کد خبر: 511976
تاریخ انتشار: ۲۷ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۵:۲۱
نيم نگاهي به آزادي شخصي در حمل و نقل عمومي
نجمه پرنیان | من يك مسافرم. . يك مسافر عادي! سفر ، هم جرم من است ؛ هم شغلم.مثل همه آدم هاي عادي بعضي آهنگ ها را دوست دارم ؛ بعضي را نه ! بوي بعضي چيز ها را دوست دارم ؛ بعضي را نه!

گاهي حال آهنگ شنيدن دارم ؛ گاهي نه ! مثل همه ي آدم هاي عادي بعضي چيز ها روح و جسمم را مي آزارد و اين ها به جرمم مي افزايد وقتي مسافر باشم و ...
مسافر كه باشي ، فرقي نمي كند از سر خيابان بخواهي بروي تهش يا از جنوب غربي ايران هوس شمال شرقي داشته باشي ؛ مجرمي اگر آهنگ مورد علاقه ي راننده را دوست نداشته باشي. بوي سيگار راننده اگر آزارت دهد ، جرمت بيشتر است. آزادي شخصي و حقوق شهروندي و مكان عمومي هم بروند كشكشان را بسابند. اتوبوس و تاكسي كشور هاي تحت سلطه ي راننده اند. قبل از سوار شدن ، سعي كن فراموش كني قانون و حق و وظيفه را ! سوار كه شدي ، در اين كشور ياجوج و ماجوج ، همه ي حواست با بيشترين توان ممكن كار خواهند كرد. دود ، چشمت را مي سوزاند ؛ صداي آهنگ ، حال اساسي مي دهد به پرده ي گوشت ؛ سرفه اگر كني ، تا اعماق حلقت در آتش بي قانوني راننده خواهد سوخت. يك جهنم درست و حسابي . گرچه كه براي بعضي شبيه بهشت باشد ! راننده چهارديواري اش را كمي بزرگتر كرده تا چهار نفر را به مقصدشان برساند و خودش هم به نوايي برسد. تو اين وسط چكاره اي كه افاضات بفرمايي؟ در را كه باز كني يعني قبول كرده اي هر چه او كشيد ، بكشي ! هر آهنگ نابود و مزخرفي گذاشت ، گوش بدهي . به اين روند رايج اگر اعتراض كني ، بي قانوني كرده اي و حقت اين است كه پياده ات كنند . اقلا چهار تا شيرين بدهند كه هم دلشان خنك شود ؛ هم آداب تاكسي سوارشدن ياد بگيري ...
آقاي محترم يا نسبتا محترمي كه راننده است ، چهار دري ! اش را مكان عمومي نمي داند. مكان كه شخصي شد ، مسافر حق اظهار نظر ندارد ؛ يادآوري حقوق و وظايف كه ديگر وامصيبت است. شانس بياوري راننده ي خوبي باشد ؛ هرم گرما يا سوز سرما هم نباشد ؛ بتواني پنجره را بياوري پايين. وگرنه گاهي استفاده از وسايل حمل و نقل عمومي شكنجه است با اعمال شاقه! تو هم آزاد هستي كه هستي ! پياده كه شدي ، برو شعار آزادي بده ، آبش را بخور . توي تاكسي و اتوبوس، آزادي شخصي مسافر معنايي ندارد. تعريف نشده است اصلا! گزاره ي "من به عنوان مسافر آزادم كه در تاكسي به عنوان يك مكان عمومي نخواهم بعضي چيز ها را بشنوم " يك گزاره ي غلط است ؛ از بيخ و بن ! توي تاكسي و اتوبوس ، حقوق و وظايف تو را راننده تعريف مي كند. پس سرت را بينداز پايين.حرف هم نزن. خب؟
زيادند تاكسي هاي باحال و با صفا كه هم حقوق را مي شناسند ؛ هم وظيفه را. اما گاهي يك بار شكنجه براي شكستن يك آدم كافي است. شلوغش كردم؟ مبالغه كردم ؟ كسي چه مي داند ؛ شايد هزاران آدم به خاطر هزاران آهنگي كه نا به جا شنيدند ، روانشان به هم ريخت ! يا هزاران بار استشمام دود سيگار،مريضشان كرد. مريضي كه شاخ و دم ندارد ! هيچ كس هم نمي داند كدام تاكسي ، چه وقتي ، كي ، كجا ! يقه ي هيچ كس را هم نمي شود گرفت. جرم است ؛ باعث جراحت روحي و جسمي افراد مي شود! نياز همگاني ، باعث تاثير شگفتش بر جامعه مي شود. اما نمي شود مجازاتي براي آثارش تعيين كرد. تعيين مجازات براي خود اين جرم هم كارآمد نبوده و نيست. براي هر ماشين مي شود نگهباني گذاشت؟ و به عبارت بهتر براي هر فرد؟ نه!

چه بايد كرد؟ جواب اين سوال را با بي تفاوتي جمعي مان داده ايم. آن تمدن دو هزار ساله اي كه چهارديواري ، اختياري را تحويل ما داده است ، همان! كاملا اتفاقي فرموده است كه با يك گل بهار نمي شود و يك دست صدا ندارد و قطره قطره ... كاري مي كنيد كف اين مقاله كلاس ادبيات باز كنم! خصوصي كردن "چهاردري" هاي عمومي را اگر جرم بگيريم بي سر و صدا كم نمي شود ! با داد و فرياد هم ! همت جمعي مي خواهد كه بداند استشمام دود سيگار هاي دو دقيقه اي ، امراض ساليانه و مزمن خواهد آورد و چه فرقي مي كند من مريض باشم ، يا همسايه ، يا همسايه ي همسايه !

مريضي ، مريضي مي آورد و درد ، درد و فقر ، فقر . همت جمعي ، اگر كمي جمع و جور تر و مهربانانه تر بينديشد مي فهمد كه روان هر آدمي مهم است و روان شناسي هم يك علمي است براي خودش! مي فهمد تخريب دو دقيقه اي روان يك شهروند با آهنگي كه دوست ندارد بشنود، يعني بداخلاقي روزانه ي او و بداخلاقي ، عجيب مسري است و يك شهروند ناراحت و عصبي ، مي تواند يك شهر را عصبي كند. اين ها را كه فهم كرد ، حتي اگر آهنگ مورد علاقه اش در ماشين پخش شود ، به خاطر روان يك شهر ، از مسافر ديگري كه ناراحت است ، حمايت مي كند و البته كه مودبانه و مهربانانه ! كه در قبال مسافران آرام ، قرار نيست راننده هاي عصباني بسازيم.

براي كه نوشته ام؟ عقول! اول قربانيان آهنگ هاي بي موقع! كه حوصله شنيدن ندارند و اراده اقدام. عقل مي گويد كه مي خواهم آرامشش را در تاكسي هم بگيرم و جدا از درگيري هاي كاري ، درگيري هاي «چهاردري» درست كنم .عقل مي گويد ساكت نشستن در تاكسي ، بسي بيشتر كمك مي كند به حقوق اجتماعي واخلاق شهروندان. عقل مي گويد : دفاع از شهروند ديگر هزينه بر مي دارد و اصلا چه معلوم كه آهنگ مضري باشد و اصلا چه معلوم كه درد ، درد بياورد و اصلا چه معلوم كه برگردد به خودمان . عقل هم درگير چهارديواري هاي اختياري شده است انگار! نه؟


نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار