جوان آنلاین: برخی پژوهشگران تاریخ و تحلیلگران با مقایسه روش و منش سیاسی آیتاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه علمیه قم) و رویکرد سیاسی حضرت امام خمینی (ره)، این دو شخصیت بزرگ را دارای دو رویکرد کاملاً متفاوت دانستهاند. گروهی رویکرد آیتالله حائری یزدی را در مواجهه با حکومت پهلوی اول صحیح معرفی کرده و روش امام راحل را زیر سؤال بردهاند. گروهی نیز روش امام و قیام او را مورد تأیید قرار داده و رویکرد مؤسس حوزه علمیه قم را نپذیرفتهاند. اما آیا رویکرد این دو عالم بزرگ در امور مربوط به سیاست و مقابله با حکومت جور، در تضاد باهم بوده است؟ برای پاسخ به این سؤال بسیار مهم، قطعاً باید شرایط فکری، فرهنگی و اجتماعی هر دو مرجع بزرگ را در زمان زعامت امور شیعیان ایران در نظر گرفت. در مقال پی آمده نگاهی داشتهایم به این موضوع و علت واکنشهای متفاوت آیتالله حائری یزدی و امام خمینی (ره) درباره آن. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
او که حدوث و بقایش خرق عادت بود!
آیتاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی فرزند محمدجعفر، در سال ۱۲۳۸. ش در محله مهرجرد میبد یزد به دنیا آمد. او تنها فرزند پدر و مادرش بود و خداوند وی را به معجزه و توسل بسیار و بعد از سالها استغاثه به پدر و مادرش عنایت کرده بود. ایشان تحصیل علوم دینی را در حوزه علمیه یزد آغاز کرد و بعد از طی دوره مقدمات و در حالیکه ۱۸ سال داشت و پدر را چند سالی بود از دست داده بود، به همراه مادر عازم عراق شد. مدتی را در حوزه علمیه کربلا تحصیل کرد، اما پس از آن راهی سامرا شد و نزد مرجع بزرگ شیعیان آیتاللهالعظمی میرزا حسن شیرازی به تحصیل ادامه داد. حاج شیخ تا زمان وفات استاد گرانقدر خود آیتالله میرزای شیرازی در سامرا بود، اما بعد از آن و به مدت کوتاهی، به نجف و سپس به کربلا رفت و تدریس در حوزه علمیه آنجا را آغاز کرد و از همان زمان نیز به «حائری یزدی» معروف شد.
اما ماجرای برگشت ایشان به ایران داستان عجیبی دارد. فرزند ایشان از قول پدر نقل کردهاند: «روزی در وسط هفته در کربلا بودم. در عالم رؤیا دیدم که به من میگویند شما از عمرتان چیزی باقی نمانده و به زودی پس از چند روزی از دنیا میروید. من مشغول درس و بحث بودم و این موضوع را فراموش کردم. تا شب جمعهای در یکی از باغهای اطراف کربلا با دوستان بودیم که برای من حالت غشی به وجود آمد و از حال رفتم! دوستان مرا سوار بر چهارپایی کردند و به منزل آوردند. در آن وقت دیدم در عالمی هستم که یک نفر یا دو نفر آمدند و گفتند میخواهیم جانت را بگیریم. ایشان میفرمود من خیلی ناراحت و به حضرت سیدالشهدا (ع) متوسل شدم و گفتم آقا مُردن حق است و باید بمیریم، ولکن دست من خالی است. شما عنایت بفرمایید تا حال من بهتر شود و کاری انجام دهم که منجر به این شود که دست پر پیش خداوند بروم و وارد محشر شوم. در این حال، کسی آمد و کسانی را که برای گرفتن جان من آمده بودند، از این کار منصرف کرد. به آنها گفت حضرت سیدالشهدا (ع) خواسته تا ایشان عمر طولانی داشته باشند. ایشان در لحظات مرگ به واسطه عنایت خاص سیدالشهدا (ع)، دوباره به این عالم بر میگردند. به همین دلیل آیتالله اراکی که از شاگردان برجسته و خاص ایشان بودند، درباره استادش میفرمود او حدوث و بقایش خرق عادت بود....» (۱)
احیاکننده حوزه علمیه قم
