بازی دوستانه با روسیه در این خشکسالی و قحطی حریف تدارکاتی اگرچه جای بسی امیدواری داشت، ولی عملکرد ضعیف ملیپوشان و شکست قابل انتظار همین کورسوی امید را نیز خاموش کرد.
رقبای ما در شرق آسیا با برزیل و پاراگوئه مصاف میدهند و ما هم بعد از مصاف با روسیه باید منتظر رویارویی با تانزانیا باشیم. با اینکه حسرت تقابل با تیمهای بزرگ را داریم، ولی با این اوضاع و با این عملکرد شاید بهتر باشد به همین تانزانیا قناعت کنیم، وگرنه تیم امیر قلعهنویی توانی برای مصاف با برزیل و پاراگوئه ندارد.
شکست در بازی دوستانه خیلی نباید نگرانکننده باشد و در اصل مربیان این فرصت را دارند تا ضعفهای تیم خود را شناسایی کنند و در جهت برطرف کردن آنها برنامهریزی داشته باشند، ولی این مدل مرسوم به درد فوتبال ما نمیخورد، چراکه بازیکنان ایران در مصاف با روسها جوری ضعیف، بیانگیزه، گنگ، سردرگم و بیبرنامه در زمین راه میرفتند و میدویدند که گویی همین امروز فوتبال را شروع کردهاند. ضعفهای آشکار تیم قلعهنویی دلایل مختلفی دارد و بدون شک انتخابهای سرمربی و بهکار گرفتن بازیکنان بیکار و ضعیف نیز از جمله این دلایل هستند. با اینحال بحث لیگ ضعیف، نداشتن لژیونر در تیمها و لیگهای معتبر اروپایی و خالی شدن فوتبال ایران از ستاره، دیگر فاکتورهای مهم افول تیمملی بهشمار میروند.
روزگاری نهچندان دور تعداد لژیونرهای اروپاییمان آنقدر زیاد بود که کارلوس کیروش برای انتخاب آنها دچار تردید میشد و انتخاب بین بازیکنان شاغل در لیگهای خارجی سخت بود، ولی شرایط فعلی اسفناکتر از این حرفهاست که بخواهیم در مورد نام و تیم بازیکنان صحبت کنیم. دیگر هیچیک از فوتبالیستهای ایرانی جایی در تیمهای بزرگ اروپایی ندارند؛ مهدی طارمی که بهترین ستارهمان بود حالا سر از لیگ یونان درآورده، علیرضا جهانبخش که قبلاً در لیگبرتر انگلیس بود یک سال بیکاری را تحمل کرده، با این وجود همچنان یار ثابت تیم قلعهنویی است! برخلاف گذشته نهایت درخشش و پیشرفت بازیکنان ایرانی رسیدن به لیگهای امارات و قطر است و عملاً دیگر ستارهای در سطح اول فوتبال جهان نداریم. تکلیف لیگ برترمان هم که مشخص است؛ سطح کیفی مسابقات آنقدر پایین آمده که حرف زدن از تکنیک و تاکتیک در لیگ برتر مضحک به نظر میرسد. در لیگ ایران بههمان اندازه که دستمزدها نجومیتر شده به همان اندازه نیز کیفیت بازیها، بار فنی مسابقات و عملکرد تیمها پایین آمده است. در چنین لیگی دیگر خبری از شکوفایی، ظهور استعدادها، بازیکنان تکنیکی و تاکتیکهای تیمی نیست و همین که بازی با جنجال و حواشی حداقلی به پایان برسد باید خدارا شکر کنیم.
وضعیت بازیکنان داخلی که مشخص است، تکلیف لژیونرها و سطح فنیشان را هم دیدهایم. این وسط میماند هنر سرمربی و تفکرات کادرفنی که متأسفانه از این حیث نیز نمیتوان خیلی امیدوار بود. بعد از فوتبال باشگاهی که متأسفانه سالهاست به قهقرا رفته و با شیب تند در حال سقوط است، فوتبال ملی نیز انگار در همان مسیر قرار گرفته و برخلاف رقبای آسیایی روند نزولیاش شدیدتر هم شده است. صعود به جامجهانی مدتهاست قطعی شده، اما با این وضعیت قرار است در جامجهانی چکار کنیم و چه بلایی سرمان بیاید! جدا از بحث برنامهریزی، امکانات و داشتن حریف تدارکاتی، باید اعتراف کنیم از لحاظ داشتن بازیکن و مهره کلیدی به شدت در مضیقه هستیم. دفاع، خط میانی، خط حمله یا دروازهبانی؛ فرقی ندارد. در همه پستها با ضعف و چالشهایی جدی مواجه هستیم و این در حالی است که از حالا باید به فکر رویارویی با حریفانمان در جامجهانی باشیم.