کد خبر: 976798
تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۳۹۸ - ۰۶:۵۰
مروجان «ذهن‌آگاهی» می‌گویند با همه چیز کنار بیایید تا به آرامش برسید
اگر ذهن‌آگاهی به مردم کمک می‌کند با آن شرایط مسمومی کنار بیایند که در بدو امر موجب استرس‌شان شده است، شاید بتوانیم هدف بلندتری در نظر بگیریم. آیا باید جشن بگیریم که این انحراف به مردم کمک می‌کند خودشان را «به طور خودکار استثمار» کنند؟ اصل مشکل همین‌جاست. درونی‌سازی تمرکز برای تمرین ذهن‌آگاهی، در عین حال به درونی‌سازی چیز‌های دیگری هم منجر می‌شود: از الزامات شرکت‌ها تا ساختار‌های سلطه در جامعه
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: یک دانه کشمش بگذارید توی دهان‌تان و چند دقیقه با نهایت توجه آن را بجوید. آرام باشید. ذهن‌تان را متمرکز کنید. بافت کشمش را زیر زبان‌تان حس کنید، طعمش را بچشید. صبور باشید و خودآگاه. به این شیوه غذاخوردن می‌گویند غذاخوردنِ ذهن‌آگاهانه. تمرین‌های مشابهی هم برای هر کار دیگری که بخواهید انجام دهید وجود دارد. تمرین‌هایی که وعده می‌دهند دنیای عذاب‌آور و پراسترس شما را می‌گیرند و آرامش و شادی را به ارمغان می‌آورند. کتاب «مک‌ذهن‌آگاهی» می‌گوید این وعده‌ها خوشایند، اما دروغند. مقاله‌ای که در ادامه می‌خوانید برگرفته از این کتاب است که به قلم رونالد پِرسِر در وب‌سایت گاردین منتشر شده و وب‌سایت ترجمان آن را با ترجمه محمد معماریان منتشر کرده است.

انقلابی که شما را به کنارآمدن دعوت می‌کند!

ذهن‌آگاهی فراگیر شده و سلبریتی‌ها بر آن مهر تأیید زده‌اند. مربیان مراقبه، راهبان و عصب‌شناسان عازم داووس شدند تا نکات ظریف این تکنیک را برای مدیران حاضر در مجمع جهانی اقتصاد بیان کنند. بنیان‌گذاران جنبش ذهن‌آگاهی به تبلیغ تبشیری رو آورده‌اند. جان کابات‌زین، مُبدع «کاهش استرس با تکیه بر ذهن‌آگاهی» (کاتذا) که پیش‌بینی می‌کند ترکیب علم و انضباط مراقبه‌ای در این شیوه «می‌تواند جرقه رنسانسی جهان‌شمول یا همه‌جایی را بزند»، سودایی فراتر از غلبه بر استرس در سر دارد. او جار می‌زند که ذهن‌آگاهی «شاید حقیقتاً یگانه وعده نویدبخش به گونه‌های جان‌دار و این سیاره برای از سر گذراندن چند صد سال آینده باشد.»

