سحرگاه دیروز، در سکوت زندان و در برابر نگاه سنگین عدالت، اتفاقی رخ داد که جامعه را در دوگانهای عمیق فرو برد؛ دوگانهای میان خشم و رحمت، قصاص و گذشت، عدالت و انسانیت. قاتل «امیرمحمد خالقی»، دانشجوی جوان دانشگاه تهران، در واپسین لحظات پیش از اجرای حکم قصاص، به تصمیمی غیرمنتظره از سوی پدر مقتول، مجال دو ماههای یافت؛ تصمیمی که نهتنها طناب دار را از گردن جوانی برداشت، بلکه جامعهای خسته از خشونت را در برابر پرسشی بنیادین قرار داد: آیا گذشت، ادامه عدالت است یا عدولی از آن؟
در جامعهای که زخمهای حاصل از جنایت، هر روز در گوشهای تازه سر باز میکند، انتظار برای قصاص قاتل امیرمحمد، نوعی التیامجمعی تلقی میشد. افکار عمومی، بارها از این مسیر عبور کردهاست؛ از قتلهای خیابانی تا درگیریهای لحظهای که با یک ضربه چاقو، سرنوشت خانوادهای را تباه میکند. در چنین فضایی، تصمیم پدر امیرمحمد برای تعلیق قصاص نه فقط یک واکنش شخصی، بلکه حرکتی اجتماعی تلقی میشود که دوباره مفهوم «بخشش» را به متن گفتوگوی عمومی بازگرداند.
منتقدان این تصمیم بر یک واقعیت تلخ انگشت میگذارند: بسیاری از مجرمان بازداشتی، سابقهدارند. آنان استدلال میکنند که چرخه جرم در کشور به سبب فقدان اصلاح مؤثر در زندان و آسانی جلب رضایت اولیایدم، تکرار میشود. به باور این گروه، توبه گرگ مرگ است و گذشت، در برخی موارد، تنها مجوزی برای تکرار جنایت.
نمونههای بسیاری از سارقان و تبهکارانی وجود دارد که پس از جلب رضایت یا رد مال، بار دیگر با چاقو و اسلحه به خیابان بازگشتهاند. برای این گروه از جامعه، قصاص نه از سر انتقام، که ضمانت امنیت عمومی است.
اما در سوی دیگر، گروهی نیز هستند که نگاهشان از دل دین و اخلاق میجوشد. آنان پدر امیرمحمد را نهتنها ولیدم، بلکه «پیرمردی علیگونه» میدانند که در سختترین نقطه خشم، دل به توصیه امیرالمؤمنین سپرد؛ آنجا که فرمود: «اگر در گذشت لذتی است، در انتقام نیست.» برای اینان، بخشش نه ضعف که قدرت است؛ قدرت مهار خشم در نقطهای که انتقام، مشروع و حتی تشویق شدهاست. آنان باور دارند که جامعهای که یاد بگیرد بگذرد، دیرتر خشم میگیرد و دیرتر میکشد، اما حقیقت این است که تصمیم پدر امیرمحمد، نه به سادگی یک «بخشش» و نه به صلابت یک «قصاص» است. او در مرز میان دو مفهوم ایستاده؛ میان پدری که فرزندش را در خاک گذاشته و انسانی که هنوز به انسان بودن ایمان دارد. شاید خود او بهتر از هر کسی بداند که بخشش، امیرمحمد را بازنمیگرداند، اما شاید بتواند از قاتل او انسانی تازه بسازد؛ انسانی که در تنهایی زندان، معنای زندگی را بیاموزد.
پرونده امیرمحمد خالقی فقط روایت یک قتل نیست، بلکه آینهای از وضعیت اخلاقی جامعه امروز ماست؛ جامعهای که میان خشم عمومی و دعوت دینی، میان عدالت کیفری و تربیت انسانی، در تردیدی مداوم گرفتار است.
شاید اگر اصلاح اجتماعی و تربیت اخلاقی در خانواده، مدرسه و رسانه جدی گرفته میشد، هیچگاه نه امیرمحمدی قربانی میشد و نه قاتلی به بند میافتاد. اکنون دو ماه فرصت، نه فقط مهلت قاتل است؛ بلکه مجالی برای ماست تا دوباره به این سؤال بیندیشیم: آیا جامعهای که تنها با طناب دار آرام میگیرد، به عدالت رسیدهاست؟ یا جامعهای که توان بخشش دارد، آیندهای انسانیتر برای خود میسازد؟