شرق آسیا در حوزه روابط بینالملل اغلب در قالبهای همگرایانه، صلحگرایی (پاسیفیسم) با محوریت موضوعات اقتصادی مورد توجه قرار گرفته، ولی در ماههای اخیر شاهد روند روزافزون امنیتی شدن این منطقه در قالب بحران هنگکنگ، کشمکش بین ژاپن و کرهجنوبی و یک بحران قدیمیتر در روابط کرهشمالی و امریکا هستیم. در تازهترین تحول، ژاپن پس از اینکه در یک ماه گذشته قوانین صادرات مواد اولیه برای تولید برخی محصولات کرهای را سختتر کرد، کرهجنوبی را از لیست شرکای تجاری مورد اعتماد خود خارج کرد. پیشبینی شده که این موضوع در صورت تداوم با تأثیرات منفی بر سایر جنبههای روابط دوجانبه و چندجانبه طرفین همچون توافقات امنیتی و نیز بازارهای وسایل الکترونیکی همراه باشد. با این وجود، ریشههای اصلی این موضوع تنها به موضوعات اقتصادی و تجاری محدود نمیشود و برای بررسی آن باید به روابط تاریخی و موضوعات دوجانبه در روابط دو کشور توجه کرد.
قبل از هر چیز باید گفت که تنش بین کرهجنوبی و ژاپن دارای خاستگاهی تاریخی است. ژاپن به طور کلی با یک تاریخ استعماری در مورد شبهجزیره کره و به ویژه کرهجنوبی مواجه است. سابقه حضور ژاپن در کره به قرن نوزدهم برمیگردد؛ هنگامی که تنشهایی در منطقه شمال شرق آسیا با ورود کشورهای غربی به وجود آمد. ژاپن برای جلوگیری از افتادن احتمالی کنترل این منطقه به دست قدرت سوم، نیروهای نظامی خود را به آنجا اعزام کرد و بین سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۴۵ به مدت ۳۵ سال علاوه بر استعمار این منطقه، مشکلات وسیعی را در قالب نوسازی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی برای مردم منطقه به وجود آورد، به حدی که بعد از سرکوب جنبش استقلالی مردم کره در سال ۱۹۱۹، این منطقه بدون کمک خارجیها توانایی استقلال نداشت. بنابر همین رابطه استعماری، ژاپن رابطه رسمی با کرهجنوبی را از سال ۱۹۶۵ و با پرداخت ۸۰۰ میلیون دلار خسارت و عذرخواهی از رفتار گذشته آغاز کرد. طی این سالها نیز روابط ژاپن و کرهجنوبی بیش از هر چیز، زیر سایه نفوذ امریکا دنبال شده است. رابطه با امریکا از زمان جنگ جهانی دوم، یکی از متغیرهای کلیدی در نگرش ژاپن به شبهجزیره کره است. تأثیرات این رابطه را میتوان در بعضی از اقدامات ژاپن در این منطقه ملاحظه کرد. برای مثال، در به رسمیت شناختن و برقراری رابطه با کرهجنوبی، امریکا نقش اساسی ایفا کرد. به همین لحاظ، مسائل تاریخی و به ویژه سیاستهای استعماری ژاپن علیه کرهجنوبی در زمان جنگ جهانی دوم همواره مورد اختلاف دو کشور بوده است. ژاپن در اعتراض به نصب مجسمه زنان آسایشگر در بوسان که یادآور قربانیان بردگی جنسی دوران تجاوزات نظامی ژاپن در کره بود، سفیر خود را در ژانویه ۲۰۱۷ از کره فراخواند. در بحران اخیر نیز ژاپن حکم دیوان عالی کره برای محکومیت دو شرکت ژاپنی به پرداخت غرامت در مورد بیگاری کارگران و بردگی جنسی زنان کرهای در جنگ جهانی دوم برای اعمال محدودیت ضد این کشور استناد کرده است.
در درجه بعدی باید به روابط دوجانبه ژاپن و کرهجنوبی اشاره کرد که در سالهای اخیر چند موضوع واگرایانه در آن به چشم میخورد. موضوع نخست، طرح وحدت دو کره است که ژاپن از دیرباز روی خوشی به آن نشان نداده است. ژاپن با توجه به شرایط دو دهه اخیر حاکم بر منطقه، منافع زیادی از این موضوع متصور نیست، چرا که در این صورت علاوه بر ایجاد رقبای منطقهای، از نظر امنیتی نیز بهبود روابط امریکا و دو کره از اهمیت ژاپن در سیاستهای منطقهای واشنگتن میکاهد و همچنین بر بنیه رقابتی توکیو در برابر چین تأثیر منفی برجای میگذارد. ژاپن در راستای سیاست حفظ وضع موجود خود، در بحران هستهای کرهشمالی نیز که به عنوان یکی از طرفین در مذاکرات ششجانبه سال ۲۰۰۹ حاضر بود، بیشتر سیاست همراهی با سایر قدرتها را دنبال نمود. در همین راستا، به نظر میرسد که ژاپن به رویکرد ترامپ در حل و فصل مسائل دو کره از جمله مسئله هستهای کرهشمالی نیز به دیده تردید مینگرد و آن را مقوم قدرت کرهجنوبی در منطقه میپندارد. موضوع دیگر نیز، نگرانی ژاپن از نفوذ اقتصادی چین در کرهجنوبی است که میتواند بر آینده اتحاد امنیتی کرهجنوبی با امریکا تأثیرات نامطلوبی داشته باشد و مشروعیت نظم امنیتی را که پس از جنگ جهانی دوم و در رابطه با امریکا شکل گرفته، زیر سؤال ببرد. از این گذشته، طبق آمار سال ۲۰۱۸، ژاپن با بیش از ۱۴۰ میلیارد دلار و کرهجنوبی با ۱۰۹ میلیارد دلار به ترتیب سومین و چهارمین شرکای بزرگ تجاری چین هستند. به نظر میرسد که ژاپن نگران گسترش روابط اقتصادی چین و کرهجنوبی در آینده نزدیک است. در مجموع بحران کنونی در روابط دو کشور متأثر از موضوعات تاریخی و نیز رقابتهای دو کشور در منطقه، علاوه بر تأثیرات منفی اقتصادی و سیاسی، میتواند آسیای شرقی را بیش از پیش به سوی امنیتی شدن سوق داده و به تضعیف روندهای همگرایی در این منطقه منجر شود.