از پس هجرت تحمیلی پدر به طوس، او حالا آقا و سید مدینه بود. یگانه پسر نسلی که پشتبهپشت، آقایی مردم مدینه را کرده و پناه و پشتوانه ضعفا و در راهماندگان و مساکین بودند. وارث پدری که کرور کرور جماعت از اکناف مدینه و حتی شهرهای دوردست برای حل مشکلات و حوائج دینی و دنیایی خود به خدمتش میرسیدند و هیچ دست خالی باز نمیگشتند.
در غیاب پدر، او حالا محل رجوع جماعت بود. اطرافیان و محافظان اما، از خوف جان او، یا انحصارطلبی و کانالیزهسازی روابط، او را از چشمها دور میداشتند. گاه سرخود مراجعان را پس میزدند که «سید حضور نمیپذیرند». او را از مسیرهای فرعی کمجمعیت و خلوت میبردند و از در کوچک پشتی رفت و آمدش میدادند. مبادا که نیازمند و مسکینی بر سر راهش باشد و او با دستی گشاده کیسهای از درهم و دینار ببخشد. یا دست بر سر جذامیان و پیسیزدگان کشد. خبر، سوار بر چاپاری تیزپا به خراسان رسید. به پدر. به امام حی. به جناب ولیعهد. فیالفور دوات و پوستین طلبیدند به مکاتبه با پارهتن.
«پسرم! به من خبر رسیدهاست که خدمتکاران و اطرافیان تو را از در کوچک خانه بیرون میبرند، زیرا بخل دارند که از ناحیه تو خیری به کسی برسد. تو را به حقی که بر گردنت دارم، هنگام وارد شدن به خانه و خارج شدن، از در بزرگ رفت و آمد کن و همراه خود طلا و نقره فراوان بردار و به هر کس که از تو درخواست کرد، عطا کن»
این نه فقط مکاتبهای میان پدر و فرزند دلبندش و نه صرفاً نامهای از امام بر نایب خویش، که کلماتی است جاری شده از سر انگشتان حضرت امام رضا (علیهالسلام) خطاب به همه آنانی که باید میان مردم باشند و صدای بیچارگان را بشنوند و دستهای مستضعفان را بگیرند و نوازش بر چهره طردشدگان کنند. به آنها که مسئولیتی دارند و چشمامید مردم به آنهاست ولی از نگاهها و دستها دورند. رفت و آمدهای پنهانی، نردههای حایل، ترددهای خط ویژه، پروازهای اختصاصی و محافظان و خدمتکاران مانع همگی خلاف دستور و سیره حضرت است. نگاهی به سیره حضرات معصومین کنید. درهای چارطاق باز علما و مراجع بزرگ تاریخ را ببینید و شیوه مدیریت بزرگان و شهیدان انقلاب را الگو کنید. تافتگان جدا بافته نباشید و از خلوتهای دور از ملت خارج شوید. صدای مردم را بشنوید و عریضه بپذیرید و دستی بگیرید.
بر سر درهای فرعی و مخفی، بر ورودی خطهای ویژه و بر آستانه پروازهای اختصاصی، این فرمایش از بنیانگذار بزرگ انقلاب را نصب کنید که حکومت اسلامی که ما میخواهیم یک همچو چیزی ما می خواهیم که آن کسی که در رأس است، آن هم با مردم رفیق باشد؛ و بنشیند و خودش را نگیرد؛ در بین مردم بنشیند با آنها صحبت بکند؛ هرکس حاجتی دارد به او بگوید، وقت داشته باشد با او صحبت بکند. با مردم رفتار خوب بکنید؛ برادر باشید با مردم؛ مردم را اینطور حساب نکنید.