کد خبر: 1313280
تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۲:۴۰
دود فکر و پنجره ذکر زین دودناک خانه گشادند روزنی 

کانال عقل آبی در فضای مجازی نوشت: زین دودناک خانه گشادند روزنی 
شد دود و اندر آمد خورشید روشنی 
آن خانه چیست؟ سینه و آن دود چیست؟ فکر 
ز اندیشه گشت عیش تو اشکسته‌گردنی 
بیدار شو، خلاص شو از فکر و از خیال 
یا رب، فرست خفته ما را دُهُل‌زنی
خفته هزار غم خورد از بهر هیچ چیز
در خواب گرگ بیند یا خوف رهزنی
در خواب جان بیند صد تیغ و صد سنان
بیدار شد، نبیند زان جمله سوزنی
(دیوان شمس، ترجیع‌بند ۴۳)
فکر، فکر‌های پراکنده، فکر‌های بسیار، اندیشه، اندیشه‌های پراکنده، اندیشه‌های بسیار، از نظر مولانا خانه وجود ما را دودناک می‌کنند. شاید بیشترین صدمه و آسیب را از پراکندگی فکر می‌بینیم. می‌گوید دودی اگر در خانه هست، دود فکر است و آنچه عیش ما را ناگوار کرده نیز فکر است. مولانا می‌گوید در هجوم فکر، شبیه خفته‌ای هستیم که خواب‌های ترسناک می‌بیند. در خواب می‌بینیم که گرگی به ما حمله‌ور شده یا راهزنی قصد جان ما را کرده، اما بیدار که می‌شویم درمی‌یابیم همه وهم بوده، حقیقتی نداشته است. می‌گوید فکر‌های بی‌مهار ما را به چنین وضعیتی می‌کشانند. ما را خواب می‌کنند و در خواب، گرفتار کابوس‌و بیم، اما چاره چیست؟ چگونه می‌شود از این خواب وهم‌آور بیدار شد؟ چگونه می‌شود خانه را از دود‌ها که راه نفس را می‌بندند و راه تماشا را پیراست؟
از نگاه او آنچه فکرروبی می‌کند و صفای گمشده را به خانه دل بازمی‌آورد و پنجره می‌گشاید، ذکر است. یادکردن خداوند و دل دادن به خاطره ازلی، خاطره نخستین. ما پیش از همه فکر‌ها که صحن جان ما را تیره و تار کرده‌اند، خلوت خاطره‌ای را تجربه کرده‌ایم. خاطره خداوند را به واسطه ذکر، به این خاطره بازمی‌گردیم، در این خاطره لنگر می‌اندازیم و پهلو می‌گیریم. ذکر، آرام‌آرام دل را از اغتشاش و ازدحام فکر می‌رهاند و به خلوتگاه حق تبدیل می‌کند. دور شده‌ایم، جدا مانده‌ایم، تک افتاده‌ایم و ذکر ما را دوباره اتصال می‌دهد. از ته چاه بیرون می‌کشد:
همچو چَهی‌ست هجر او، چون رَسنی است ذکر او
در تک چاه یوسفی دست‌زنان در آن رَسَن
(کلیات شمس، غزل ۱۸۳۸)
ذکرست کمند وصل محبوب
خاموش که جوش کرد سودا
(همان، غزل ۱۲۷)
اینجا غرض از ذکر، ادای تکلیف دینی یا بیشینه کردن ثواب اخروی نیست، اتصال دوباره است. در ازدحام و اغتشاش افکار، جدا می‌افتیم، کنده می‌شویم و به یمن ذکر، بازمی‌گردیم، وصل می‌شویم. 
چون که جان جان هر چیزی وی است
دشمنی با جان جان آسان کی است؟
(مثنوی، ۴: ۷۹۸)
در اغتشاش فکر، «بی او» می‌شویم و بی‌او ناپاکی و تاریکی است. در روشنای ذکر به خاطره شیرین او بازمی‌گردیم، به آن لمس لطیف که قلب ما هنوز به یاد دارد و «با او» می‌شویم. در محاصره فکر «بی‌او» می‌شویم، در حضور ذکر با او بی تو، هستم، چون زمستان، خلق از من در عذاب با تو، هستم، چون گلستان، خوی من خوی بهار بی تو، بی‌عقلم، ملولم، هرچه گویم، کژ بود من خجل، از عقل و عقل از نور رویت، شرمسار
آب بد را چیست درمان؟ باز در جیحون شدن
خوی بد را چیست درمان؟ باز دیدن روی یار
(کلیات شمس، غزل ۱۰۷۳)

برچسب ها: فکر ، عقل ، روانشناس
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار