بررسي شرايط كابينههاي دوران رضاخان و مهمتر از آن علل بيثباتي آنها، از زمينهها و چند و چون قدرتيابي وي نميتواند جدا بوده باشد. در واقع اشارتي كوتاه به اين بخش، در فهم فرازهاي بعدي تاريخي، مفيد خواهد بود.
واقعيت اين است كه پس از كودتاي اسفند1299، احمدشاه با علم به سياستها و نقشههاي شوم و ديكتاتورمآبانه رضاخان و اينكه عملاً با برنامهريزي همهجانبه انگلستان مبني بر اينكه شاه و كشور عملاً در آينده در اختيار رضاخان قرار بگيرد، بالاجبار حكم نخستوزيري رضاخان وزير جنگ همه كابينههاي بعد از كودتاي 1299 و يكي از عوامل بيثباتي اين دولتها را صادر كرد. درآن مقطع، از قبل زمينههاي نخستوزيري رضاخان كه همواره ترس و نااميدي را براي خاندان قاجار تداعي ميكرد، فراهم شده بود. البته مقدمات اوليه اين كار از سوي عدهاي از نخبگان سياسي طرفدار سردار سپه ايجاد شده بود، از جمله اين افراد سيد محمدصادق طباطبايي و سليمان محسن بودند. در شكلگيري كابينه رضاخان، سردار سپه قبلي و نخستوزير فعلي، تعداد زيادي از سوسياليستها به رهبري سليمان ميرزا در جهت تحقق اهداف بعدي حضور داشتند. حكم نخستوزيري سردار سپه همان و قبضه تمام مراكز قدرت اعم از اجرايي، نظامي، تقنينيه، قضايي، هدايت و كنترل كامل انتخابات در راستاي اهداف نخستوزيري همان. رضاخان تا اين زمان شرايط را بهگونهاي با دخالتهايش به هم ميريخت كه هيچ كابينهاي نميتوانست براي مدت زيادي در رأس قدرت باقي بماند.
با قبضه كامل قدرت در دست رضاخان و اقدامات پر سر و صداي حاميان وي، مقدمات انقراض سلسله قاجار بهرغم مخالفتهاي زياد از سوي مجلسياني چون مدرس، مصدق و تقيزاده فراهم شد. مجلس دستچين شده رضاخان بالاخره در تاريخ نهم آبان 1304 رأي به انحلال سلسله قاجار داد. هر چند قبل از اين موضوع بحث جنجالي جمهوري شدن كشور و برنامههاي پشت پرده استعمار در هماهنگي با رضاخان مطرح شده بود، اما به دليل مخالفتهاي گسترده خيلي از مجلسيان از جمله مدرس طرح فوق منتفي شد. هر چه بود در مدت نخستوزيري رضاخان تمام ابزارهاي قدرت و سياست در دست وي و عوامل مورد اعتمادش قرار گرفت، روز به روز توان مجلس به نفع رضاخان تحليل ميرفت و مخالفان بهشدت سركوب ميشدند. بالاخره نظام تكصدايي و ديكتاتوري محض رضاخان در اين دوران كمكم خود را نشان داد.
كابينه محمدعلي فروغي (آذر 1304 ـ خرداد 1305)
بعد از انحلال قاجاريه با پيشنهاد رضاشاه و تأييد مجلس شوراي ملي، محمدعلي فروغي در آذر 1304 به عنوان اولين نخستوزير سلسله پهلوي انتخاب و تيمورتاش نيز وزير دربار شد. فروغي كه به دليل ويژگيهاي شخصيتي و فردي از هوش، ذكاوت و درايت قابل توجهي برخوردار بود، با داشتن سوابق و زمينههاي خانوادگي و اجتماعي به عنوان جوانترين رئيس مجلس ـ قبل از آنكه نخستوزير دوره رضاشاه باشد ـ انتخاب شده بود. دوران نخستوزيري فروغي در اين مقطع حساس بيشتر صرف مراسم تاجگذاري رضاشاه و فراهم كردن مقدمات اوليه سلطنت مطلقه او شد. وي چه قبل و چه بعد از سلطنت همواره در هدايت و تسلط رضاشاه بر امور نقش اصلي را به عهده داشت و حتي بعدها به عنوان حلقه ارتباطي و تضمين سلطنت محمدرضاشاه در دوران سلطنت وي نيز نقش محوري خود را ايفا كرد، خصوصاً با مهيا كردن شرايط پذيرش سلطنت وي از سوي انگليسيها كه اوايل راضي به جانشيني او نبودند، براي خاندان پهلوي سنگ تمام گذاشت. نقش تبليغاتي و در عين حال مؤثر فروغي در زمان انجام مراسم تاجگذاري رضاشاه به مديحهسرايي آنچناني و استفاده از اشعار و ابياتي در مباركي و پاينده بودن اين خاندان خاتمه يافت.