خُب، این نوشداری جادویی دقیقاً چیست؟ در سال ۲۰۱۴، مجله تایم یک زن جوان بور را روی جلد خود نشاند که در خلسه فرورفته بود و زیر عکس نوشته بود: «انقلاب ذهن‌آگاهی». مقاله مربوطه صحنه‌ای آشنا و خاص از دوره‌های استاندارد تدریس کاتذا را وصف می‌کرد: خوردن بسیار آهسته یک کشمش. مؤلف می‌گفت: «توانایی چند دقیقه تمرکز بر یک و فقط یک کشمش ابلهانه نیست اگر واقف باشیم که مهارت‌های لازم برای این کار کلید بقا و موفقیت در قرن بیست‌ویکم‌اند.»، ولی چیزی که وعده موفقیت در این جامعه ناعادلانه را بدون تلاش برای تغییرش بدهد، انقلابی نیست، بلکه فقط به مردم کمک می‌کند با شرایط کنار بیایند. در حقیقت، می‌تواند اوضاع را وخیم‌تر هم بکند. ذهن‌آگاهی، به‌جای تشویق به کنش رادیکال، می‌گوید عمده علل رنج ما درون‌مان هستند، نه در آن چارچوب‌های سیاسی و اقتصادی که نحوه زندگی‌مان را شکل می‌دهند؛ و در عین حال، هواداران متعصب ذهن‌آگاهی معتقدند توجه دقیق‌تر به حال حاضر بدون قضاوت‌کردن، حائز قدرتی انقلابی است تا کل دنیا را دگرگون کند. این هم دست‌کمی از باور به سحر و جادو، آن‌هم به شکلی بسیار اغراق‌شده، ندارد. این ابزار به جای آنکه کاربرانش را رها کند، کمک‌شان می‌کند با همان شرایطی کنار بیایند که عامل مشکلات‌شان بوده است. یک جنبش حقیقتاً انقلابی به دنبال براندازی این سیستم ناکارآمد می‌رود، اما ذهن‌آگاهی صرفاً منطق مخرب آن را تقویت می‌کند و بس. نظم نئولیبرال طی چند دهه اخیر پنهانی خود را تحمیل کرده است چنانکه برای ثروتمند‌شدن بنگاه‌ها شکاف نابرابری را گسترش داده است. از آدم‌ها انتظار می‌رود با آنچه این الگو از ایشان می‌طلبد وفق پیدا کنند. استرس به مقوله‌ای درمانی و خصوصی تبدیل شده است، و بار مدیریت آن به خود افراد برون‌سپاری شده است؛ لذا دست‌فروش‌های «ذهن‌آگاهی» به میدان آمده‌اند تا قضیه را فیصله دهند. اما هیچ‌یک از این حرف‌ها به معنای آن نیست که باید ذهن‌آگاهی ممنوع شود یا هرکس آن را مفید می‌بیند متوهم است. کاهش رنج، هدفی شرافتمندانه است و باید تشویق شود، ولی برای کارآمدی در این زمینه، آموزگاران ذهن‌آگاهی باید تصدیق کنند که استرس شخصی علل اجتماعی هم دارد. آن‌ها وقتی به رنج دسته‌جمعی ما و تغییر نظامی که می‌تواند آن را حذف کند نپردازند، پتانسیل انقلابی واقعی ذهن‌آگاهی را زایل می‌کنند، یعنی آن را به چیزی معمولی می‌کاهند که افراد را روی خودشان متمرکز می‌کند.

حمایت از وضع موجود و سیاست‌زُدایی از استرس

پیغام بنیادین جنبش ذهن‌آگاهی آن است که علت زیربنایی نارضایتی و محنت، درون مغز ماست. وقتی توجه نمی‌کنیم که در هر لحظه دقیقاً چه اتفاقی می‌افتد، در حسرت گذشته و ترس آینده غوطه‌ور می‌شویم و این کار ما را ناشاد می‌کند. کابات‌زین که اغلب پدر ذهن‌آگاهی مدرن نامیده می‌شود، به این حالت «بیماری فکر» می‌گوید. یادگیری تمرکز، حجم تفکر چرخه‌ای را کاهش می‌دهد؛ لذا بنا به تشخیص کابات‌زین، «کل جامعه ما از اختلال کم‌توجهی رنج می‌برد، شدیداً». درباره سایر سرچشمه‌های ناخوشی فرهنگی بحث نمی‌شود. کابات‌زین در کتاب «سرِ عقل آمدن: شفای خودمان و دنیا از طریق ذهن‌آگاهی» فقط یک‌بار واژه «سرمایه‌داری» را استفاده می‌کند، آن‌هم در نقل‌قول از یک سرمایه‌گذار محنت‌زده است که می‌گوید: «ما همگی از یک‌جور اختلال کم‌توجهی رنج می‌بریم.»
مدافعان ذهن‌آگاهی، شاید کاملاً ناخواسته، حامی وضع موجودند. آن‌ها به‌جای بحث درباره اینکه شرکت‌هایی مثل گوگل، فیس‌بوک، توییتر و اپل مقوله توجه را پولی و دستکاری کرده‌اند، می‌گویند که محل وقوع بحران در ذهن‌های ماست. طبیعت سیستم سرمایه‌داری بالذات مشکل‌دار نیست بلکه مسئله آن است که در این اقتصاد پرمخاطره و نامطمئن، افراد ذهن‌آگاه و تاب‌آور نیستند!

ذهن‌آگاهی، مثل روانشناسی مثبت و صنعت گسترده‌تر شادی، از استرس سیاست‌زُدایی کرده است. اگر ناشادی، چون کارت را از دست داده‌ای، بیمه سلامتت از بین رفته است، یا می‌بینی که بچه‌هایت به‌خاطر وام‌های دانشجویی بدهی‌های سنگین پیدا کرده‌اند، وظیفه‌ات این است که ذهن‌آگاه‌تر شوی. کابات‌زین به ما اطمینان می‌دهد که «شادی یک فعل درونی» است که صرفاً مستلزم آن است که ذهن‌آگاهانه و هدفمند، بدون قضاوت، به لحظه حال حاضر توجه کنیم.

