هفته بسیج فرصتی است برای بازخوانی یکی از مهمترین تجربههای اجتماعی و حکمرانی در ایران معاصر؛ تجربهای که نهفقط یک نهاد، بلکه یک منطق حضور مردم در ساختن امنیت و آینده کشور را صورتبندی کرده است. زمانی که انقلاب اسلامی در سالهای نخستین خود با تهدیدهای پیچیده و همزمان روبهرو شد، امام خمینی (ره) یک پرسش کلیدی را پیش روی سیاستگذاران آینده کشور قرار داد: چگونه میتوان انرژی مردمیِ برخاسته از انقلاب را به یک ظرفیت پایدار برای دفاع، پیشرفت و ساختن کشور تبدیل کرد؟ بسیج پاسخ به همین پرسش بود؛ پاسخی که از دل بحران زاده شد، اما طراح آن نگاهش فراتر از بحرانهای مقطعی بود.
بسیج در لحظه تولد، بیش از آنکه یک سازمان باشد، یک فلسفه حکمرانی بود؛ فلسفهای که بر این باور استوار بود که امنیت و ثبات و پیشرفت در کشوری، چون ایران، تنها با سازوکارهای رسمی و اداری حاصل نمیشود، بلکه باید به نیروی اراده، ایمان و مشارکت مردم گره بخورد. همین فلسفه بود که دفاع مقدس را به صحنهای برای تثبیت هویت بسیجی تبدیل کرد؛ هویتی که عملگرایی، داوطلبی، مسئولیتپذیری و معناجویی دینی را در خود جمع کرده بود. پیروزیهای جبههها نشان داد که مردم، اگر سازماندهی و هدایت شوند، میتوانند نقشآفرینتر از هر سازوکار رسمی باشند. اما اهمیت بسیج تنها در میدان جنگ نماند؛ با پایان جنگ، ضرورت حضور آن در عرصههای دیگری آشکار شد.
دهههای بعد، جامعه ایران وارد دورهای شد که تهدیدهای سخت به تهدیدهای ترکیبی تبدیل شدند. جنگ، از میدانهای نظامی به حوزه اقتصاد، رسانه، هویت و اعتماد منتقل شد. کشور با بحرانهایی مواجه شد که ابزارهای کلاسیک حکمرانی توان پاسخگویی کامل به آن را نداشتند؛ از تحریمهای اقتصادی گرفته تا عملیات رسانهای و تلاش سازمانیافته برای فرسایش امید. در این دوران، بازگشت به همان منطق اولیه بسیج یعنی مردمپایه کردن توان حکمرانی بار دیگر بهعنوان یک ضرورت راهبردی مطرح شد.
بسیج در این مرحله تنها نیروی امدادی یا امنیتی نبود؛ بلکه تبدیل شد به شبکهای اجتماعی که توانست میان مردم و حاکمیت پل بزند، روایت درست بسازد، در بحرانها حضور میدانی داشته باشد و کارهایی را پیش ببرد که در چارچوبهای اداری به کندی پیش میرفت. نمونههای آن فراواناند؛ از حضور در سیلابها و زلزلهها تا شبکههای گسترده حمایت اجتماعی در دوران کرونا؛ از فعالیتهای محرومیتزدایی تا نقشآفرینی در آرامسازی بحرانهای اجتماعی تنها بخشی از کنشگری فعالانه بسیج در کشور است. اینها شواهدی هستند که نشان میدهد بسیج اگرچه در ابتدای شکلگیری پاسخی بود به تهدید، امروز پاسخی است به نیازهای حکمرانی.
در این میان، تفکر جهادی بهعنوان روح بسیج، معنای راهبردی پیدا میکند. تفکر جهادی به معنای عبور از بروکراسی نیست، بلکه به معنای اتصال تصمیمگیری به واقعیات میدان است؛ به معنای حل مسئله با کمترین هزینه و سریعترین اقدام، به معنای مسئولیتپذیری اجتماعی و نه اداری است. این منطق، در شرایطی که کشور با مسائل انباشته و گرههای ساختاری مواجه است، میتواند همان نیروی محرکهای باشد که بسیاری از نظامهای حکمرانی بهدنبال آن هستند یعنی تبدیل ظرفیتهای پراکنده جامعه به انرژی متمرکز و اتخاذ رویکرد حل مساله.
اما آینده بسیج تنها در استمرار گذشته نیست؛ در تغییر کارکرد به نیازهای زمانه است. جامعه امروز ایران نسلی متفاوت دارد. نسلی که پرسشهای تازه، زبان تازه و مطالبات تازه دارد. اگر بسیج بتواند میان ساختار رسمی حکمرانی و این نسل پل گفتوگو و عملیاتی ایجاد کند به یکی از مهمترین سرمایههای کشور در دهههای آینده تبدیل میشود. این آینده، بسیج را از یک نیروی واکنشی به یک نهاد پیشبرنده بدل میکند. نهادی که در آن مردم نهفقط مخاطب، بلکه شریک ساختن آیندهاند.
در انتها میتوان گفت بسیج بیش از آنکه میراث سالهای نخست انقلاب باشد، ضرورت سالهای پیشِ رو است. کشور بیش از هر زمان دیگری به الگوی مردمپایه حکمرانی نیاز دارد؛ الگویی که در آن مشارکت، مسئولیتپذیری و اعتماد اجتماعی، ستونهای امنیت و پیشرفت باشند. اگر بسیج بتواند در این چارچوب حرکت کند چنانکه امام پایهگذاری کرد و رهبر انقلاب تبیین و تکمیل نمودند؛ نقشش نهفقط در حفظ ثبات امروز، بلکه در معماری آینده ایران اسلامی تعیینکننده خواهد بود.
معاون شهردار تهران