حوادثی که در نجف و کربلا بر آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری گذشت و به ویژه پس از رحلت شهادت گونه آیتالله آخوند خراسانی موجب شد تا تصمیم قاطع بگیرند که به وطن هجرت و بساط علم و عالم پروری را در ایران احیا کنند. به این ترتیب زمانی که حاج اسماعیل اراکی برای احیای حوزه علمیه این شهر از ایشان دعوت کرد، بار سفر بست و با خانواده به ایران و شهر اراک مهاجرت نمود. اقامت ایشان در شهر اراک و احیای حوزه آن باعث شد طلاب زیادی از شهرهای مختلف به اراک وارد شوند و آن حوزه رونق خوبی پیدا کند. تا اینکه در سال ۱۲۹۹. ش حاج شیخ تصمیم به سفر به مشهد و زیارت مضجع امام رضا (ع) را گرفت. بعد از سفر مشهد و در راه برگشت به اراک، اراده زیارت حرم حضرت معصومه (س) را کرد.
ایشان در زمان اقامت در شهر قم متوجه شد مدرسه فیضیه و دارالشفا - که میراث علمای بزرگ دوره صفویه بود- رونق گذشته را ندارد و به انبار مغازهداران تبدیل شده است! این درحالی بود که علما و فضلای قم از وضعیت حوزه علمیه شهرشان ناراحت بودند و چاره را در دعوت از حاج شیخ برای ماندن در قم و احیای حوزه قم توسط ایشان میدیدند. آن بزرگان از ایشان خواستند برای احیای حوزه علمیه قم در این شهر اقامت کنند به ویژه که آنها حدیث امام صادق (ع) درباره قم و حوزه علمیهاش در آخرالزمان را یادآور شدند. (۲)، اما از آنجا که آیتالله شیخ حائری چند سالی بود که حوزه علمیه شهر اراک را احیا کرده و آن حوزه در حال رونق گرفتن بود، برای لبیک به دعوت علما و مردم قم در تردید قرار داشت. به همین دلیل وقتی با اصرار زیاد مردم مواجه شد، گرفتن تصمیم را موکول به استخاره کردن کرد، چون برای استخاره آیه ۹۳ سوره یوسف آمد: «وَأْتُونِی بِأَهْلِکمْ أَجْمَعِینَ» - و همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید- مصمم شد حوزه علمیه قم را سامان دهد و شاگردان خود را از اراک به این شهر فرا خواند. (۳)
همزمانی رشد حوزه قم و قدرت گرفتن پهلوی اول
شیخ پس از تأسیس اولیه حوزه علمیه قم شروع به بازسازی مدارس قدیمی و از رونق افتاده کرد و از طرف دیگر شخصاً تمام همّ خود را مصروف تأسیس مدارس جدید و رسیدگی به کار طلاب کرد به ویژه مهاجرت جمعی از شاگردان با فضیلت وی از اراک و یزد به قم باعث رونق گرفتن این مدارس میشد؛ علما و فضلایی، چون سید احمد و سید حسن خوانساری، سیدروح الله خمینی، سیدمحمدرضا گلپایگانی و شیخ محمدعلی اراکی. چنانچه مهاجرت علمای بزرگی، چون ابوالحسن رفیعی قزوینی، سیدمحمدرضا مسجدشاهی، میرزامحمدعلی شاه آبادی (استاد عرفان امام) از شهرهای مختلف ایران به قم و سپس ورود میرزا ابوالحسن اصفهانی و میرزای نائینی از عراق به قم روز به روز به عظمت یافتن حوزه تازه تأسیس قم میافزود. (۴)
البته باید در نظر داشت در همان مقطع که سال به سال بر رونق حوزه علمیه قم افزوده میشد، روز به روز بر قدرت رضاخان هم اضافه میشد تا جاییکه در سال سوم تأسیس حوزه، مجلس تصویب کرد که رضاخان، رضاشاه شود. علمای بصیر که سیر قدرتگیری رضاشاه را دیده بودند، میدانستند که انگلستان دارد همان بلایی را بر سر مردم ایران میآورد که سر مردم عثمانی آورده بود. بلایی که ارمغانی جز دین زدایی و هویت زدایی از مردم مسلمان نداشت. در آن سالها روش و عملکرد شیخ عبدالکریم حائری، عدم همراهی با رضاخان و طرفدارانش بود تا جاییکه در جریانات و حوادث منجر به تغییر سلطنت قاجار به پهلوی، آیتالله حائری قدمی به نفع رضاخان برنداشت و حتی تلگراف تبریک هم برای او نفرستاد! همچنین ایشان از شرکت در جشن تاجگذاری هم خودداری کرد و در پاسخ دعوت به این جشن اظهار داشت: «من به الکفایه» موجود است و به وجود من احتیاجی نیست!... (۵)
آقا، مردم با ما نیستند!