كابينه مستوفي (تير 1305 ـ خرداد 1306)
رضاشاه به يقين و تجربه دريافته بود كه همواره استفاده از رجال خوشنام و باتجربه دوران گذشته، در حكم كسب مشروعيت بيشتر براي وي خواهد بود. از طرفي اين طرز فكر ميتوانست مورد استقبال مخالفين جدي رضاشاه، از جمله مصدق، مدرس و خيلي ديگر از رجال تراز اول كشور در سالهاي اوليه سلطنت وي قرار گيرد. لذا واگذاري پست نخستوزيري به مستوفي به دليل روحيات آزادمنشي و آزاديخواهي، فرصت مغتنمي براي رسيدن به آن اهداف بود. در اين باره رضاشاه حداقل در مراحل اوليه سلطنت، به سكوت يا رضايت نسبي رقباي پيشين همچون مصدق و مدرس نياز داشت، «لذا بعد از به سلطنت رسيدن وي، سكوت يا پشتيباني مدرس را لازم دانست. پس تيمورتاش و نصرتالدوله واسطه شدند و آخرين ديدار خصوصي را بين دو رقيب ديرينه و سرسخت ترتيب دادند. مدرس باتجربه كه عملاً در اين مبارزه از رقيب قدرتمند (انگلستان) شكست خورده بود، پس از شنيدن سخنان رضاشاه با خونسردي به وي گفت: شما همه چيز را به دست آورديد، اين يك چيز را براي ما بگذاريد و مقصودش مخالفت با ديكتاتوري بود.»(1)
متعاقب اين جريانات انتخابات تهران و سراسر كشور برگزار شد كه در دور ششم انتخابات اسم مدرس به عنوان انتخاب اول تهران درآمد و نفرات بعدي مصدق، مستوفي، آشتياني، داور، وثوقالدوله و خيلي از رجال باسابقه بودند كه طبعاً پيروزي رقباي رضاشاه نميتوانست براي او قابل تحمل باشد. در چنين شرايطي دولت مستوفي بهرغم مخالفتهاي بعضي از نمايندگان دور جديد رأي قاطع آورد، ولي در ماههاي بعد به علت دسيسهچينيهاي افرادي چون تيمورتاش كه بحث اخراج ميلسپو و موضوعات ديگر را پيش كشيد و همچنين موضوع استيضاح دولت باعث رأيگيري مجدد از سوي نمايندگان مجلس در برابر دولت شد كه به دليل پاسخ قاطع و مستدل مستوفي كابينه او مجدداً رأي اعتماد گرفت و بهرغم ميل خود به اصرار ديگران تشكيل كابينه داد، اما موضوع ديگري كه سخت كابينه مستوفي را تحت تأثير قرار داد، حضور تاجالملوك همسر رضاشاه و همسران چند تن از رجال كشور در حرم حضرت معصومه در قم در نوروز 1307 بود كه به علت عدم رعايت حجاب منجر به غائلهاي شد كه خود رضاشاه مستقيماً در آن دخالت كرد و آيتالله بافقي را كه رهبري اين اعتراض را به عهده داشت مورد ضرب و شتم قرار داد و او را به حبس و سپس تبعيد فرستاد. بعد از اين موضوع بر همگان مشخص شد روابط رضاشاه با روحانيت كاملاً ساختگي و هدفمند بوده است، لذا تأثير اين موضوع و بازتاب آن در افكار عمومي باعث استعفاي كابينه مستوفي شد.
