کد خبر: 831700
تاریخ انتشار: ۱۸ دی ۱۳۹۵ - ۱۹:۰۵
«قيام تاريخي 19 دي 1356 و روايت يك تبعيد» در گفت و شنود با آيت‌الله سيد‌هادي خسروشاهي
آيت‌الله سيدهادي خسروشاهي از جمله فضلاي حوزه علميه قم بود كه متعاقب قيام 19 دي ماه 1356.../.
محمدرضا كائيني

آيتالله سيدهادي خسروشاهي از جمله فضلاي حوزه علميه قم بود كه متعاقب قيام 19 دي ماه 1356در قم، دستگير شد و به انارك نائين تبعيد گشت. ايشان در آن تبعيدگاه، با چهرههايي چون آيتالله سيدمرتضي پسنديده برادر فقيد امام خميني (ره) و آيتالله ناصرمكارم شيرازي انس و مراودهاي نزديك پيدا كرد. استادخسروشاهي در گفت و شنودي كه پيش روي داريد، شمهاي از خاطرات اين دستگيري و تبعيد را بيان داشته است. اميد آنكه مقبول افتد.

  ***

پس از سخنراني افشاگرانه حضرت امام عليه كاپيتولاسيون و تبعيد ايشان به تركيه، ساير علما هم به نقاط مختلف تبعيد شدند. تحليل خود را از انگيزه رژيم براي اين اقدام بفرماييد.

بسم الله الرحمن الرحيم. پس از تبعيد حضرت امام به تركيه، در گوشه و كنار كشور اعتراضاتي صورت گرفت و رژيم از بيم آنكه اين اعتراضات گسترش پيدا نكند، به اقدامي پيشدستانه دست زد و روحانيوني را كه منشأ اين جنبشها ميدانست به گوشه و كنار ايران تبعيد كرد، از جمله در سال 1345 در حوزه علميه قم افرادي چون آقايان اشراقي، گرامي، جعفري گيلاني، احمد كلانتر و... را به نقاط بد آب و هوا تبعيد كرد. البته دوره تبعيد آنها چندان طولاني نبود و بين چهار ماه تا يك سال بود، اما از سال 1345 به بعد علما و شخصيتهاي برجستهتري چون  آيتالله منتظري، آيتالله سيد صادق روحاني، آيتالله قاضي طباطبايي، آيتالله ربانيشيرازي  را به زابل، بافق، سراوان، چابهار و... تبعيد كرد.

به نظر بنده هدف رژيم از اين نوع اقدامات، ترساندن روحانيون و مردم و جلوگيري از گسترش اعتراضات مردمي در شهرهاي مختلف بود، اما «از قضا سركنگبين صفرا فزود!» چون هر يك از اين آقاياني كه تبعيد شدند، در آن مناطق به نشر انديشههاي نهضت امام در ميان مردم پرداختند و هر يك به نحوي، سر منشأ حركت در منطقهاي شدند و مردم را با اهداف اصلي نهضت آشنا كردند. بهطوري كه بسياري از آنان كه از نهضت روحانيت خبر نداشتند، با روشنگريهاي علماي تبعيدي به نهضت پيوستند تا در 19 دي سال 1356 كه تظاهرات وسيعي توسط طلاب حوزه علميه قم و مردم در قم به وقوع پيوست و عده زيادي توسط عمال رژيم به شهادت رسيدند، تبعيدها دامنه وسيعتري پيدا كرد.

جنابعالي شاهد قيام 19 دي سال 1356 در قم بوديد. شنيدن روايت اين قيام از زبان شما، در اين بخش از گفتوگو براي ما مغتنم است.

محل درگيري، چهارراه بيمارستان يا ارم، در خيابان صفاييه بود. منزل بنده در اول كوچه ممتاز و متصل به اين خيابان بود. من بين مردم و طلاب تظاهركننده رفتم و به راهپيمايي پرداختيم، ولي هنوز چند صد متر بيشتر نرفته بوديم كه تيراندازي شروع شد و مردم پراكنده شدند. من هم از كوچه ثبت در خيابان صفاييه و از يك راه فرعي، به خانه برگشتم. بعدها گفته شد كه آن رويداد پنج شهيد و دهها مجروح داشته است.

ظاهراً تبعيديها از همه جناحهاي حوزوي بودهاند. اينطور نيست؟

البته در آن روزها، مثل امروز جناحبندي به مفهوم متعارف آن وجود نداشت و بين طلاب و فضلا، وحدت، برادري و دوستي وجود داشت، به همين دليل تنها ملاك رژيم براي تبعيد افراد، ضديت و مخالفت با رژيم بود و كاري به جناح و گروه نداشت، به همين دليل به جرم شركت در تظاهرات، امضاي اعلاميههاي حوزوي، قيام عليه امنيت كشور و بر هم زدن نظم عمومي، افراد را تبعيد ميكرد.

بار اولي بود كه دستگير و تبعيد شديد؟

خير، قبلاً هم چندين بار دستگير و زنداني شده بودم و به همين دليل، اين بار هم اسم مرا در ليست تبعيديها قرار دادند.

چگونه و در كجا دستگير و به كجا تبعيد شديد؟

بنده در يكي از آن روزها، در معيت مرحوم آيتالله حاج شيخ مرتضي حائري و مرحوم آقاي سيد ابوالفضل موسويتبريزي عازم تهران شديم. آيتالله حائري در جنوب تهران پياده شدند و به منزل يكي از اقوامشان رفتند و من همراه آقاي موسوي به منزل حاج شيخ مهدي واعظ عبايي در خيابان شاپور- كه محل تجمع علما و وعاظ آذربايجاني مقيم تهران بود- رفتيم. مشغول صرف ناهار بوديم كه يكي از دوستان خبر آورد: آيتالله پسنديده و چند نفر ديگر را در قم دستگير و تبعيد كردهاند. بنده درآن لحظه فكر نميكردم در ليست تبعيديها باشم، ولي وقتي به قم برگشتم، معاون ساواك قم - كه خانه‌‌اش روبهروي خانه ما بود- تلفن زد و گفت: «همراه مأموران دم در منزلتان به شهرباني برويد، به فكر فرار هم نباشيد، چون خانهتان در محاصره مأموران است!» گفتم: «جناب! من كي فرار كردهام كه اين دفعه دوم باشد؟» از خانه بيرون آمدم. يك جيپ شهرباني و يك پيكان منتظرم بودند و مرا به شهرباني در خيابان باجك بردند. آنجا بود كه فهميدم من يكي از مسئولان اصلي آشوبهاي قم بوده و خودم خبر نداشتهام! و به اين جرم مرا به انارك يزد تبعيد كردند. البته قبل از من چند تن از روحانيون و وعاظ قم دستگير و تبعيد شده بودند و دستگيري بنده در واقع براي تكميل ليست آنها بوده است.

به چند سال تبعيد محكوم شديد؟

سه سال. موقعي كه مأموران مرا به شهرباني قم بردند، محمدي معاون كامكار رئيس اداره آگاهي شهرباني قم، حكم تبعيد را- كه به قول خودش مصوبه شوراي امنيت شهر بود- در مقابلم گذاشت. امضا كردم و او با خشم گفت:«اين ديگر چه جور امضا كردن است؟ بايد مثل آقاي پسنديده امضا ميكردي!» پرسيدم: «مگر ايشان چه شكلي امضا كرده است؟» امضا را به من نشان داد و ديدم ايشان كنار امضا نوشته است: «به رأي صادره اعتراض دارم!» متوجه شدم محمدي ميخواست با اين عتاب، مرا متوجه چه چيزي كند و من هم در كنار امضا، اين عبارت را نوشتم و به رأي صادره اعتراض كردم!

موقعي كه به انارك رفتم، قضيه را براي آيتالله پسنديده تعريف كردم و ايشان گفتند: «اگر آن جمله را نمينوشتيد، يعني محكوميت خود را پذيرفته بوديد و بعداً هم حق اعتراض نداشتيد!» آيتالله پسنديده به من كه تنها بودم، اجازه ندادند منزل ديگري براي خود تهيه كنم و در واقع با ايشان همخانه شدم. البته آقاي كلانتر و آقاي ضيغمي خانههاي ديگري گرفتند.

چه مدت با آيتالله پسنديده همخانه بوديد؟

من و آقاي پسنديده، دو ماه و اندي با هم زندگي كرديم و بعد ايشان به علت بيماري، به اطراف اصفهان منتقل شدند. در آن مدت به اندازه يك قرن خاطره و تاريخ –كه مورد علاقه من است- از ايشان شنيدم. حافظه بسيار عجيب و نيرومندي داشتند و همه افراد، رويدادها و مكانها را با ذكر جزئيات به ياد ميآوردند كه برايم واقعاً غنيمت بود. من بيشتر از هر چيزي، علاقهمند به شناخت تاريخچه خاندان ايشان بودم- كه در واقع خاندان حضرت امام بود- و ايشان نكاتي را نقل ميكردند كه بيشك، كسي جز ايشان از آنها خبر نداشت. من به دليل علاقه به مسائل تاريخي و سياسي، در زمينههاي مختلف از ايشان سؤال و با دقت پاسخهاي ايشان را يادداشت ميكردم.

در تبعيد چه محدوديتهايي را اعمال ميكردند؟

يكي از دشواريهاي قضيه اين بود كه همه تبعيديها بايد هر روز به ژاندارمري ميرفتند و دفتري را امضا ميكردند، ولي ما نميرفتيم و به احترام آيتالله پسنديده - كه پيرمرد 85 سالهاي بودند- دفتر را برايمان ميآوردند و ما امضا ميكرديم! برخلاف شايعه ممنوعيت ملاقات، كسي مانعي ايجاد نميكرد و هر كسي كه براي ديدن ما ميآمد، ميتوانست با همه تبعيديها ملاقات كند.

كدام يك از مشاهير براي ديدار شما آمدند؟

علما، بازاريان و شخصيتهاي برجستهاي چون آيات صدوقي، خاتمي، كفعمي، طاهري گرگاني، سبحاني، مسعودي، محفوظي و آقايان مهندس بازرگان، دكتر يدالله سحابي و بازاريان قم، خمين، اصفهان، يزد، نائين و... كه براي ديدار با آيتالله پسنديده ميآمدند و با ساير تبعيديها هم ديدار ميكردند. مرحوم بازرگان 50 هزار تومان پول آورده بود كه بين آقايان تبعيدي تقسيم شود. من گفتم: « وضع مالي ما خوب است، اجازه بدهيد اين پول را بين فقراي شهر تقسيم كنيم.» ايشان گفت: «پس به عنوان هديه آقايان تبعيدي بين آنها تقسيم كنيد نه به نام من!»

ذكر اين نكته را هم لازم ميدانم كه در آن زمان، چون براي تبليغ و آموزش قرآن انتظار پول، پست و مقامي نبود، اغلب دوستان با خلوص تمام اين كار را انجام ميدادند، از جمله آقاي مجيد انصاري - كه در آن زمان طلبه نوجواني بود- در گرماي مهلك انارك آمد و مدتي ماند و به بچهها تعليم قرآن داد.

اوقات آقايان تبعيدي در انارك، چگونه ميگذشت؟

هر كسي به تناسب اشتغالات قبلي خود، به كاري مشغول بود. آيتالله پسنديده غالباً مطالعه ميكرد يا با كساني كه براي ديدار ايشان ميآمدند يا وجوهاتي را ميآوردند، ملاقات ميكردند. البته صبحها پس از خواندن نماز و زيارت عاشورا، يك ساعتي پيادهروي ميكردند. آيتالله مكارم شيرازي كه از مهاباد به آنجا تبعيد شده بودند و بنده مكرر مزاحمشان ميشدم، مشغول تكميل تفسير قرآن و مباحث فقهي ـ اصولي بودند. بنده هم داشتم ترجمه پنج جلدي كتاب «امام علي: صداي عدالت انساني» تأليف جرج جرداق را انجام ميدادم. در واقع فراغتي نداشتيم كه احساس غربت كنيم و كارهايي را كه در قم انجام ميداديم، پيگيري ميكرديم. دوستان واعظ هم شبهاي جمعه يا در مناسبتها، در مساجد انارك سخنراني ميكردند يا وقت خود را به ديد و بازديد ميگذراندند.

واكنش مراجع و بهويژه امام و طلاب و فضلاي حوزهها، به اين تبعيدها چه بود؟

واكنشها گوناگون بود و از كمكهاي مادي گرفته تا همكاريهاي معنوي و نوشتن نامههاي خصوصي به مراجع يا نشر اعلاميهها در دفاع از تبعيدشدگان و اهداف آنها را شامل ميشد. طلاب قم و نجف با انتشار بيانيههاي متعدد، درباره رژيم شاه به افشاگري ميپرداختند و اسامي تبعيدشدگان و محل تبعيد آنان را به اطلاع مردم ميرساندند و از آنها ميخواستند به ملاقات تبعيدشدگان بروند. به عنوان نمونه در اعلاميهاي كه با امضاي «حوزه علميه قم» در باره ضرورت ديدار با تبعيدشدگان منتشر شده آمده بود: «چرا رژيم ضداسلامي، روحانيون مبارز را تبعيد ميكند؟» و سپس پاسخ داده بود: «براي اينكه از شهر و ديار خود دور باشند و در جاهايي كه مردم با آنها بيگانه هستند به سر برند تا به گمان باطل رژيم نتوانند مسئوليتهاي اسلامي خود را انجام دهند....» در بخش ديگري از اعلاميه آمده بود: «وظيفه ماست كه نقشه دولت را نقش بر آب كنيم... و با ترتيب دادن اردوها و مسافرتهاي جمعي به تبعيدگاهها، از تبعيدشدگان ديدن كنيم و از نظرات آنها آگاه شويم و آنها را از رويدادهاي كشور آگاه و اهداف آنان را براي مردم آن منطقه روشن كنيم.»