با گذشت زمان و رو شدن خود واقعی رضاشاه، اقدامات ضددینی و ضدهویت ملی و قومی وی آغاز شد. چنانچه در عرض چند سال، اقدامات مخربی، چون «قانون متحدالشکل کردن لباس»، «ممنوعیت استفاده از زبان و لهجههای محلی در ادارات و مدارس» و «سرکوب شدید عشایر» مشاهده شد، اما در مقابل این اقدامات، به دلیل نبود روح جمعی و اتحاد ملی میان ایرانیان تنها اعتراضات پراکندهای از سوی مردم به وجود میآمد. حتی در شهرهای مختلف، زمانی که علما نسبت به اقدامات رضاشاه اعتراض میکردند، جزو گروه اقلیتی از مردم، لبیک عمومی به علما و بزرگان دینی دیده نمیشد! دلیل این وضعیت را البته باید در تضعیف روحیه دینی جامعه به واسطه فعالیت فرهنگی عناصر غربگرا بعد از مشروطه جستوجو کرد. روزنامهها و هفتهنامههایی که پر از مطالب تمسخرکننده عقاید دینی و ترویج دهنده سبک زندگی غربی بود و باسوادها با خواندنش و بیسوادها با شنیدن مطالبش تحت تأثیر قرار میگرفتند. به همین دلیل نیز وقتی در نوروز ۱۳۰۷. ش همسر و دختران رضاشاه بدون چادر وارد حرم حضرت معصومه (س) شدند و با تذکر آیتالله حاج شیخ محمدتقی بافقی مواجه گشتند، رضاشاه آنگونه وقیحانه با جناب شیخ برخورد کرد و در آن روز و روزها هیچگونه قیام و غلیانی نسبت به این رفتار شاه با یک عالم دینی از سوی مردم مشاهده نشد. این درحالی بود که حاج شیخ عبدالکریم، کاملاً متوجه این موضوع بود و از طرف دیگر نسبت به عمق دیکتاتوری و سفاکی رضاشاه، آگاهی کامل داشت. او میدانست قیام در برابر وی، به دلیل عدم همراهی مردم تنها نتیجهاش نابودی کامل حوزه علمیه قم و پایمال شدن اسلام است. چنانچه رضاشاه در تاریخ هشتم فروردین ۱۳۰۷. ش و در بخشنامهای به رؤسای لشکرهای سراسر کشور، ضمن یادآوری حادثه حرم حضرت معصومه (س) در شب عید نوروز (برخورد با آیتالله بافقی به خاطر تذکر به همسر و دختران شاه جهت نداشتن حجاب)، وعاظ، ذاکرین و روحانیون را «افراد پست و بیوجدان و طبقه مفسد حکومت» نامیده بود و به رؤسای نظامی تحت امرش فرمان داده بود در برابر آنها مسامحه نکنند. در قسمتی از آن بخشنامه، ضمن توبیخ مسامحه کنندگان با روحانیون آمده است: «ممکن بود اشخاص آن حوزه همه اعدام شوند و خود آن محوطه نیز محو و معدوم گردد. اما به اقتضائات سیاسی خودداری شد. با وجود این اگر غفلتی در اجرای تنبیه روحانیون ضددولتی شود، شخصاً مسئول و مورد مجازات و سیاست خواهید بود....»
آیتالله حائری به همین دلیل نیز مقابل سیاستهای ضد دینی رضاشاه، رویکرد سکوت و در ظاهر بیطرفی را در پیش گرفت، اما در جلسات درس خصوصی و زمانی که برخی طلاب و روحانیون به وی اعتراض میکردند که چرا جلوی رضاشاه در نمیآید، میفرمود: «آقایان اسلام رفت، ما باید اسلام را حفظ کنیم، اصحاب امام حسین (ع) میدانستند در روز عاشورا کشته خواهند شد، اما میگفتند، باید بجنگیم و لشکر کوفه را سرگرم کنیم، تا عمر حجت خدا یک ساعت زیاد شود. ما هم وظیفهمان همین است. آقایان اسلام رفت، ما باید با درس خواندنمان کاری کنیم که اسلام دیرتر برود... آقا! مردم که با ما نیستند، ما برای مردم حرف میزنیم، حرفهایمان برای مردم است، مردم که با ما نیستند، حرف بزنیم از بین میرود...» (۶)
انقلاب اسلامی ثمره احیا و حفظ حوزه علمیه قم
تلاشهای بیوقفه و مخلصانه آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری طی ۱۵ سال و بعد از وفات ایشان ثمره مجاهدتهای علمای ثلاث و سپس رهبری و مدیریت درخشان آیتاللهالعظمی حاج آقا حسین بروجردی موجب شد حوزه علمیه قم دارای ساختاری قدرتمند و کارا شود. تربیت چند هزار طلبه و روحانی عالم طی چند دهه باعث شد وقتی حضرت امام خمینی (ره) در بهمن ۱۳۴۱. ش اعتراضات خود را نسبت به حکومت جور پهلوی دوم آغاز کند، طیف وسیعی از علما و طلاب با وی همراه شوند. همراهی و مجاهدتی که طی ۱۵ سال بعد، توانست بیداری عمیق و روحیه دینی و غیرت و اتحاد ملی را در اکثریت مردم ایران ایجاد کند. درک این موضوع که اگر رویکرد حاج شیخ عبدالکریم در حفظ حوزه قم نبود، امام خمینی (ره) بازویی برای قیام نداشت را میتوان در چند جا و در اشعار بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران و در دیوان اشعارش به عیان دید:
«ابر عطا، فیض عمیم، بحر سخی، کنز عظیم
کان کرم عبدالکریم، پشت و پناه مسلمین
گنجینه علم سلف، سرچشمه فضل خلف
دادش خداوند از شرف بر کف زمام شرع و دین
در سایهاش گرد آمده اعلام دین از هر بلد
بر ساحتش آورده رو، طلاب از هر سرزمین»
چنانچه امام خمینی در مسمط طولانیای که در مدح آیتالله حائری یزدی سروده، به این مطلب اشاره کرده و اذعان دارد:
«راستی این آیتالله گر در این سامان نبودی
کشتی اسلام را از مِهر پشتیبان نبودی
دشمنان را گر که تیغ حشمتش بر جان نبودی
اسمی از اسلامیان و رسمی از ایمان نبودی» (۷)
در واقع اگر نیروسازیهای آیتالله حائری، همراه با احیای حوزه علمیه قم نبود، امام خمینی یارانی عالم و مجاهد و کارآمد برای جنگ عقیدتی و فرهنگی با سیاستهای دین زدایی پهلوی دوم و از خودباختگی فرهنگی آنها نداشت تا بتواند روحیه مردم ایران را به سمت اسلام خواهی و حق طلبی سوق دهد و در نهایت، انقلاب اسلامی را پیروز و نظام اسلامی را برقرار سازد.
