قتل رسیده بودند، مواجه شدند. سپس قاضی بخشوده، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیسآگاهی در محل به تحقیق پرداختند. در حالی که تمامی شواهد و دلایل حکایت از این داشت قاتل فراز، پسر خاله محمد است مأموران جستوجو برای دستگیری متهم را آغاز کردند و در نهایت ساعت ۱۰:۳۴متهم را که به محل جنایت بازگشتهبود بازداشت کردند. متهم صبح دیروز پس از انتقال به دادسرای امور جنایی تهران مقابل قاضی بخشوده به قتل سهعضو خانواده اعتراف کرد. قاتل پس از اعتراف برای مشخص شدن سلامت روحی و روانیاش در اختیار تیمی از پزشکان پزشکی قانونی قرار گرفت.
گفتگو با قاتل
فراز دیروز در برجسپید حمام خون به راه انداختی، اما امروز عجز و ناله میکنی، چرا؟
بله دیروز حسادت کورم کرده بود و اصلاً نمیدانستم چه کار میکنم.
چرا حسادت میکردی؟
او خیلی پولدار بود و همین موضوع باعث حسادت من شد.
شما هم که پولدار هستی؟
بله، وضع مالی من هم خوب است، اما او سرمایه و ارثی بیشتری گیرش آمده بود.
یعنی به خاطر ارث با هم اختلاف داشتید؟
نه، اصلاً اختلاف مالی نداشتیم. پدر مادرمان مال و املاک زیادی دارد که به داییهایم، مادر من و خالهام رسیده بود. خالهام فوت کردهبود و تمامی مال و املاک ارثی در اختیار محمد بود و حتی برادر و خواهر محمد هم به او وکالت تام داده بودند، اما مادر من زنده بود و مقداری از مال و املاک در اختیار من بود و بقیه آن در اختیار مادرم بود.
فقط به همین خاطر؟
بله، به خاطر حسادت البته سرکوفتهای همسرم در این حسادت نقش داشت و بیشتر مرا تحریک میکرد.
بیشتر توضیح بده.
معمولاً زنها چشم و هم چشمی زیادی دارند. همسر پسر خالهام همیشه به همسر من پز میداد و همسر من هم به من سرکوفت میزد و میگفت من عرضه ندارم. مثلاً همین چند روز قبل آنها یک دستگاه تلویزیون به قیمت ۶۰میلیون تومان خریده بودند یا اینکه خودروشان مدلش بالاتر از خودروی ما بود و تازه میخواستند خودروی لکسوس بخرند. بهرحال سرکوفتهای همسرم و پز دادن آنها باعث حسادت من شد و در نهایت مرتکب این حادثه خونین شدم.
درباره روز حادثه توضیح بده.
شب قبل من همراه محمد و دو داییام در لابی برج بودیم که محمد گفت قصد دارد هشت واحد از خانههایی که دارد، بفروشد و با پول آن خودروی لکسوس و یک خانه گرانقیمت در خیابان جردن بخرد و از این برج نقل و مکان کند. البته از طرف خالهام مال و املاک دیگری هم به او ارث رسیدهبود، اما فعلاً قصد فروش این هشت واحد را داشت.
محمد از من خواست روز بعد همراه او به دفترخانه بروم که تنها نباشد و من هم قبول کردم. روز حادثه ساعت۷:۵۰ به پشت در خانه آنها رفتم و آرام با دست در زدم که محمد در حالی که یک پوشه اسناد دستش بود از خانه بیرون آمد و شروع به پوشیدن کفشهایش کرد. وقتی خم شد تا پاشنه کفشش را بالا بکشد ناگهان حسادت مرا فراگرفت و چاقویی که داخل کیفم داشتم بیرون آوردم و چند ضربه به او زدم که خونین روی زمین افتاد.
چرا وارد خانه شدی و همسر و فرزندش را به قتل رساندی؟
واقعاً نمیدانم پس از اینکه او را زدم چطور او را به داخل خانهاش کشاندم و چطور در باز شد! شاید هم در باز بود، اما وقتی به داخل خانهاش رفتم دخترش از اتاق خواب بیرون آمد و گریه میکرد که او را هم کشتم و بعد هم همسرش بیرون آمد که....
بعد چه شد؟
پس از حادثه حالم بد شد و اصلاً چیزی متوجه نبودم و حتی آن همه خون را ندیدم و فقط چند لکه خون دیدم که سرایدار بالا آمد و از او خواستم با تی خونها را پاک کند. بعد هم با خودروام به مغازه گل فروشیام رفتم و مقداری پول برداشتم. ساعتی بعد با داییام تماس گرفتم که گفت در خانه محمد خونی است و بعد هم به محل زندگیام آمدم که دستگیر شدم.
شما که میدانستی مرتکب قتل شدی چطور شد که به محل حادثه بازگشتی؟
فکر میکردم کسی هنگام حادثه من را ندیده است به همین خاطر وقتی داییام از من خواست برگردم به خانه برگشتم که مأموران پلیس مرا دستگیر کردند.
فکر میکنی خانواده خالهات رضایت میدهند؟
گریه میکند و لحظاتی بعد میگوید: من پسر خالهام و همسرش را کشتهام از همه مهمتر من بچهای را کشتهام چطور رضایت از آنها بخواهم و دوست دارم هر چه زودتر قصاص شوم.
حرف آخر؟
دلم میخواهد بمیرم.