از مک دونالد تا مک‌ذهن‌آگاهی

یکی دیگر از مروجّان پرسروصدای تمرین مراقبه، ریچارد دیویدسونِ عصب‌شناس، مدعی است «بهروزی یک‌جور مهارت است» که می‌توان آن را تمرین داد، مثل وقتی که عضله‌های دو سر بازو را در باشگاه تمرین می‌دهید. این به‌اصطلاح انقلاب ذهن‌آگاهی در کمال فروتنی هرچه را بازار دیکته کند، می‌پذیرد. ذهن‌آگاهی، تحت هدایت یک منشِ درمانی که می‌خواهد تاب‌آوری روانی و هیجانی افراد را بهبود بدهد، این پیش‌فرض‌های نئولیبرال را می‌پذیرد که هرکس آزاد است تا واکنش‌هایش را انتخاب کند، هیجانات منفی را مدیریت نماید، و از طریق شیوه‌های مختلف مراقبت از خویش «شکوفا» شود. اکثر آموزگاران ذهن‌آگاهی که آموزه‌های خود را در این قاب می‌نشانند، مهر رد بر هر گونه دوره درسی‌ای می‌زنند که با رویکرد انتقادی به علل رنج در ساختار‌های قدرت و سیستم‌های اقتصادی جامعه سرمایه‌داری می‌پردازد.

تعبیر «مک‌ذهن‌آگاهی» را مایلز نیل، روانکاو و آموزگار بودایی، برای توصیف این وضع ابداع کرده است: «جنون تغذیه تمرین‌های معنوی که نوعی فست‌فود ارائه می‌دهد، اما نمی‌توان در درازمدت از آن تغذیه کرد». هوس ذهن‌آگاهی امروزی، در وادی کارآفرینی مشابه مک‌دونالد است. بنیان‌گذار مک‌دونالد، ری کراک، صنعت فست‌فود را خلق کرد. در همان ابتدای کار که میلک‌شیک می‌فروخت، پتانسیل شعبه زدن برای یک رستوران زنجیره‌ای در شهر سن‌برنادینو (ایالت کالیفرنیا) را دید. او قراردادی بست تا کارگزار شعبه‌های برادران مک‌دونالد شود. کمی بعد آن رستوران را خرید و از آن رستوران زنجیره‌ای یک امپراتوری جهانی ساخت.

کراک دید شانس آن را دارد که برای امریکایی‌های سرشلوغ، دسترسی فوری به غذایی را آماده کند که از طریق اتوماسیون، استانداردسازی و انضباط با کیفیت یکنواخت به آن‌ها برسد. کابات‌زین هم این فرصت را دریافت که برای امریکایی‌های استرس‌زده، دسترسی سهل و آسان به کاتذا را فراهم کند؛ از طریق دوره هشت هفته‌ای ذهن‌آگاهی برای کاهش استرس. این دوره نیز با استفاده از یک برنامه استاندارد شده با کیفیت یکنواخت آموزش داده می‌شد. آموزگاران این روش با شرکت در برنامه‌های مرکز ذهن‌آگاهی کابات‌زین در ووستر (ایالت ماساچوست) گواهینامه می‌گرفتند. او با شناسایی بازار‌های جدید از قبیل شرکت‌ها، مدارس، حکومت و ارتش، و تأیید سایر شکل‌های «مداخله‌های ذهن‌آگاهی‌محور» (MBIs)، همچنان دامنه کاتذا را گسترش داد.
هر دو نفر با اقدامات مقتضی، اطمینان حاصل کردند که کیفیت یا محتوای محصولاتشان در شعبه‌ها یکسان باشد. همبرگر و سیب‌زمینی سرخ‌کرده در فروشگاه‌های مک‌دونالد همیشه یک‌جور است، خواه در دوبی باشید یا در دوبیوک. به همین منوال، محتوا و ساختار و برنامه دوره‌های کاتذا هم در سراسر دنیا هم تفاوت چندانی ندارند.

ایده‌ای که به مردم کمک می‌کند خودشان را استثمار کنند

در کتاب «معنویت‌فروشی: استیلای بی‌صدا بر دین»، جرمی کرت و ریچارد کینگ استدلال می‌کنند که سنت‌های حکیمانه آسیایی از قرن هجدهم گرفتار استعمار و کالایی‌سازی شده‌اند، چنان‌که نوعی معنویتِ اساساً فردی آفریده‌اند که کاملاً با ارزش‌های فرهنگی غالب تطبیق دارد و مستلزم هیچ تغییر مهمی در سبک زندگی نیست. این نوع معنویت فردگرایانه به روشنی با دستورکار لیبرالِ «خصوصی‌سازی» گره خورده است، خصوصاً اگر زبان مبهم مورد استفاده در ذهن‌آگاهی بر آن نقاب بزند. قوای بازار فی‌المجلس مشغول استثمار قوه جنبش ذهن‌آگاهی‌اند تا اهدافش را به سوی قلمروی بسیار محدود فردی جهت دهند.

کرت و کینگ می‌نویسند ذهن‌آگاهی به‌سادگی مصادره می‌شود تا به «التیام احساس اضطراب و ناآرامی‌در سطح فردی» کاسته شود، به‌جای آنکه «دنبال به چالش کشیدن آن نابرابری‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برود که عامل این محنت هایند». اما متعهد شدن به این نوع ذهن‌آگاهی خصوصی‌سازی شده و روان‌شناسی شده بی‌تردید سیاسی است: چراکه افراد را به روشی درمانی مجهز می‌کند که «از لحاظ روانی متناسب»، متوجه و تاب‌آور شوند، تا بتوانند همچنان درون سیستم کارآ باشند. این‌گونه تسلیم، هرچه که باشد، انقلاب نیست؛ بلکه شبیه آن است که در سکوت دست‌ها را بالا ببری. ذهن‌آگاهی را نیرویی قلمداد می‌کنند که کمک‌مان می‌کند با آثار مضر سرمایه‌داری کنار بیاییم، ولی بازار هر آنچه را ذهن‌آگاهی عرضه کند به راحتی هضم و جذب می‌کند، لذا پتانسیل دگرگون‌سازی اجتماعی و سیاسی‌اش خنثی می‌شود. رهبران جنبش ذهن‌آگاهی معتقدند سرمایه‌داری و معنویت را می‌توان آشتی داد. آن‌ها می‌خواهند استرس افراد را زایل کنند بی‌آنکه نگاهی عمیق‌تر و گسترده‌تر به عللش بیندازند.

برنامه‌های ذهن‌آگاهی از مدیران شرکت‌ها نمی‌خواهند تا بررسی کنند که تصمیم‌های مدیریتی و سیاست‌های شرکتی‌شان چگونه طمع، سوءنیت و توهم را نهادینه کرده‌اند. بلکه مشق ذهن‌آگاهی را به این شکل به مدیران قالب می‌کنند: راهی برای استرس‌زُدایی، بهبود بهره‌وری و تمرکز، و بازگشت به حال عادی پس از ۸۰ ساعت کار در هفته. شاید آن‌ها مشغول «مراقبه» باشند، اما این کار مثل آن است که برای سردرد آسپرین بخوری. همین که درد از بین برود، اوضاع به روال عادی‌اش برمی‌گردد. حتی اگر افراد آدم‌های دلنشین‌تری شوند، دستورکار شرکت یعنی حداکثرسازی سود تغییری نمی‌کند.

اگر ذهن‌آگاهی به مردم کمک می‌کند با آن شرایط مسمومی کنار بیایند که در بدو امر موجب استرس‌شان شده است، شاید بتوانیم هدف بلندتری در نظر بگیریم. آیا باید جشن بگیریم که این انحراف به مردم کمک می‌کند خودشان را «به طور خودکار استثمار» کنند؟ اصل مشکل همین‌جاست. درونی‌سازی تمرکز برای تمرین ذهن‌آگاهی، در عین حال به درونی‌سازی چیز‌های دیگری هم منجر می‌شود: از الزامات شرکت‌ها تا ساختار‌های سلطه در جامعه.

صنعت ۴ میلیارد دلاری و حامی نئولیبرالیسم و سرمایه‌داری

ذهن‌آگاهی به‌جای آنکه چشم افراد و سازمان‌ها را به ریشه‌های ناسالم طمع و سوءنیت و توهم باز کند، اغلب در قالب یک فن معمولی، درمانی و خودیاری درمی‌آید که حقیقتاً می‌تواند آن ریشه‌ها را تقویت کند.‌
می‌گویند ذهن‌آگاهی، صنعتی ۴ میلیارد دلاری است. بیش از ۶۰ هزار کتاب که در آمازون به فروش می‌روند نسخه‌ای از «ذهن‌آگاهی» را در عنوان‌شان یدک می‌کشند که از جمله مزایای فرزندپروری ذهن‌آگاه، تغذیه ذهن‌آگاه، آموزش ذهن‌آگاه، روان‌درمانی ذهن‌آگاه، رهبری ذهن‌آگاه، امور مالی ذهن‌آگاه، ملت ذهن‌آگاه، و صاحب ذهن‌آگاه سگ خانگی را جار می‌زنند. از کتاب‌ها که بگذریم به کارگاه‌ها، دوره‌های آنلاین، مجله‌های گلاسه، فیلم‌های مستند، اپ‌های تلفن‌های هوشمند، زنگ‌ها، نازبالش‌ها، دستبندها، محصولات زیبایی و سایر متعلقات می‌رسیم، و همچنین حلقه‌ای پرسود و نوظهور از همایش‌ها را نیز می‌بینیم. پای برنامه‌های ذهن‌آگاهی به مدارس، شرکت‌های وال‌استریت و سیلیکون‌ولی، بنگاه‌های حقوقی و نهاد‌های حکومتی (از جمله ارتش ایالات متحده) باز شده است. طرز ارائه ذهن‌آگاهی در قالب نوعی آرام‌بخشِ بازارپسند می‌تواند استقبال گرم از آن در فرهنگ عامه‌پسند را تبیین کند. این پدیده چنان‌تر و تمیز در ذهنیت بازار کار جای می‌گیرد که هیچ تهدیدی علیه وضع موجود ندارد، الا آنکه روش‌هایی در اختیار آدم‌ها می‌گذارد تا در سگ‌دو زدن‌های‌شان ماهرتر شوند. آن اِجماع نئولیبرال که اکنون در جامعه مدرن حاکم است می‌گوید آن‌هایی که از قدرت و ثروت بهره‌مندند باید بتوانند بی هیچ قید و بندی به انباشت بیشتر این دو بپردازند. پس لابد جای تعجب ندارد که بازرگانان ذهن‌آگاهی که منطق بازار را می‌پذیرند محبوب مدیر‌عامل‌های داووس هستند، یعنی همان‌جا که کابات‌زین بی‌هیچ دودلی و تردیدی، کتاب مقدس مزیت رقابتیِ حاصل از تمرین ذهن‌آگاهی را وعظ می‌کند.

ذهن‌آگاهی از آنجا که توجه را از ساختار‌های اجتماعی و شرایط واقعی در فرهنگ سرمایه‌دارانه منحرف می‌کند، به سادگی مصادره به مطلوب می‌شود. سلبریتی‌هایی که الگوی نقش مردمند آن را مبارک می‌دانند و تأیید می‌کنند، و شرکت‌های مستقر در کالیفرنیا مانند گوگل، فیس‌بوک، توییتر، اپل و زینگا آن را به عنوان ضمیمه برند خود پذیرفته‌اند. یکی از استوانه‌های بنیادین در ذهن‌آگاهی نئولیبرال این است که سرچشمه مشکلات آدمیان در سرهای‌شان است. این قضیه زمانی تشدید شد که استرس به عنوان یک بیماری و مشکل پزشکی شناخته شد که مستلزم درمان و معالجه تخصصی (به شکل مداخله‌های ذهن‌آگاهی) است. پیغام ایدئولوژیکش آن است که اگر نمی‌توانید شرایط مسبب استرس را تغییر دهید، می‌توانید واکنش‌تان را به آن شرایط عوض کنید. این رویکرد از برخی جهات ممکن است مفید باشد، چون زمام بسیاری از امور در دست ما نیست، ولی رهاکردن هرگونه تلاش برای اصلاح‌شان، زیاده‌روی است. تمرین ذهن‌آگاهی اجازه انتقاد یا مناظره درباره چیز‌هایی را نمی‌دهد که شاید ناعادلانه، از لحاظ فرهنگی مسموم یا مخرّب محیط‌زیست باشند. در عوض، حکم ذهن‌آگاهی به «پذیرش امور همان‌گونه که هستند» و مشقِ «آگاهی غیرقضاوتی از حال حاضر» همچون یک داروی بیهوشی اجتماعی عمل می‌کند که وضع موجود را حفظ می‌کند.
ذهن‌آگاهی نئولیبرال به این طریق است که مروّج رؤیایی فردگرایانه از شکوفایی انسانی می‌شود: ما را اغوا می‌کند تا همه‌چیز را همان‌گونه که هست بپذیریم، و ذهن‌آگاهانه تاخت‌وتاز‌های سرمایه‌داری را تحمل کنیم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار