جوان آنلاین: امروز پنجم شهریور، نهمین سالروز درگذشت داوود رشیدی، فرصتی است برای مرور نه فقط زندگی و آثار یکی از اثرگذارترین چهرههای هنر معاصر ایران، بلکه بازنگری در شیوه حضور، منش و نگرشی که او به تئاتر، سینما و مناسبات حرفهای داشت. رشیدی از جمله هنرمندانی بود که با ظرافتی بیادعا، در صحنه و پشتصحنه نقش ایفا کرد؛ هم بهعنوان بازیگری با پرستیژ بینالمللی و ریشه در تئاتر مدرن، و هم بهعنوان کنشگری فرهنگی که آرام، صبور و در عین حال تاثیرگذار مسیرها را هموار میکرد.
در گفتوگویی ویژه، علیرضا داوودنژاد، فیلمساز دغدغهمند و صاحبسبک سینمای ایران، از تجربه رفاقت، همکاری و زندگی هنری در کنار داوود رشیدی گفته است؛ از نخستین دیدارهایشان در کارگاه نمایش پیش از انقلاب، تا همکاریهای خلاقانه در پروژههای سینمایی و مستند، از «قدغن» و «خانه عنکبوت» تا ایفای نقش نمادین «روح خلیج فارس» در فیلمی کمتر دیدهشده است. داوودنژاد، با نگاهی همدلانه و نثری گرم، رشیدی را نه فقط یک بازیگر برجسته، بلکه «ستونی بیادعا» برای جریانهای هنری مینامد که حضورش همواره مایه توازن، رفاقت و روشنبینی بود.
در ادامه، روایتهای او را از همکاری با داوود رشیدی میخوانید؛ روایتی که از دل تجربه زیسته بیرون آمده و همچنان تازه، آموزنده و الهامبخش است.
همکاری شما با داوود رشیدی از کجا و چگونه آغاز شد؟
آشنایی من با داوود رشیدی به پیش از انقلاب بازمیگردد، در سال ۱۳۵۵ یا ۱۳۵۶ زمانی که او رئیس کارگاه نمایش بود. آن زمان قرار بود فیلم «قدغن» را بسازم و در حال جستوجوی فضا و همکاری بودم. پس از یکی دو جلسه دیدار و گفتوگو، استقبال او از من آنقدر گرم و صمیمانه بود که بهیادماندنی شد. من آن زمان ۲۴ سالم بود، اما با وجود سن کم، بیش از بیست فیلمنامه نوشته و سه فیلم ساخته بودم.
برخورد اولیه داوود رشیدی با شما در آن جلسات چگونه بود؟
در همان جلسات اول، آنقدر برخوردش با من محترمانه و دوستانه بود که وقتی صحبت از قرارداد شد، بدون کوچکترین تردیدی دو برگ قرارداد را سفید امضا کرد و هر دو نسخه را به من داد. بعد هم آمد و تا پایان کار، در تمام مراحل با ما بود. فیلمبرداری یک سفر جادهای بود و از تهران تا بوشهر ادامه داشت. با وجود همه سختیهای تهیه، همراهی داوود رشیدی برایم شبیه به حضور یک رفیق واقعی، خوشرو، پرنشاط و حامی بود.
این فیلم دومین اثری بود که خودم تهیه کرده بودم. پیش از آن هم سه فیلم ساخته بودم که یکی را خودم تهیه کرده بودم، اما این پروژه خاصتر بود؛ ترکیبی از لوکیشنهای شهری و جادهای، مناطق جنوبی، کوه، دشت، دریا… و در تمام این مراحل، داوود با اینکه بازیگر بود، اما حضوری سازماندهنده، همهجانبه و متفکر داشت.
کدام ویژگی شخصیتی در داوود رشیدی باعث میشد همکاری با او برایتان لذتبخش باشد؟
در وجود داوود رشیدی، کودکی خوشقلب، بازیگوش و مهربان زندگی میکرد. اساس رابطه ما هم بر همین جنبه از شخصیت او بنا شده بود؛ یعنی یا درگیر گفتوگوهای بسیار جدی و عمیق میشدیم، یا سر به سر هم میگذاشتیم و شوخی میکردیم؛ که البته وجه شوخیهایمان بیشتر و پررنگتر بود. معاشرت با او، در رفتار، گفتار و حالات، همیشه برایم لذتبخش بود.
با آنکه رشیدی اشرافزاده، روشنفکر و هنرمند بود؛ یعنی آریستوکرات، انتلکتوئل و آرتیست بود، اما بسیار خاکی، صمیمی و انساندوست بود. همه را دوست داشت و این ویژگی در وجودش بارز بود. در تمام سالهایی که با او ارتباط داشتم، هرگز ندیدم نسبت به کسی، رفتاری غیرصمیمی یا غیرمتواضعانه داشته باشد. نوعی انساندوستی واقعی در درونش بود که فکر میکنم با روحیه من هم قرابت داشت و همین نزدیکی باعث میشد با هم وارد بحثهای جدی شویم و آن بحثها معمولا با شوخی، خنده و خوشگذرانی به پایان برسند.
حضور داوود رشیدی در فضای کاری شما چگونه بود؟ آیا تجربه زندگی در فرانسه بر بازیگریاش اثر گذاشته بود؟
او بخشی از عمرش را در فرانسه گذرانده بود و نوعی منش اروپایی در رفتارش دیده میشد. شاید این ویژگی روی شیوه بازیاش هم اثر گذاشته بود، اما در عین حال، داوود بهطرز عمیقی ایرانی بود و به این فرهنگ علاقه داشت. برای من، در هر نقشی که بازی میکرد، ششدانگ خودش را میگذاشت. عمیق میرفت در نقش و همیشه کاملاً رضایتبخش ظاهر میشد.
واقعیت این است که وقتی بیمار شد حتی شهامت دیدنش را هم نداشتم. داوود از آن دسته رفیقهای جانی بود؛ از همانهایی که دیگر نداریم.
به یاد دارم در یکی از جلساتی که با حضور جمعی از اهالی سینما و بهگمانم نمایندگانی از نیروی انتظامی یا نهادهای مشابه برگزار شده بود، من هم دعوت شده بودم. وقتی وارد شدم، دیدم داوود هم آنجاست. طبق معمول، شروع کردیم به شوخی و گفتوگو و خواه ناخواه کنار هم نشستیم.
در میانه جلسه، ظرف میوهای روی میز بود. وقتی دست دراز کردم تا میوهای بردارم، داوود با یک غضبی به من گفت دست نزن به بطوری که همان لحظه به سرعت دستم را کشیدم. او این حرف را فقط برای این گفت که من دستم را عقب بکشم و بخندد؛ و اگرچه سعی داشت خندهاش بیصدا باشد، اما نگاه، لرزش بدن و شانه هایش همهچیز را لو میداد.
شما در یک پروژه مستند سینماییتان درباره تاریخ سیاسی خلیج فارس، نقش «روح خلیج فارس» را به داوود رشیدی سپردید؛ شخصیتی نمادین که با چهرههای تاریخی مختلف از دل زمان گفتوگو میکرد. چه ویژگیهایی در رشیدی دیدید که او را مناسب ایفای چنین نقش مفهومی و چندلایهای دانستید؟
او همیشه آماده تجربههای ماجراجویانه بود. سال ۶۴ تصمیم گرفتم فیلمی درباره جزایر خلیج فارس بسازم. در این پروژه، مسعود بهنود که رفیق مشترکمان بود، در طراحی و نگارش همکاری کرد. نتیجه این همکاری، فیلمی شد که در آن، داوود رشیدی نقش «روح خلیج فارس» را بازی میکرد. شخصیتی نمادین که از ابتدای تاریخ تا امروز، با چهرههای مهم تاریخی، از اسکندر تا شیخ خزر، دیدار میکند. آن شخصیتها هر کدام به زبان خودشان با «روح خلیج فارس» سخن میگفتند.
ظاهر و اجرای این نقش چطور طراحی شده بود؟
رشیدی در این نقش، لباسی سنتی و ساده از بنادر و مناطق جنوبی بر تن داشت؛ لباسی محلی با عمامهای خاص. در نقاط مختلف جزایر میایستاد و روایت میکرد که چگونه، در طول تاریخ، تمام قدرتهای جهان گذرشان به این منطقه افتاده است. فیلم، در کنار روایت تاریخی، برخورد او با شخصیتهای برجسته را نیز به تصویر میکشید.
آنچه برای من از آن دوران باقی ماند، نه فیلم، بلکه لحظات حضور با داوود رشیدی برای تجربه مشترکمان در طول تولید بود. ما با هم در یک اتاق میخوابیدیم. صبحها خیلی زود بیدار میشدیم و بعد راهی جزایر مختلف میشدیم؛ مثل قشم و مناطق اطراف. در دل طبیعت، در آب، کوه، دریا، جزیره. پا به پای هم در مسیرهای سخت، کوهها، سرازیریها و مسیرهایی که باید تا لب آب میرفتیم، قدم میزدیم.
در تمام این لحظات، داوود مثل یک کودک بازیگوش و پرانرژی بود؛ خندان، پرجنبوجوش و سرزنده. حضوری که واقعاً به همه ما انرژی میداد. در طبیعت، در آن شرایط دشوار، زندگی و همکاری با او بسیار لذتبخش بود. ترکیبی از یک همکاری دلی، دوستانه و در عین حال کاملاً حرفهای.
در تمام سالهایی که با او در ارتباط بودید، او را بیشتر به عنوان بازیگر میدیدید یا یک متفکر فرهنگی تاثیرگذار؟
هر دو، داوود برای کسی مثل من که سالها با فضای هنری درگیر بودم و ارتباط نزدیکی با او داشتم، فقط یک بازیگر نبود. او در واقع، هم بازیگر بود، هم متفکر، هم یک فعال فرهنگی تمامعیار که همهچیز را با هم داشت.
نقش داوود رشیدی را در ایجاد جریانهای نمایشی چگونه میبینید؟
او کسی بود که توانایی راهاندازی جریانهای نمایشی و تجربی را داشت. همانطور که کارگاه نمایش را راه انداخت و آنجا به مرکزی برای نمایشهای متفاوت و نو تبدیل شد. واقعاً حضورش بسیار ارزشمند بود. از نظر فکری صاحبنظر، و در عین حال انسانی بسیار خوشمشرب، گشادهرو و اهل رفاقت.
از منظر بازیگری، چه ویژگیهایی در او برجسته بود؟
در حوزه بازیگری هم، تا جایی که من دیدم، همیشه منظم، دقیق و مسئولیتپذیر بود. با تمام وجودش نقش را جدی میگرفت و در اجرا کم نمیگذاشت. شخصیتی بود که با کمترین تظاهر و بدون کوچکترین ادعایی، تأثیر عمیقی در اطرافش میگذاشت.
از نگاه شما، آقای رشیدی چه تأثیری بر تئاتر و سینمای ایران گذاشت که همچنان آثار آن به جا مانده است؟
او تقریباً در تمام اتفاقات خوب تئاتر و سینما به شکلی نقش داشت، چه در صحنه، چه پشتصحنه، چه از طریق ارتباطها و رفاقتهایی که ایجاد میکرد. او انسانی واقعاً مؤثر بود؛ بیآنکه اصرار داشته باشد بهعنوان یک چهره تأثیرگذار دیده شود. همین بیادعابودنش، رشیدی را به یکی از ارزشمندترین چهرههای هنر معاصر ما تبدیل کرد.
یکی از خاطرهانگیزترین تجربههای کاری من با داوود رشیدی، ساخت فیلمی بود به نام «خانه عنکبوت»؛ پروژهای که در شمال کشور و در ویلایی ساحلی فیلمبرداری میشد. در آن فیلم، داوود رشیدی در کنار عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی و مسعود بهنود که اولین و گویا اخرین فیلمش بود حضور داشتند.
پیش از آغاز فیلمبرداری، از من پرسیدند که چطور میخواهم با این سه بازیگر بزرگ که کلی داستانها با هم دارند کار کنم. تصور رایج بر این بود که هماهنگی با چنین چهرههایی و نگهداری انها در یک ویلا برای کار و زندگی پیچیده و سخت خواهد بود. اما داوود رشیدی با رفتاری حرفهای، متواضع و دوستانه، همه چیز را ممکن و آسان کرد.
فضای اقامت گروه ساده بود؛ چهار نفر در یک اتاق و همه با هم در همانجا زندگی میکردند. حتی مادرم هم در آن دوران با ما بود و برای گروه غذا میپخت. در چنین شرایطی، داوود رشیدی نهتنها هیچ گلهای نداشت، بلکه حضورش باعث شد سختیهای کار به چشم نیاید. سبک کارش اینگونه بود؛ تلا ش میکرد با کمک و حمایت مسیر را هموارتر میساخت، نه سختتر.
نقش داوود رشیدی فراتر از بازیگری بود. حتی در همان پروژه، متوجه شدم که حضور و هماهنگی او منجر به شکلگیری پروژههایی دیگر نیز میشد. نمونهاش شکلگیری پروژه «کمالالملک» علی حاتمی بود که با همان هنرپیشهها در ارتباط با او شکل گرفت. او بیهیچ تلاشی برای دیده شدن یا ادعای اثرگذاری، واقعاً مؤثر بود.
در برخی پروژههایی که از آنها یاد کردید، به نظر میرسد فضای کاری با آرامش و همراهی پیش میرفت. این فضا چگونه شکل گرفت و چقدر در موفقیت کاری تأثیر داشت؟
رفتارش روندی طبیعی داشت؛ روندی که همه به آن عادت کرده بودند و با جان و دل دوستش داشتند.
در کنار او، همسرش، سرکار خانم احترام برومند نیز نقش بیبدیلی در حفظ این تعادل و همراهی داشت. شخصیتی مهربان، دلسوز و همراه که برای ما مثل خواهری مهربان در کنار داوود رشیدی ایستاده بود و کارها را در سکوت و با ارامش پیش میبرد.
هر دو، زوجی درجهیک و بهغایت دوستداشتنی بودند. امیدوارم خانم برومند همچنان با سلامتی، دلخوشی و لب خندان در کنار ما باشند و داوود رشیدی عزیز نیز در غرقه آرامش و نوری بیپایان باشد.