جوان آنلاین: تحولات پس از ناکامی امریکا و رژیم صهیونیستی در جنگ ۱۲روزه علیه جمهوری اسلامی ایران، بار دیگر نشان داد که میدان تقابل، صرفاً نظامی نیست و بلافاصله به عرصه جنگ شناختی و رسانهای منتقل میشود. در این چارچوب، راهبرد اصلی غرب و متحدانش، ایجاد شکاف اجتماعی، تضعیف انسجام ملی و القای بیثباتی از درون بوده است؛ راهبردی که همزمان در دو جغرافیا و با دو رفتار کاملاً متضاد دنبال میشود.
از یکسو، در داخل کشور، برخی چهرهها و جریانها با پشتوانه رسانهای و شبکهای برونمرزی، تلاش میکنند اقدامات قانونگریز و آشوب طلبانه خود را در قالب اعتراض و «کنش مدنی» بازنمایی و با بزرگنمایی رسانهای، آن را به نشانهای از بحران فراگیر تبدیل کنند. تحرکات نرگس محمدی در مشهد، نمونهای روشن از این الگوست؛ الگویی که در آن، یک حضور نمادین، با انتخاب هدفمند تصویر، روایت و زمان انتشار، به ابزاری برای تحریک احساسات و ایجاد اغتشاش و تنش اجتماعی بدل میشود. در این فرآیند، شبکهای هماهنگ از رسانههای خارجنشین، صفحات مجازی سازمانیافته و برخی چهرههای اپوزیسیونی، نقش پیشران عملیات روانی را ایفا میکنند. نکته قابلتأمل آن است که هرگونه واکنش قانونی به این رفتارها، بلافاصله از سوی رسانههای غربی و ضدانقلاب، بهعنوان «سرکوب آزادی» و «نقض حقوق بشر» معرفی میشود. حتی استفاده ابزاری از عناوینی نظیر «جایزه صلح نوبل» نیز در همین راستا صورت میگیرد؛ گویی یک جایزه بینالمللی میتواند جایگزین قانون و مصونیتبخش کنشهای سیاسی هدفمند شود.
اما در سوی دیگر این معادله، یعنی در قلب ایالات متحده و اروپا، واقعیتی کاملاً متفاوت جریان دارد. گزارش روزنامه امریکایی نیویورکپست درباره کنار گذاشته شدن شیرین سعیدی، استادیار علوم سیاسی و مدیر برنامه مطالعات خاورمیانه دانشگاه آرکانزاس، فقط بهدلیل انتشار نوشتهای در حمایت از ایران و انتقاد از نسلکشی در غزه، پرده از همین تناقض آشکار برمیدارد. حذف یک استاد از جایگاه مدیریتی، نه بهخاطر تخلف حرفهای، که صرفاً بهدلیل اظهارنظر وطندوستانه و انسانی، نشان میدهد که آزادی بیان در غرب، مفهومی مشروط و گزینشی است. این پرونده، نمونهای تنها نیست. پس از جنگ غزه، دهها گزارش از فشار، تعلیق، اخراج یا محدودسازی اساتید و دانشجویان منتقد رژیم صهیونیستی در دانشگاههای امریکا، آلمان، فرانسه و انگلستان منتشر شده است. دانشگاههایی که همواره خود را نماد «آزادی آکادمیک» معرفی میکردند، در بزنگاههای سیاسی، بهسرعت به ابزار اعمال سانسور و حذف تبدیل شدند. بهعبارت دیگر، آزادی بیان تا جایی بهرسمیت شناخته میشود که در خدمت روایت رسمی غرب و منافع سیاسی آن باشد.
این در حالی است که در جمهوری اسلامی ایران، برخلاف تصویرسازی رسانههای معاند، نمونههای متعددی از فعالیت علنی منتقدان نظام، حتی با مواضعی کاملاً متضاد با گفتمان رسمی، وجود دارد. افرادی مانند صادق زیباکلام سالهاست که در سایه مدارای نظام، دیدگاههای خود را درباره انقلاب، نظام سیاسی و حتی دفاع از رژیم پهلوی و رژیم صهیونیستی، مطرح کردهاند و کمترین هزینهای برای آن پرداخت نکردهاند. از این رو آنچه امروز بهنام «آزادی بیان» و «حقوق بشر» از سوی غرب تبلیغ میشود، بیش از آنکه یک اصل جهانشمول باشد، ابزاری سیاسی و تابع مصلحت است. در ایران، رفتارهای آشوبزا و قانونگریز، با حمایت رسانهای غرب، «کنش مدنی» نام میگیرد، اما در امریکا و اروپا، دفاع از فلسطین یا انتقاد از رژیم صهیونیستی، به حذف و مجازات دانشگاهی میانجامد. این دوگانهسازی، نهتنها اعتبار ادعاهای غرب را زیر سؤال میبرد، بلکه نشان میدهد آزادی، حتی در نظامهایی که آن را ارزش بنیادین خود میدانند، در بزنگاههای سیاسی، بهسرعت قربانی منافع قدرت میشود.