فرزين ماندگار
اتفاقي كه براي يكي از فيلمهاي سينمايي در نوروز افتاد، مشتي از خروار هزينهكردهاي دولتي براي فيلمهايي است كه علاوه بر اينكه فيلمهاي بسيار بدي هستند، مخاطب را هم نسبت به حضور در سينما ترغيب نميكنند. «يك روز بخصوص» همايون اسعديان اگرچه در نوروز با فروش بسيار كم نشان داد توانايي جذب درصد كمي از مخاطب را هم ندارد اما مدعي بود بخشي از جريان سينمايي مستقل است. فيلمي كه از حمايتهاي فارابي و يكي، دو نهاد ديگر بهره ميبرد، در ايام نوروز تلاش كرد با عنوان «كمپين حمايت از سينماي مستقل» نظر مخاطبان را به خود جلب كند اما به سرعت تصاويري در شبكههاي اجتماعي منتشر شد كه از حضور مديرعامل بنياد فارابي و قائممقام وزير بهداشت در پشت صحنه اين فيلم حكايت ميكرد. در اين بين آنچه قابل تأمل و با اهميت است صرفاً جعلي بودن عنوان سينماي مستقل براي يك فيلم ارگاني و سازماني و در واقع يك فيلم دولتي نيست. آنچه مهم است محتوايي است كه فيلمهاي دولتي بايد داشته باشند كه فروش كنند و سرمايه بيتالمال بازگردد؛ سرمايهاي كه براي فيلمهاي تلخ هزينه ميشود. فيلمهايي كه مدام از سقوط اخلاقي جامعه، فلاكت و... ميگويند. ژانري كه اخيراً به عنوان ژانر نكبت از آن ياد ميشود. ژانري كه حوصله سربر شده است و اساس تماشا و مخاطبپسند شدن سينماي اجتماعي را از بيخ و بن مورد هجمه قرار داده است. اگر زماني فيلمهاي اجتماعي مجيد مجيدي، رضا ميركريمي، رسول ملاقليپور، حميد نعمتالله و برخي كارگردانان ديگر ميتوانست در فروش نيز پابه پاي فيلمهاي مفرح و طنز و كمدي به فروش موفق دست پيدا كند اما استمرار و اصرار بر ساخت فيلمهايي كه سراسر فلاكت و بدبختي را فرياد ميزنند و هيچ نشانه و كورسوي اميدي را به مخاطب نشان نميدهند، در سالهاي اخير موجب شده سينماي اجتماعي از چشم مخاطبان سينما بيفتد.
بیراهه سینمای ایرانديدن چيزهايي كه مردم در روزمره زندگيشان با آنها مواجهند، در پرده سينما چه لطفي ميتواند داشته باشد؟ اگر سينماگر صرفاً آلارم و هشداردهنده جامعه است و براي جامعه دل ميسوزاند، چرا به وقت فروش دست به دامن مردمي ميشود كه آنها را در يك فرود اخلاقي و اقتصادي و در يك فلاكت نشان داده است؟ آن هم زماني كه با اصرار بر افزايش قيمت بليت به ميزاني نامعقول، حداقل امكان سينما رفتن براي طبقه متوسط را هم از ميان ميبرد! شايد بخشي از يك گفتوگوي بيژن بيرنگ كه اخيراً صورت داده است، دليل اين تناقضها را مشخص كند. بيرنگ در يك گفتوگو كه بهتازگي و درباره سينماي ايران صورت داده است، درباره سينماي سال ۹۵ ميگويد: «فيلمها بهنظرم بسيار تلخ و بدبينانه هستند و اين تلخي، ريشهها و دلايل گوناگوني دارد. گمان ميكنم ما سينماي حرفهاي نداريم. مادامي كه كمپانيهاي سينمايي فعاليت نداشته باشند؛ سينماي حرفهاي هم نخواهد بود. سينماي ما يك سينماي مستقل غربي است كه براي داخل مملكت توليد ميشود و فقط برخي افراد آن را توليد ميكنند. يعني سرمايهگذاران سينماي ايران همواره افراد خاصي هستند.
