فساد در فوتبال تمامي ندارد، چراكه هيچ اقدامي براي براندازي آن انجام نميشود و نهايتاً پرداختن به آن پروندهاي قطور ميشود براي آنكه گوشه طاقچه يا درون گنجهاي خاك بخورد!
اين داستان سر دراز دارد و يافتن سرنخ كلاف پيچيدهاش كار چندان آساني نيست، وقتي در پي هر كنكاش كوچك و بزرگ به يك نام بزرگ و آشنا برميخوريد كه گذشتن از آن بيش از پيش غيرممكن ميشود. سدهايي كه نه فقط مانع براندازي فساد در فوتبال است كه خود گاهي جزئي از اين داستان ناخوشايند و پرونده قطوري است كه كمتر كسي همت و جرئت بررسي آن را دارد. پروندهاي با دانه درشتهايي كه اينبار نه از سوي رسانهها كه از سوي نمايندههاي مردم در خانه ملت به آنها اشاره شده، اما باز هم راه به جايي نبرده است!
نمونههاي كوچك و بزرگ سدهاي اينچنيني را ميتوان امروز به وفور در فوتبال ديد، مثلاً آنجا كه يك اسپانسر به واسطه رفاقت با مسئولي بالارتبه در وزارت ورزش ميتواند براي فوتبال تعيين تكليف كند، پول هنگفت دو باشگاه را بخورد و ككش هم نگزد و براي پرداخت طلبي كه تيمهاي مطرح از او دارند، دست به جيب نشود و در پي اعتراض آنها شرط بگذارد كه بدهي در ازاي پيشپرداخت قرارداد جديد پرداخت خواهد شد. يعني تمديد اجباري قرارداد يا زدن قيد ميلياردها تومان پولي كه نه از جيب اسپانسر كه از جيب مردم و هواداران جمع شده است. اين نمونه كوچكي از صدها فسادي است كه حول فوتبال ميچرخد و وزارت و مسئولان چشم بر آن بستهاند. فساد حمايت شدهاي كه افتخاري را براي دريافت طلبي كه حق تيمش است، مجبور به پذيرش اجباري تمديد قرارداد ميكند و طاهري را به استعفا واميدارد، استعفايي كه راهحلي موقت است وقتي در مدت زماني اندك بار ديگر بايد با آن دست و پنجه نرم شود و باز هم فرياد جدايي سردهد آن هم بابت فشارهاي غيرمنطقي و غيرقانوني كه به او و تيمش وارد ميشود.
داستان فساد فوتبال اما پيچيدهتر و فراتر از اسپانسري است كه با حمايتهاي خاص زيرآبي ميرود و زور ميگويد و از پرداخت حق تيمها طفره ميرود. در تمام هزار توي فوتبال ميتوان نمونههاي زياد و مشابهي ديد كه گاهي افكار عمومي را به بيراهه ميبرد و شايد هدف از مطرح شدن آن چيزي جز منحرف كردن ذهن مردم نباشد. درست مثل آنچه اين روزها در خصوص پرداخت حقوق كرش، سرمربي تيم ملي از محل درآمد باشگاهها از سازمان ليگ مطرح ميشود. تحليلها و خبرهايي كه ميتواند موضعگيريهاي سفت و سختي عليه سرمربي تيم ملي ايجاد كند، آن هم درست در روزهايي كه ميتوان زاويه را در رفتار و گفتار كرش با رئيس فدراسيون ديد، آن هم زماني كه طرفين نياز به حمايت افكار عمومي دارند. در چنين روزهايي مطرح شدن اينكه دريافتي كرش از سازمان ليگ و حق باشگاههاست، مسئله بسيار مهمي است، چراكه دليلي ندارد مطالبات سرمربي تيم ملي از جيب تيمها و باشگاهايي پرداخت شود كه خود با مشكلات مالي زيادي دست و پنجه نرم ميكنند و بابت همين مشكلات بود كه در طول همين يكي، دو ماه اخير بارها خطر حذف از ليگ قهرمانان آسيا را بيخ گوش خود احساس كردند، اما مطرح شدن چنين مسائلي در اين مقطع زماني سؤالات ديگري را به دنبال دارد؛ اينكه چرا بايد اين پول از حق باشگاهها پرداخت شود و اينكه مگر فدراسيون هيچ منبع درآمد ديگري ندارد يا پولهايي كه بايد به كرش داده ميشد، كجا رفته كه حالا فدراسيون بايد براي پرداخت طلب كرش به مال باشگاهها و حق آنها دستدرازي كند و آيا مطرح شدن چنين مسائلي در اين مقطع زماني براي شفافسازي است يا منحرف كردن افكار عمومي و ياركشي؟!
رسيدگي به مسائل و مشكلات فوتبال و برچيدن بساط فساد نبايد كار چندان سختي باشد، البته نه تا وقتي كه آنها در رأس امور هستند و براي مبرا كردن خود توپ را به زمين ديگري مياندازند و به راحتي چشم بر تخلفات آشكاري چون داستان اسپانسر سابق پرسپوليس ميبندند، چون حمايت مسئولان بالا رده را دارند! حمايتي كه حتي تا يك قدمي حذف سرخابيهاي پايتخت از ليگ قهرمانان آسيا نيز پيش رفت، اما آقايان را به عقبنشيني وانداشت! حتي يك قدم. حال با اين نوع نگاه، آيا ميتوان اميدي به برچيدن فساد در فوتبال داشت؟ فسادي كه البته مسئولان بارها آن را حاشيهسازي و توهم رسانهها خواندهاند، توهمي كه البته مجلس با تهيه پرونده قطوري از آن مهر تأييد بر گفته رسانهها زده است، اما چه سود وقتي اين پرونده به شيئي زينتي در گوشه طاق تبديل شده است!