سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- مریم ترابی: همانطور که از قدیم گفتهاند هر چیزی را نمیشود با پول خرید و بیتردید هر کمبودی را هم نمیتوان با پول جبران کرد. با این حال خیلیها بدون توجه به این موضوع تصور میکنند با پول هر کاری میتوانند انجام دهند و تمام کمبودها را میتوانند جبران کنند. والدین امروزی با اینکه فرزندان والدین قدیمی و باتجربه خود هستند، گویا کلاً منکر باورها و عقاید آنان شده و سبک جدیدی از زندگی و تربیت را برای خود پیشه کردهاند؛ سبکی که بسیاری از باورهای دیروز را کنار زده است و اصلاً قبول ندارد. نمونه بارز این نوع سبک زندگی و سبک تربیتی والدین امروزی همین بیبرنامگی و شلختگی در سرویس دادن به فرزندان است. انگار مسابقهای ترتیب داده شده که هرکسی بیشتر برای بچهاش خرج کند برنده است و اکثر والدین درگیر این مسابقه شدهاند. بچه از سنین پایین خرید کردن را یاد میگیرد. این سن پایین فکر نکنید مثلاً سن هفت یا هشت سال است؛ خیر. آنان از سن یک، یک و نیم سالگی کاملاً متوجه خرید کردن و لباس و اسباببازی جدید میشوند. نکته قابل توجه این است که از همین سن به هر شکل ممکن با لغات دست و پا شکسته یا ایما و اشاره به والدین خود میفهمانند که باید برایش خرید کنند. البته بسته به جنسیت بچه این تمایل به خرید فرق دارد.
با ولخرجیمان فرزندان پرتوقعی تربیت میکنیم
مادر ۳۸ سالهای که کودک ۱۸ ماههای دارد میگوید: «وقتی پسرم را برای بیرون رفتن آماده میکنم و در حین آماده کردن و لباس پوشاندن به او میگویم بریم با هم خرید کنیم چنان ذوق و شوقی از خود نشان میدهد که بسیار عجیب و ناگفتنی است و اگر در برنامه خرید آن روز چیزی برای او نخریم چنان شیونی به پا میکند که بیایید و ببینید. یک بار مقابل ویترین یک اسباببازیفروشی بزرگ گیر داده بود که باید برایم ماشین برقیای بخرید که ۱۰ برابر هیکل خودش بود و قشقرقی راه انداخت که بیا و ببین. میدانم مقصر اصلی خودم هستم که بسیار زیاد برایش خرید میکنم. مرتب در حال خرید کردن برای پسرم هستم. همسرم به من میگوید این همه برای این بچه خرید نکن. میدانم کارم اشتباه است و او را بدعادت میکنم و هرچه بزرگتر شود شرایط را برای خودم و همسرم سختتر میکنم ولی دست خودم نیست و اصلاً نمیتوانم جلوی خودم را در خرید کردن برای او بگیرم. از دیدن ذوق و شوق او غرق شادی و لذت میشوم و انگار دنیا را به من دادهاند.»
والدین با ولخرجیهای بسیار خود درواقع فرزندانی پرتوقع بار میآورند و قطعاً این پسر کوچک در آینده به یک انسان پرتوقع تبدیل میشود. همانطور که اکنون در جامعه کم نیستند پسران و دختران پرتوقعی که با انتظارات بیجا و بیدلیل خود بر والدینشان حکومت میکنند. دختر ۲۱ سالهای را میشناسم که متبحرانه سر پدر و مادر خود کلاه میگذارد. او که در یکی از صدها دانشگاه پولی کشور مشغول به تحصیل است وقتی با افتخار از دروغهایی که به پدرش میگوید تا پول بیشتری از او بگیرد حرف میزند، فقط حیران و متعجب به او نگاه میکنم. میگفت: مثلاً هزینه دانشگاه اگر یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان شود، من به پدرم میگویم ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان و یک میلیون بیشتر میگیرم تا راحتتر خرج کنم. میگویم چرا سر پدرت کلاه میگذاری و به او دروغ میگویی؟ پدرت که بدون چک و چونه هرچقدر پول بخواهی در اختیارت میگذارد، دیگر چه دلیلی دارد دروغ بگویی؟ در جواب من فقط میگوید من پول بیشتری میخواهم برای همین دروغ میگویم. چند وقت پیش این دختر جوان با پدرش دعوای سختی میکند و پدرش را تهدید میکند که از خانه میرود و دیگر هم برنمیگردد. موضوع دعوا چیزی نبوده جز توقع بیجای دختر جوان که پدرش این بار جلوی او ایستاده و به او «نه» گفته است. ولی این «نه» خیلی دیر گفته شده است؛ وقتی که دیگر این پدر نمیتواند در مقابل توقعات و خواستههای بیجای فرزندش مقاومت کند و مجبور است تن به خواستههای او بدهد حتی اگر قادر به برآورده کردن آنها نباشد.
تربیت صحیح در شرایط رفاه کامل را یاد بگیریم
همه ما والدین دوست داریم فرزندانمان در رفاه کامل زندگی کنند و هرآنچه لازم دارند در اختیارشان قرار میدهیم تا مبادا آب در دلشان تکان بخورد یا حسرت چیزی در دلشان بماند. خیلی خوب است که فرزندانمان در یک شرایط ایدهآل بزرگ شوند، ولی آیا ما والدین، مراقبت و تربیت صحیح فرزندانمان در شرایط ایدهآل و رفاه کامل را هم بلدیم؟ نه، بلد نیستیم. اکثر والدین جامعه امروزی بلد نیستند چگونه فرزندانشان را تربیت کنند که از امکانات و داشتههای خود استفاده کنند و لذت کامل را ببرند، ولی متوقع و خودخواه و بدتربیت نشوند. والدین برخورد و رفتار صحیح با فرزند خود را برای استفاده از رفاه و امکاناتی که در اختیارش میگذارند نمیدانند. والدین نمیدانند که چگونه استفاده از این امکانات و رفاه میتواند در جهت رشد و تعالی فرزندانشان باشد و استفاده غیراصولی بدون هیچ حد و مرزی از امکانات و رفاهی که در اختیار فرزندشان میگذارند میتواند او رابه سمت تباهی و فساد سوق دهد. والدین با ولخرجیهای بسیار نه تنها آنها را بینیاز نمیکنند بلکه نیازمند و محتاج نداشتههایی میکنند که فرزندانشان از آنها محروم هستند چراکه خواستهها و نیازها اگر مهار نشود بیمحابا زیاد خواهد شد.
تقریباً اکثر والدین امروزی به دلیل مشغلههای زندگی و کار بیرون از خانه و هزاران دغدغه دیگر وقتی ندارند تا برای فرزندانشان بگذارند، به همین جهت تصور میکنند با پول دادن بیش از حد به فرزندشان یا ولخرجیهای بیحد و حصر میتوانند کمبود محبت و این نبودنهای خود را برای فرزندانشان جبران کنند. مادر تا دیروقت سر کار است و تمام مدتی که باید در کنار فرزندش باشد مشغول به کار در بیرون از خانه است و زمانی که به خانه برمیگردد برای جبران نبودنهای خود برای فرزندش اسباببازیهای گرانقیمت میخرد تا به نوعی کمبودهای حضور خود را جبران کند. آیا اسباببازی و لباس و ... برای کودک جای خالی پدر یا مادرش را پر میکند؟ وقتی اینگونه با فرزند خود رفتار میکنیم درواقع چشم و دل آنها را از داشتههایش سیر نمیکنیم بلکه او را گرسنهتر و حریصتر نسبت به نداشتههایش میکنیم.
آشنایی داریم که در تمام عمرش پابهپای شوهرش در بیرون از خانه کار کرده است و بسیاری از بار زندگی بر دوش او بوده است. تنها یک پسر دارد که همیشه نزد مادرش میگذاشت تا بتواند برای زندگی پول دربیاورد. تمام نبودنهای خود و تنهایی پسرش را با خرید کردن و ولخرجیهایی که برای سن او اصلاً لازم نبود به خیال خود جبران میکرد. با همین رویه این پسر بزرگ شد و اکنون پسرش ۲۰ ساله است؛ پسری پرتوقع که در سن ۱۸ سالگی اجبار کرد یک خودروی صفرکیلومتر برایش تهیه کنند و اکنون هم یک واحد آپارتمان مستقل از پدر و مادرش میخواهد و آنها هم چارهای ندارند جز پاسخ مثبت دادن به خواستههای تکفرزندشان. وقتی متعجب از خواسته بیجای این پسر میشوم در کمال ناباوری آشنایمان میگوید ما همه دار و ندارمان برای اوست. خلاصه که باید یک خانه به او بدهم خب الان برایش میخریم، چارهای نداریم. اگر نخریم زندگیمان را جهنم میکند.