كارگردانها سوژه پيدا ميكنند، بعد هم يك سرمايهگذار پيدا ميشود و فيلم ساخته ميشود. به نظرم اتفاقاتي كه در سينماي ايران ميافتد همه و همه ماحصل تصميم يك فرد يا برخي افراد است. يعني يك نفر تشخيص ميدهد فيلمي بسازد و فيلم ساخته ميشود.» اين يك نفر در واقع همان يك نفري است كه وقتي در گيشه با عدم اقبال مخاطب مواجه ميشود و به يك شكست نزديك ميشود، دستاويز عنوان جعلي «سينماي مستقل» ميشود تا يك نفر خودش را نجات دهد، چراكه هيچ عقبه سازماني و فكري دولتي- كه بسان كمپانيهاي خارجي كه در راستاي اهداف كلي نظامي كه تبعه آن هستند، فعاليت ميكنند - وجود ندارد و انگيزههاي شخصي كارگردان تنها دليل صرف و هزينهكرد سرمايههاي دولتي است.
ما سینمای جهنمی داریمبيرنگ در گفتوگوي مهم خود با طرح اين سؤال كه مثلاً چرا راجع به اسيدپاشي فيلم ساخته ميشود و اصلاً چرا اين مسئله مطرح ميشود؟ از پرداختن به موضوعات خاص انتقاد ميكند و ميگويد: «آيا شما مسئله اسيدپاشي را بهعنوان يك واقعيت عام ميبينيد؟ خير! چون مورد اسيدپاشي يك واقعيت عام نيست. اسيدپاشي يك حادثه تلخ و بسيار محدود است، محدودتر از اينكه بخواهيم راجع به آن فيلم بسازيم. يك نگاه مريضگونه وجود دارد و افراد بيماري هستند كه دنبال موضوعات خاص هستند نه عام كه طبعاً جامعه هم به طرف اين قضيه سوق داده ميشود.» وي ميافزايد: «ما سينمايي جهنمي داريم! سينمايي كه واقعنگري دارد و آنقدر به كيسهاي نادر و محدود ميپردازد كه نميتوانند واقعيت جامعه باشند و در صورتي كه باشند، باز هم به نظرم سينما جاي آرامش، رؤياپردازي، اميد دادن و انرژي دادن به انسانهاست تا بتوانند سختيها و ناملايمتها را پشت سر بگذارند.» سينماي بيقهرمان امروز ايران، اگرچه مورد نقد بسياري نيز قرار گرفته است اما اذهان بيمار كه مورد وثوق نهادهاي صاحب سرمايه نيز هستند، از منتقدان بسيار، گزندي نميبينند و به همين جهت به ساخت فيلمهاي ژانر نكبت ادامه ميدهند.
موضوعي كه اخيراً توسط حميد گودرزي مطرح شد و كاربران شبكههاي اجتماعي هم به آن واكنش مثبت نشان دادند نيز ناظر به همين موضوع است. حميد گودرزي در برنامه «دورهمي» مهران مديري گفت: «در دهه ۸۰ كه ما در سينما بازي ميكرديم، مردم روي پرده سينما آدمهاي خوشتيپ و باكلاس ميديدند كه شخصيت قهرماني داشتند و ۴ هزار تومان پول بليت ميدادند، در آخر هم با حال خوب از سينما بيرون ميآمدند. در مقابل امروزه يكسري آدمهاي كثيف و چرك كه با زيرپيراهن بازي ميكنند و فقط فرياد ميزنند و رگ گردنشان را باد ميكنند، ستاره هستند و مخاطبان ۸ هزار تومان پول بليت ميدهند و زماني كه از سينما بيرون ميآيند ناراضي هستند و زن و شوهرها به همه شك دارند.
امروز سينماي بيقهرمان مد شده و اين خيلي به نظرم براي سينما بد است. نويسندگان ما هم كه فيلمنامه سريالهاي تركيهاي را كه همه به موضوع خيانت ميپردازند، كپي ميكنند و از روي آن فيلم ميسازند؛ آثاري كه نياز جامعه ما نيست و باعث ايجاد نارضايتي در بين خانوادهها و جامعه ميشود.» اين اظهارات كه با واكنشهاي مثبت مردم و كاربران شبكههاي اجتماعي مواجه شد، در واقع حرف دل مخاطبان سينماي ايران است. مخاطباني كه هزينه ميكنند تا فيلمي ببينند كه قهرمان دارد و به تعبير مدير معزول سازمان سينمايي در ژانر «سينماي اميد» است.
سينمايي كه در دوران مديريت ايوبي به هيچوجه واجد ويژگي اميد نبود اما او با استفاده مكرر از اين تعبير تلاش داشت فرافكني كند. به هر روي سينماي امروز ايران اگر ميخواهد روندي رو به جلو را تجربه كند در گام اول بايد از هزينهكردهاي كلان براي فيلمهايي كه فقط «يك نفر» - كارگردان - آن را دوست دارد، جلوگيري كند و با استراتژي مشخص به فكر توليد آثاري قهرمانمحور و پرمخاطب باشد.