كابينه مهديقلي هدايت (خرداد 1306 ـ شهريور 1312)
بعد از مستوفي مهديقلي هدايت از سوي رضاشاه مأمور تشكيل كابينه شد. رضاشاه در اين انتخاب ميخواست همان سياست قبلي استفاده از رجال كهنهكار و خوشنام و در عين حال كمگرايش به انگليسيها را تا حد ممكن به اجرا بگذارد. در اين مقطع از هدايت، تحصيلكرده آلمان و معروف به ژرژ مانوميل استفاده كرد. رضاشاه بعد از تثبيت قدرت و به عنوان كسب مشروعيت ضمني و بياثر كردن مخالفت مخالفان، حداقل در ظاهر ميخواست از هواداري انگليسيها بپرهيزد، اما در اين زمان مسئله ديگري مطرح شد و آن اخراج ميلسپو بود كه رضاشاه مايل بود بدون رنجش امريكاييها موضوع حل شود، از طرفي نخستوزير باتجربه، نسبتاً مؤمن و مردمدار ـ هدايت ـ بهرغم دانش و تجربه كافي و برخورداري از اطلاعات و زمينههاي فقهي، عملاً زير سلطه كامل تيمورتاش قرار گرفت. تيمورتاش در اصل همه كاره بود و حتي مستقيماً در مورد وزرا امر و نهي ميكرد. در كابينه هدايت امور نظميه و امنيت زير نظر مستقيم شاه و امور سياسي را مثلث تيمورتاش، نصرتالدوله و داور كنترل ميكردند. اگرچه همين سه نفر به عنوان پايههاي عمده قدرت سلطنت رضاشاه هر كدام با دسيسه ديگران، از جمله رئيس نظميه و ظن و گمان بيپايان رضاشاه يكي پس از ديگري از ميان برداشته شدند. در همين دوره، مرگ احمدشاه راه را براي اقتدار مطلقه رضاخان فراهم كرد. از مسائلي كه در دوران نخستوزيري هدايت به وجود آمد، كشف حجاب و موضوع ابطال قراردادهاي نفت از سوي رضاشاه بود. دوران كابينه هدايت مصادف با دوره ششم، هفتم و هشتم مجلس بود كه از يك طرف شاهد اقتدار مطلق رضاشاه در تمام امور كشور و از طرف ديگر ضعف مجلس در انجام رسالت تاريخي و ملي خود و نقش انفعالي كابينهها هستيم. مجموعه عوامل فوق و بازتاب منفي آن نيز از زمان كابينه مهديقلي هدايت منجر به استعفاي كابينه وي شد. البته در مقام مقايسه دوران قبل و بعد از رضاشاه، كابينههاي او از نظر شكلي، عمر بيشتري برخوردار بودند، زيرا به هيچوجه امكان ظهور گرايشي مستقل در هيچكدام از كابينههاي دوران رضاشاه وجود نداشت، اما آنها به عنوان آلت فعل شاه تا هر زمان كه او صلاح ميدانست، به عنوان نمادي از قدرت حاكم به فعاليت اشتغال داشتند.
كابينه فروغي (شهريور 1312 ـ آذر 1314)
بعد از هدايت، محمدعلي فروغي مجدداً مأمور تشكيل كابينه شد. در زمان فروغي، سفر رضاشاه به عنوان اولين و آخرين سفر خارجي او به مدت يك ماه به تركيه صورت گرفت كه تبعات و اثرات اين سفر و مظاهر تمدن، پيشرفت و تجدد تركها و تبليغات ناسيوناليستي پانتركيسم، بر افكار و ذهنيات رضاشاه نمايان شد. حذف روحانيون از صحنه سياسي و قضايي كشور از ديد حاكميت و كشف عملي حجاب در سراسر كشور آن هم توسط خانواده خود، از نتايج بلافصل اين سفر بود. بهرغم خدمات ارزنده و غير قابل انكار فروغي براي خاندان پهلوي، در قيام گوهرشاد اتفاقي افتاد كه منجر به حذف اجباري فروغي از ايفاي مسئوليتهاي اجتماعي در جامعه شد. در قيام گوهرشاد مردم و روحانيت مشهد به استفاده اجباري از كلاه و لباس متحدالشكل ـ كت و شلوار ـ به اعتراض برخاستند. در آن زمان بخشي از اين اعتراضات به محمدولي اسدي، نايبالتوليه آستان قدس پدر داماد فروغي با برنامهسازي و ارسال اطلاعات از سوي فتحالله پاكروان به عنوان نماينده سلطنت، نسبت داده شد. در اين ماجرا، شفاعت فروغي از عدم اذيت و آزار محمدولي اسدي و رهايي وي، باعث مغضوب واقع شدن فروغي در نظر رضاشاه و منتهي به خانهنشيني و دوري او از فعاليتهاي سياسي براي مدت شش سال شد، بهطوري كه در اين مدت كسي جرئت بردن اسم او را نداشت! بعد از فروغي سياست خارجي نيز به دست رضاشاه افتاد.
كابينه محمود جم (آذر 1314 ـ آبان 1318)
محمود جم كه بعد از فروغي مأمور تشكيل كابينه شده بود، نيز مجري بيچون و چراي منويات پادشاه شد. در واقع جم از زمان قدرتگيري رضاشاه در سالهاي قبل از نخستوزيري رضاشاه را همواره مركز آمال و آرزوهاي خود قرار داده و هميشه بله قربانگوي او بود و براي هميشه در كنارش ماند. در زمان كابينه جم سفر نخستوزير به مصر براي اجراي مراسم ازدواج وليعهد با شاهزاده مصري، فوزيه صورت گرفت و در كابينه جم نيز چون ساير كابينهها اثري از قدرت، مقاومت، اراده و تصميم مستقل در مقابل اقتدار مطلقه رضاشاه وجود نداشت و صدايي از مجلس شنيده نميشد. ابتكار عمل در تمام امور در دست شاه بود و در واقع كابينه و نخستوزير دنبالهروي مسائلي بودند كه مقام سلطنت و مشاوران مورد اعتمادش تعيين ميكردند. با اين حال دهه دوم سلطنت ديكتاتوري رضاشاه مصادف با ترور مخالفان سرسختي همچون مدرس و حتي معتمدين خود رضاشاه از جمله نصرتالدوله، تيمورتاش، سردار اسعد بختياري و خيلي ديگر از رجال صاحبنام كشور بود.
