
حنیف غفاری، دکترای روابط بین الملل
حادثه اخیر در سیدنی، که در جریان جشن حانوکا در یکی از تجمعات یهودیان رخ داد، تنها یک رویداد امنیتی محلی نبود. این حادثه در بستری بسیار پیچیدهتر و در میانه بحرانی رخ داد که رژیم صهیونیستی طی دو سال اخیر و در عرصه بینالمللی با آن دست به گریبان است. در حقیقت، وقوع چنین اتفاقی در کشوری آرام و دور از منطقه غرب آسیا ، نمیتواند جدا از تحولات جهانی و محاسبات اطلاعاتی رژیم اسرائیل دیده شود؛ بهویژه وقتی نشانهها از هماهنگی کامل میان رسانههای حامی تلآویو و نهادهای اطلاعاتی آن پس از حادثه خبر میدهد.
نخست باید توجه داشت که رژیم صهیونیستی و بهطور خاص کابینه بنیامین نتانیاهو، اکنون در یکی از شکنندهترین موقعیتهای تاریخی خود قرار دارند. جنگ غزه، که از نظر انسانی و اخلاقی فاجعهبارترین کارزار تمام تاریخ این رژیم به شمار میآید، نهتنها موجب تخریب چهره اسرائیل در سطح جهانی شده بلکه موجی از نفرت و خشم را علیه آن در میان افکار عمومی غرب نیز برانگیخته است. از دانشگاههای آمریکا تا خیابانهای اروپا، جنبشهای ضدصهیونیستی و حامی آزادی فلسطین هر روز گستردهتر میشوند. نتانیاهو در چنین شرایطی بهشدت نیازمند خلق روایتی تازه بوده است ؛ روایتی که از اسرائیل چهره «قربانی» بسازد تا بتواند آن موج نفرت را مقداری تعدیل و یا منحرف کند. طراحی یک صحنهسازی امنیتی در کشوری غربی، که بتوان با آن بر طبل مظلومنمایی کوبید، کمهزینهترین گزینه برای تلآویو به نظر میرسید.
دوم اینکه سرعت حیرتانگیز آغاز عملیات رسانهای پس از حادثه سیدنی خود گویای ماهیت از پیشطراحیشده ماجراست. هنوز سرب گلولهها از ساحل سیدنی جمع اوری نشده بود که منابع نزدیک به موساد و رسانههای وابسته به رژیم، انگشت اتهام را به سوی دیگران نشانه رفتند. از نخستین ساعات پس از حادثه، واژههایی چون «تروریسم ضدیهودی» و «نفرت مذهبی سازمانیافته» به شکل یک دستورالعمل آماده در تیترها نشست. این شتابزدگی تصادفی نیست؛ بلکه علامتی از وجود یک سناریوی پیوسته است ـ سناریویی که هم بخش «پیشینی» دارد (آمادهسازی ذهن افکار عمومی و انتخاب زمان و مکان مناسب)، و هم بخش «پسینی» (نحوه روایت و بهرهبرداری رسانهای). تجربههای گذشته نیز نشان داده که دستگاه اطلاعاتی اسرائیل در پروژههایی از این دست همواره دو فاز همزمان را دنبال میکند: اجرای عملیات در زمین، و تکمیل تصویر قربانی در افکار جهانی بلافاصله پس از آن.
سوم اینکه گزارشهایی که از فعالیت اتاقهای فکر امنیتی در تلآویو و واشنگتن طی هفتههای قبل از حادثه منتشر شده بود، اهمیت ویژهای دارد. کارشناسان نزدیک به این مراکز بهطور مکرر هشدار داده بودند که «صهیونیسمستیزی» به سرعت در حال تبدیل شدن به یک جریان اجتماعی گسترده است و اگر راهی فوری برای مهار آن پیدا نشود، تصویر اسرائیل در افکار عمومی غربی بهمراتب تاریکتر خواهد شد. در همان روزها، رسانههای اسرائیلی نیز از جلسات پشت درهای بسته میان مقامهای موساد، شینبت و نمایندگان سیا در تلآویو خبر داده بودند. حال، با کنار هم گذاشتن این دادهها، به نظر میرسد پاسخ آن «هشدار فوری» درست در سواحل آرام سیدنی شکل گرفته است؛ پاسخی که با خون و رنج انسانهای دیگر همراه شد، تا شاید برای مدتی کوتاه بار دیگر احساس ترحم نسبت به اسرائیل با عاملیت رسانههای غربی احیا شود.
در نهایت، حادثه سیدنی را میتوان یادگاری دانست از تلاشهای موساد برای قلب واقعیت. یادگاریای که هدفش پوشاندن حقیقت انزجار جهانی از صهیونیسم است؛ تلاشی نومیدانه از رژیمی که میخواهد با بازی خطرناک مظلومنمایی، از زیر بار مسئولیت جنایاتش در غزه بگریزد. اما همانگونه که تجربههای پیشین نشان دادهاند، در عصر آگاهی عمومی و رسانههای مستقل، اینگونه نمایشها عمر کوتاهی دارند و در نهایت کارگردانان خود را به دام خواهند انداخت.