اشاره كرديد در تبعيد، با حضرت آيتالله مكارم شيرازي مصاحبت داشتيد. ايشان درباره نحوه تبعيد خود چه ميگفتند؟

ايشان در مطلبي تحت عنوان «هفت ماه در تبعيد» كه در روزنامه كيهان 4 آبان سال 1357 چاپ شد، ماجراي تبعيد خود را به تفصيل نوشتهاند كه بخشهايي از آن را عيناً نقل ميكنم: «روز 18 دي ماه سال 1356، روز پرهيجاني در قم گذشت و همه مراجع قول دادند براي رفع اين توهين، اقدام كنند. روز بعد كار بالاتر گرفت و سيل جمعيت افزونتر شد. آن روز برنامه اين بود كه به خانههاي اساتيد حوزه علميه بروند و چنين شد، از جمله سراغ اينجانب در مدرسه اميرالمؤمنين(ع) آمدند. داخل و خارج مدرسه و خيابان از جمعيت موج ميزد و من در سخنراني كوتاهي كه كردم، نخست از يكپارچگي و وحدت جمعيت و مشت محكمي كه مردم بر دهان نويسنده مقاله و همفكران او زده بودند، تشكر كردم و گفتم: شما با اين كار نشان داديد اينگونه هتاكيها بعد از اين بدون جواب نخواهد ماند و به اين ارزاني كه آنها گمان ميبرند، تمام نخواهد شد. سپس اضافه كردم اگر به بزرگ قوم اينچنين هتاكي كنند، چه احترامي براي ديگران ميماند؟ اگر بايد بميريم همه با هم بميريم و اگر بناست زنده بمانيم همه با هم زنده بمانيم.

مأموران امنيتي قم براي تبرئه خود از اين خشونت و كشتار بيسابقه، طبق معمول دست به كار پروندهسازي شدند و طبق رأي كميسيون امنيت اجتماعي - كه زير نظر فرماندار و چهار تن ديگر از رؤساي ادارات تشكيل شد- اينجانب و شش نفر ديگر از آقايان در حوزه علميه قم و چند نفر از تجار محترم بازار را از محركان اصلي اين حادثه معرفي و حكم تبعيد سه ساله (حداكثر تبعيد) را براي همه صادر كردند. رئيس ساواك قم هنگامي كه در اتاقش به من اعلام كرد بايد به تبعيدگاه بروم، گفتم:«اي كاش آن كسي كه اين حكم را صادر كرده اينجا بود تا با او سخن ميگفتم» بيتأمل گفت: «آن كس منم! بفرماييد.» در آنجا بود كه مفهوم كميسيون امنيت اجتماعي را فهميدم! گفت: «به هر حال مطلب از اينها گذشته است، بفرماييد»... سرانجام پس از حدود 50 ساعت راه پيمون، به بندر چابهار در مرز پاكستان و در ساحل درياي عمان يعني دورترين نقطه كشور خسته، كوفته و بيمارگونه رسيديم! در طول راه كراراً به ياد منشور جهاني اعلاميه حقوق بشر ـ و روز و هفتهاي كه در سال بدان اختصاص دادهاند ـ بودم... مردم چابهار مانند ساير نقاط كشور از نظر مذهبي نيز محروميت شديد دارند و بايد اعتراف كنم اگر مرا به آنجا نفرستاده بودند، به پاي خودم نميرفتم و چه خوب شد كه رفتم و از نزديك ديدم و مسئوليتها را درك كردم. يكي از اهالي ميگفت: ما بايد خدا را شكر گوييم و به آنها كه شما را اينجا فرستادند دعا كنيم والا ما كجا و اين برنامهها كجا؟»

ساواك بنا به دلايل نامعلومي، محل تبعيد آيتالله مكارم را تغيير داد و پس از مدتي ايشان را به شهر مهاباد منتقل كرد. آيتالله مكارم در اينباره مينويسند: «50 روز در چابهار گذشت. اواخر اسفند بود و هوا به سرعت رو به گرمي ميرفت. بدنها عرقسوز شده بود. نگران فرا رسيدن بهار و تابستان بوديم كه ناگهان فرمان حركت به سوي مهاباد در شمالغربي كشور صادر شد! با دو مأمور يكي شيعه و ديگري سني يكي مسلسل به دست و ديگري با اسلحه كمري يكي حرفزن و ديگري تيرانداز ماهر با مقدار زيادي فشنگ اضافي اين فاصله 3 هزار و 200 كيلومتري را در مدتي قريب به يك هفته پشت سر گذاشتيم و در ميان برف و سرما وارد مهاباد شديم!خاطرات تلخ و شيرين اين شهر پربركت را با تمام اهميتي كه دارد، براي رعايت كوتاهي سخن رها ميكنم و به سراغ سومين تبعيدگاه يعني شهر كويري انارك از توابع نائين ميروم. يك روز رئيس اطلاعات شهرباني مهاباد به منزلم آمد كه نامهاي از قم آمده و مثل اينكه مشكل پايان يافته است و شما بايد به شهرباني بياييد، اما در شهرباني گفتند: شما بايد همين الان به سوي انارك نائين حركت كنيد و حتي حق بازگشت به منزل و روشن ساختن وضع همسر و فرزند را هم ـ كه نزد ما بودند ـ نداريد! تا خواستم مفاد اعلاميه جهاني حقوق بشر را يادآور شوم، دو مأمور مسلح با دو قبضه مسلسل را در برابر خود ديدم! اين شهرك همانگونه كه از نامش پيداست، تعداد كمي درخت انار دارد و ديگر از آب و آبادي خبري نيست و كوير پهناور مركزي از چهار سو، آن را احاطه كرده است. چند كوچه پهن آسفالتي دارد- كه از ناچاري نام خيابان را بر آن گذاردهاند- و همه آنها به بيابان برهوت خشك و سوزاني منتهي ميشود. دلخوشي ما در آن شهر علاوه بر محبت مردم و دوستان فراواني كه از اصفهان، يزد، نائين، كاشان و ساير نقاط به ديدن ما ميآمدند، اين بود كه آيتالله پسنديده برادر ارجمند و محترم امام خميني و چند نفر ديگر از دوستان، در آنجا تبعيد بودند. آنها را قبلاً به عنوان تبعيدي به آنجا آورده بودند و از مصاحبت ايشان لذت ميبرديم. دو سه ماهي در آنجا گذشت كه يك روز خبر آوردند جاي شما عوض شده است و بايد فردا به تبعيدگاه چهارم، جيرفت حركت كنيد».

آزادي شما در رسانهها چه انعكاسي داشت؟

بنده وقتي آزاد شدم، مرحوم بابايي خبرنگار روزنامه كيهان در قم با من آشنا بود و به ملاقات من آمد و با من مصاحبه كوتاهي را انجام داد كه در كيهان 9 شهريور سال 1357 چاپ شد. در آن مصاحبه آمده بود كه هفت تن از روحانيون سرشناس حوزه علميه قم كه از مدتها قبل به نقاط مختلف كشور تبعيد شده بودند، طي سه روز گذشته آزاد شدند و به قم بازگشتند و سپس اسامي آيتالله پسنديده، آيتالله مكارم شيرازي و بنده را ذكر كرده و از قول بنده نوشته بود: «گفتند از ماه پيش گروهي از علما و اساتيد حوزه علميه قم به اتهامات واهي به نقاط بد آب و هواي كشور تبعيد شدند. كاري ندارم كه اصلاً قانون كميسيون امنيت اجتماعي برخلاف قانون اساسي كشور است، ولي طبق همين قانون بايد پرونده افراد تبعيدي خارج از نوبت رسيدگي شود، در حالي كه در چند ماه گذشته مقامات دادگستري از تشكيل دادگاه خودداري ورزيدند و عملاً حكم ظالمانهاي را كه چند مأمور درباره عدهاي از روحانيون روا داشته بودند تأييد كردند، جالب است كه در رأي كميسيون امنيت اجتماعي مأمور مدعي، قاضي و مجري يكي است و اين نشان ميدهد تا چه حدي حقوق انساني هر متهمي پايمال ميشود، زيرا حتي بدون بازجويي و با حكم غيابي چند مأمور افراد را تبعيد ميكنند. هم اكنون بيش از 50 عالم روحاني و واعظ در تبعيدگاههاي بد آب و هواي كشور به سر ميبرند. براي احياي دموكراسي بايد به اين نوع اقدامات پايان داده و حكومت قانون برقرار شود.»

 

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار