سرویس جامعه جوان آنلاین: به گزارش خبرنگار ما، ۱۶بهمنسال۹۶، مأموران پلیس از قتل مرد میانسالی در شمال تهران باخبر و راهی محل شدند. جسد متعلق به همایون ۷۰ساله بود که پس از قتل جسدش مثله شده بود. مأموران پلیس در اولین گام از یکی از پسران مقتول تحقیق کردند. وی گفت: «برادرم بهروز سالهاست که گرفتار اعتیاد است و در زیرزمین خانه پدرم زندگی میکند. چهار روز قبل مادرم بیمار بود که خواهرم او را به دکتر برد. آن روز بهروز و پدرم در خانه تنها بودند. شب که به خانه آمدم دیدم از پدر خبری نیست. سراغش را که از بهروز گرفتم گفت به سفر رفته است. من حرفش را باور نکردم. به او گفتم اگر حقیقت را نگویی پلیس را باخبر میکنم که به قتل اعتراف کرد. بعد که به زیر زمین رفتم با جسد مثله شده پدرم مواجه شدم.»
همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی، بهروز ۴۵ساله بازداشت شد و به جرمش اعتراف کرد. او مجرم سابقهداری بود که ۱۴سابقه در پروندهاش ثبت شدهاست و ۲۰سال از عمرش را در زندان سپری کردهبود. در حالی که تحقیقات در جریان بود اولیایدم از بهروز اعلام گذشت کردند، بنابراین صدور کیفرخواست علیه بهروز از جنبه عمومی جرم صادر و پرونده به شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
صبح دیروز پرونده روی میز هیئت قضایی همان شعبه به ریاست قاضی رحمانی قرار گرفت. پس از اینکه نماینده دادستان کیفرخواست را قرائت کرد پسر بزرگ مقتول گفت: «برادرم برای زندگی راه اشتباهی انتخاب کرد. من چارهای نداشتم جز اینکه رضایت بدهم.» سپس برادر و خواهر کوچک متهم از دادگاه خواستند متهم در زندان بماند.
در ادامه متهم در شرح ماجرا گفت: «پدرم مرد خوشگذران و بداخلاقی بود. او حتی وقتی بیمار میشدیم برای درمان به ما پولی نمیداد.»
متهم ادامه داد: «روز حادثه برای گرفتن پول با پدرم بحثم شد و درگیر شدیم. او ناگهان شمشیرش را برداشت و حمله کرد و میخواست مرا از خانه بیرون کند. از آنجائیکه قرص متادون مصرف کرده بودم و در حال خودم نبودم با قمهای که داشتم یک ضربه به پدرم زدم که کشته شد. به سختی جسدش را به زیرزمین بردم و در مدت چهار شب جسد را قطعه قطعه کردم.» متهم در حالیکه به گریههای خواهرش نگاه میکرد، ادامه داد: «وقتی شبها خانوادهام میخوابیدند به زیرزمین میرفتم و با اره اعضای بدن را مثله میکردم و بین اسباب خانه پنهان میکردم تا در فرصت مناسب آن را از خانه خارج کنم. از وضعیت هولناکی که پیش آمده بود خسته شده بود. به هر حال یک روز که برادرم اصرار کرد من هم ماجرا را شرح دادم.» متهم در آخرین دفاعش گفت: «از این سالهای عمرم ۲۰سال به اتهام سرقت و مواد در زندان بودم و بقیه عمرم را در کوچه و خیابان بودم. حالا هم که در زندانم نمیتوانم بدون متادون زنده بمانم. از خانواده طلب بخشش و از دادگاه درخواست کمک دارم.» در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.
حاشیه دادگاه
پس از ختم جلسه برادر متهم مقابل قاضی قرار گرفت و گفت: «این زندگی به انتخاب خود بهروز بود. در این سالها هم خیلی سعی کردیم بهروز را کمک کنیم، اما بیدار کردن او کار سختی بود. قبول دارم پدرم مرد سختگیر و بداخلاقی بود، اما ما هم بچههای او بودیم و راهمان را درست انتخاب کردیم و حالا هم آبرومند زندگی میکنیم. دلیلی نداشت او پدرمان را به قتل برساند. کارش قابل توجیه نیست. او با این کار غرور خانواده را شکست.» او درباره رضایتش هم گفت: «به لحاظ منطقی او باید قصاص میشد، اما وقتی به قلبم مراجعه کردم دیدم برادرم است و نمیتوانستم برایش درخواست مرگ کنم. امیدوارم به او حبس طولانی بدهید، چون حضورش در جامعه خطرناک است!»
خواهر متهم هم که در طول جلسه مدام گریه میکرد، گفت: «از خدا میخواهم هیچ وقت خواهری برادرش را در لباس زندان نبیند. روزهای سختی است. مادرم در این سالها آنقدر گریه کرده که چشمهایش در حال کور شدن است.» خواهر متهم ادامه داد: «شاید هم اشتباه کردیم. بهروز از همه ما بریده بود و، چون ازدواج نکرده بود در زیرزمین خانه پدرم تنها زندگی میکرد. ما از دست او خسته شده بودیم به همین دلیل او را به حال خودش رها کرده بودیم. شاید اگر بیشتر مراقبش بودیم تنهایش نمیگذاشتیم این حادثه اتفاق نمیافتاد.» او هم درباره رضایتش گفت: «کدام خواهر میتواند به درخواست خودش برادرش را بالای دار ببیند. او همچنان که اشکهایش را پاک میکرد به زنجیرهای دست برادرش نگاهی کرد و گفت خدا کمکت کند و بعد رفت....»