كابينه متيندفتري (آبان 1318 ـ تير 1319)
بعد از شروع جنگ جهاني دوم و قدرتگيري آلمانها بر اساس گرايش سنتي رضاشاه به آلمانها وي متيندفتري، وكيل و حقوقدان نزديك به سفارت و اهداف آلمانها را مأمور تشكيل كابينه كرد. با افتتاح مجلس دوازدهم كابينه محمود جم استعفا كرد. با وجود تملق و چاپلوسي متيندفتري كاملاً مشخص بود پست نخستوزيري براي او كاملاً جنبه تشريفاتي و ظاهري دارد و قدرت اصلي در دست رضاشاه است، اما روابط آلمانها و رضاشاه از نظر اروپا و انگليس پنهان نماند و كشورهاي اروپايي هر كدام براي اطلاع از اوضاع ايران سفراي كاركشتهاي را به ايران اعزام كردند. اين موضوع خصوصاً براي انگليسيها كه خود عامل روي كار آمدن رضاشاه بودند، قابل تحمل نبود. در اين زمان فرانكلين روزولت از حزب جمهوريخواه در انتخابات امريكا پيروز شد.
«9 ماه از عمر دولت متيندفتري گذشته بود كه فرداي تسليم فرانسه به هيتلر، سفيران انگليس و امريكا براي رضاشاه پيغام دادند كه با بودن اين دولت امكان آن ميرود دولتهاي متبوعشان از كمك و ارسال كادر به ايران خودداري كنند. از طرفي رضاشاه كه ميدانست تغيير دولتها اثري در وضع او ندارد، به متيندفتري تكليف استعفا كرد، بيآنكه مسئله را جدي بگيرد. »(2)
در اين راستا بايستي متذكر شد يكي از علل ناپايداري كابينه متيندفتري علاوه بر بيارادگي سياسي در مقابل رضاشاه و ناتواني در عرصه تصميمگيري حمايت و طرفداري آشكار از پيروزيهاي آلمانها حتي در جلسات هيئت دولت بود.
كابينه علي منصور (تير 1319 ـ شهريور 1320)
بعد از متيندفتري كابينه منصور هم گرفتار مشكلات بيارادگي محض در برابر نيات رضاشاه و ناتواني در تحليل اوضاع منطقهاي و جهاني شد. كابينه وي نيز بدون اينكه بتواند كار مثبتي انجام دهد، بعد از حمله متفقين به كشور در شهريور 1320 مجبور به استعفا شد. در عين حال ناتواني دولتهاي بعد از مشروطه در اجراي قانون و ايجاد نظم از مهمترين علل ناپايداري آنها بود. دزديها، غارتگريها و زورگويي حكام افزايش يافت و حتي در هيچكدام از اين دولتها حساسيت لازم براي مبارزه با اين مشكلات عمده وجود نداشت. وجود بحرانهاي اقتصادي و گاه قحطيهاي گسترده و ويرانگر چنان فشار اقتصادي بر مردم وارد ميآورد كه براي تأمين حداقل زندگي مصيبتهاي زيادي را تحمل ميكردند.
منزوي كردن روحانيت نيز يكي از علل ناپايداري دولتها و موفق نبودن آنها در اجراي برنامههايشان بود. روحانيت به عنوان واقعيترين حامي مردم در بحرانهاي اجتماعي توسط حكومتهاي پس از مشروطه منزوي شد. آيتالله سيد حسن مدرس تا لحظه شهادت مقاومتي مردانه به خرج داد. وجود مدرس آنچنان استبداد رضاخاني را به چالش كشانيد كه رضاخان از هيچكس به اندازه مدرس نميهراسيد تا آنجا كه در موضوع استيضاح رضاخان توسط مدرس، سردار سپه با خشم به مدرس گفت:«شما محكوم به اعدام هستيد. شما را از بين خواهم برد. »(3)
دولتهاي ايران در مقطع مورد بحث زاييده محيط بينالمللي و داخلي بودند و هرگز نتوانستند زاينده پديدهاي نوين در عرصه حيات سياسي ـ اجتماعي ايران باشند. ظهور دولت مدرن و اقتدارگرا نيز به دليل نفوذ دول خارجي و شرايط بينالمللي بود.
پينوشتها:
(1) مسعود بهنود، دولتهاي ايران از سيد ضيا تا بختيار، سازمان انتشارات جاويدان، تهران، 1370، ص 82
(2) مسعود بهنود، پيشين، ص 157
(3) علي مدرسي، مدرس، تهران، نشر بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران، ص 86