سرویس جامعه جوان آنلاین: به گزارش خبرنگار ما، ناتوانی در کنترل خشم، افراد را دچار اشتباهات زیادی میکند؛ چراکه قدرت تفکر از فرد گرفته میشود و شخص با اعمال مجرمانه حوادث و اتفاقات تلخی را رقم میزند که سرانجامی جز پشیمانی ندارد. پروندهای که در ۱۰دیسال۹۳ تشکیل شد، زن میانسالی مأموران را از ناپدید شدن ناگهانی دخترش به نام مریم ۳۰ساله باخبر کرد و گفت: «من و دخترم خانهای را سه دانگ، سه دانگ شریک بودیم. آخرین بار که همدیگر را دیدیم قرار بود آن خانه را بفروشیم، اما آن روز با دامادم بحثم شد و او قهر کرد و از بنگاه بیرون رفت. بعد از آن دیگر دخترم را ندیدم تا اینکه از دامادم شنیدم، او را طلاق داده است. احتمالاً دروغ میگوید. آنها تازه ازدواج کرده بودند و نگران دخترم هستم.»
بعد از این توضیحات شوهر مریم به نام هومن مورد تحقیق قرار گرفت، اما ادعای بیاطلاعی کرد و گفت او را طلاق داده است. ۹ ماه از حادثه گذشته بود که مشخص شد هومن خودروی همسرش را فروخته است به این ترتیب بار دیگر مورد تحقیق قرار گرفت که این بار به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت: «آن روز بعد از اینکه از بنگاه به خانه رفتیم با مریم بحثم شد و او شروع به داد و فریاد کرد. از عصبانیت او را با شال خفه کردم و جسدش را به کمک پسرعمویم در فیروزکوه دفن کردیم.» بعد از ثبت اظهارات هومن، پسرعموی وی نیز بازداشت شد، اما اظهارات ضد و نقیضی مطرح کرد. او یکبار گفت: وقتی هومن را دیدم متوجه شدم یک زن روی صندلی عقب خوابیده است. سؤال کردم که گفت با آن زن تصادف کرده و قصد دارد آن را دفن کند. مرد جوان در بازجوییهای بعدی، اما ادعای جدیدی مطرح کرد و گفت: «وقتی آن زن جوان را روی صندلی ماشین هومن دیدم گفت دختر دوستش است که به خاطر مصرف زیاد مشروب و ترامادول بیهوش شده است، سپس کلید خانه پدرش را گرفت و رفت. از دفن آن زن اطلاعی ندارم.»
با این توضیحات پلیس دریافت مرد جوان در دفن جسد مقتول نقشی نداشته است به همین دلیل تبرئه و آزاد شد، اما هومن به اتهام قتل عمد روانه زندان شد. پرونده بعد از صدور کیفرخواست به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستادهشد و صبح دیروز متهم از زندان اعزام شد و مقابل هیئت قضایی قرار گرفت. ابتدای جلسه اولیایدم درخواست قصاص کردند. سپس هومن در جایگاه ایستاد و با انکار جرمش گفت: «آن روز وقتی با مریم بحثم شد او شروع به داد و فریاد کرد من هم از ترس آبرویم دستم را جلوی دهانش گذاشتم، اما یک لحظه متوجه شدم نفس نمیکشد. بلافاصله با خواهرزادهام تماس گرفتم و گفتم همسرم حالش بد شده و قصد دارم او را به بیمارستان ببرم. او خیلی سریع آمد و با کمک او، مریم را روی صندلی عقب ماشین خواباندیم. سپس تنهایی به طرف ویلای پدرم در فیروزکوه رفتم. بین راه با پسرعمویم تماس گرفتم و از او خواستم کلید ویلای پدرم را بیاورد. کلید را گرفتم و تنهایی گودالی در حیاط کندم و جسد را آنجا دفن کردم. پسرعمویم از این ماجرا بیاطلاع بود و نقشی نداشت.»
متهم در حالیکه به شدت گریه میکرد، گفت: «من و مریم تازه زندگیمان را شروع کرده بودیم. باور کنید عاشق همسرم بودم. پشیمانم و در زندان ادامه تحصیل دادم و حالا لیسانس حقوق دارم. از اولیایدم میخواهم مرا ببخشند و حلال کنند.»
در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.