کلام آخر
از واقعه تحریم تنباکو تا تأسیس رسمی حوزه علمیه جدید قم به دست آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، نزدیک به شش دهه فاصله بود. در فاصله این دههها و به واسطه وقایع گوناگونی که دست دولت استعماری انگلستان به عیان در آن قابل مشاهده بود، نگرش و بینش مردم ایران تغییرات زیادی پیدا کرده بود. بینش و نگرشی که حاصل کمرنگ شدن اعتقادات دینی، هویت زدایی از فرهنگ ملی و قومی و ترویج تفکر غربی به وسیله عناصر فراماسونر و وابسته به کشورهای اروپایی، در میان مردم ایران بود. نتیجه اینکه اگر روزگاری مردم برای الغای حکم تبعید نماینده میرزای شیرازی در تهران قیامی کردند که باعث لغو امتیاز رژی شد، در سالهای حکومت سیاه رضاشاه و مقابله او با دین و علما و ممنوعیت عزاداری برای اباعبدالله الحسین (ع) به اسم مبارزه با خرافات، قانون متحدالشکل کردن لباس (فرنگی کردن لباس مردم) و در نهایت قانون کشف حجاب، تنها قیامهایی پراکنده، مقطعی و سریع از شور افتاده در ایران مشاهده شد.
اما دقیقاً پنج دهه پس از تأسیس حوزه علمیه قم و تربیت انبوهی از طلاب فهیم و با سفرهای تبلیغی و سپس مبارزات مجاهدانه روحانیون و مردم به رهبری امام خمینی (ره)، روحیهای شدیداً دینی در مردم ایران پدید آمد. در واقع با ترویج مفاهیم دینی در میان مردم، ایرانیان درک عمیق و مهمی از استعمار و استکبار و لزوم مقابله با آن روحیه حق گرایی و فداکاری در راه عقیده تا پای جان و فهم لزوم مطیع بودن در برابر اوامر رهبر (ولایت فقیه) و داشتن غیرت و اتحاد ملی پیدا کردند. روحیهای که منجر به پیروزی انقلاب اسلامی، مقاومت در هشت سال دفاع مقدس و حرکت به سوی ایجاد تمدن نوین اسلامی شده است.
منابع:
۱- محمدی اشتهاردی، محمد، «خورشید حوزههای علمیه» - آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری-، مؤسسه انتشاراتی امام عصر (عج) - قم، چاپ اول ۱۳۷۹. ش، صفحات ۱۳، ۴۳ و ۴۴،
۲- «به زودی شهر کوفه از مؤمنان خالی میشود و علم و دانش از آنجا رخت برمیبندد و، چون ماری که در گوشهای چنبره زده است، محدود میگردد و از شهری که آن را قم مینامند، ظهور میکند و آنجا پایگاه علم و فضیلت و معدن دانش و کمال میگردد، به گونهای که روی زمین هیچ مستضعفی [فکری]نمیماند که از دین آگاهی نداشته باشد حتی زنان پردهنشین و این زمان نزدیک زمان ظهور قائم (عجلاللهفرجهالشریف) ما خواهد بود.» (علامه مجلسی، بحارالانوار، جلد ۶۰، ص ۲۱۳)
۳- اشتهاردی، ص ۶۱ تا ۶۳،
۴- طباطبائیفر، سیدمحسن، «حوزه علمیه قم و امر سیاسی»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول ۱۴۰۱. ش، ص ۹۴،
۵- بصیرتمنش، حمید، «علما و رژیم رضاشاه»، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ اول ۱۳۷۶، صص ۲۴۰ و ۲۴۱،
۶- طباطبائیفر، صص ۱۱۶ و ۱۱۷،
۷- خمینی، روح الله، «دیوان امام» - مجموعه سرودههای امام خمینی (ره)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ هجدهم ۱۳۷۷. ش، صفحات ۲۶۲ و ۲۷۸