سرویس تاریخ جوان آنلاین: محمدرضا کائینی، دبیر سرویس تاریخ روزنامه جوان، در باب فرجام نهضت ملی ایران در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
در تاریخ این دیار، لمپنها هماره نقشی نمایان داشته اند، شاید به این دلیل که در مجموع، مردم نیز به آنان بی علاقه نبوده اند. تا اینجای داستان حرفی نیست، اما ماجرا از جایی آغاز میشود که به دم موش جارو میبندند! وقتی تاریخ نگاری جبهه ملی سقوط مصدق را به لاتها و فاحشهها ربط میدهد، قطعا بلافاصله در معرض این پرسش قرار میگیرد که: مگر یک دولت ملی با عر و بوق چند نفر فرومایه و بدکاره ساقط میشود؟ قصه وقتی بامزه میشود که آدرس کسی را به عنوان نماد براندازی میدهند که به اذعان خودش در مصاحبه با هما سرشار، تا چند سال پیش از مرگ نمیدانست که: قلب کجای بدن آدمی است! (ر. ک به خاطرات شعبان جعفری)
شعبان جعفری در آغاز نهضت ملی تا سی تیر سی و یک، در زمره طرفداران دکتر مصدق بود. عصرها حول و حوش میدان بهارستان با جماعتی از قبیل: امیر موبور و احمد عشقی و داریوش فروهر و... الخ جمع میشدند و "زنده باد مصدق" سر میدادند. اعضای جبهه ملی و نزدیکان دکتر مصدق از قبیل: حسیبی، شایگان، معظمی و... هم، در جشنهای ورزشگاه او شرکت و وی را تحسین میکردند، اخبار آن هم در "باختر امروز" درج میشد. مدتی هم بِپای دکتر فاطمی بود. فقط هم با آیت الله کاشانی عکس ندارد، بلکه تصاویری هم با اعضای جبهه ملی دارد، منتها مصلحت سنجی ملیون آنها را در آرشیو راکد نگاه داشته است!
شعبان پس از سی تیر، به دربار گرایش یافت، البته زمینههای آن را از پیش داشت. از سربند ماجرای نهم اسفند، در زندان مصدق بود تا اینکه در بعد از ظهر بیست و هشت مرداد و استقرار زاهدی، آزاد شد و با عدهای از نوچه هایش به گشت زنی در خیابانهای تهران پرداخت! بی تردید رفقای او صبح آن روز در خیابانها بودند، اما سخن اینجاست که: مگر آنان چقدر عِده و عُده داشتند؟ اگر بخواهیم کارکرد مصدق در کنار زدن رجال نهضت، انحلال مجلس هفدهم و در یک کلام ویرانی تمامی پایگاههای مقاومت را درز بگیریم، ناچار باید کاسه و کوزه سقوط او را بر سر شعبان بی مخ بشکنیم که از قضا در میان لاتهای تهران، در زمره ترسوترینها بود و در آستانه انقلاب، زودتر از بسیاری از ایران گریخت و آن هم به اسرائیل!