این یک یادداشت سیاسی نیست. نه اینکه یادداشت سیاسی نوشتن کار مطلوبی نباشد نه، ولی گاهی وقتها کسان زیادی هستند که سیاسی مینویسند و خوب هم مینویسند، اما موضوعات دیگری هم وجود دارد که نیاز است درباره آنها نوشت و یادآوری کرد و تنبهی داد و توصیهای کرد. مثلاً همین الآن چند نفر شما میداند امروز چه روزی است و مناسبت یا مناسبتهای آن چیست؟ من به شما میگویم که تولد کسایی مروزی شاعر مشهور کشورمان، درگذشت علامه محمد اقبال لاهوری شاعر بزرگ پارسیگوی پاکستانی و درگذشت ملکالشعرای بهار در امروز است. ممکن است بگویید من تا حالا اسم «کسایی مروزی» را هم نشنیدهام یا اینکه «اقبال لاهوری» چه دخلی به من دارد؟ خب همین که اسم شاعر مهمی، چون کسایی را نشنیدهایم یا نمیدانیم که یکی از دلایل شهرت اقبال، شعرهای سلیس و پرمغز او به زبان فارسی است، یک اشکال است؛ شاعری که چشم امیدش به «جوانان ایران» بوده: «ای جوانان عجم! جانِ من و جان شما/، چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما» و پیشبینی کرده بود که مردی در ایران علیه ظلم و ستم آن روزهای کشورمان انقلاب میکند: «میرسد مردی که زنجیر غلامان بشکند/ دیدهام از روزن دیوار زندان شما». حالا از ملکالشعرا میگذریم که علاوه بر شاعری، بیشتر به دلیل فعالیتهای سیاسیاش و کتابهایی که در این حوزه نوشته، مشهور است. او که در عالم سیاست مثل خیلی از کنشگران امروز کشورمان هر روز به سویی تمایل داشت و یک روز طرفدار رضاشاه بود و یک روز کارش به زندان و تبعید کشید و باز روز از نو و روزی از نو.
نهخیر، مثلاً آمدیم خیر سرمان یک یادداشت غیرسیاسی بنویسیم! اگر این مناسبتها و آدمها گذاشتند!
اینها را رها کنید. تقویم امروز یک مناسبت بسیار مهم و تأثیرگذار در تاریخ ادبیات ایران دارد و آن «روز بزرگداشت سعدی» است. سعدی، مردی که در غزلسرایی تک و دردانه است و کسی از ادبای متقدم در شعر عاشقانه به گرد پای او نمیرسد:
رفتی و نمیشوی فراموش
میآیی و میروم من از هوش
شهری متحدثانِ حُسنت
الّا متحیرانِ خاموش
یا:
آخر نگهی به سوی ما کن
دردی به ارادتی دوا کن
بسیار خلاف عهد کردی
آخر به غلط یکی وفا کن
ما را تو به خاطری همهروز
یک روز تو نیز یاد ما کن!
و بسیار غزلها و بیتها و حتی مصراعهایی که نمونه آنها را در آثار دیگر شاعرانِ خوب دیگر نمیتوان یافت. امام خمینی در پاسخ به نامه عروس عزیزشان خانم فاطمه طباطبایی که از ایشان درخواست شعر کرده بود، نوشته بودند: «اینک، چون تو با اصرار خاص به خودت از من شعر خواستی، باید بحق بگویم که نه در جوانی که فصل شعر و شعور است و اکنون سپری شده، و نه در فصل پیری که آن را هم پشت سر گذاشتهام، و نه در حال ارذل العُمُر [سالخوردگی]که اکنون با آن دست به گریبانم، قدرت شعرگویی نداشتهام. گویند کسی گفت که من قوهام در جوانی و پیری فرق نکرده، زیرا این سنگ را نه در جوانی توانستهام بلند کنم و نه در پیری، من نیز همین را میگویم که من در شعر و ادب فرقی نکردم که در جوانی شعر نتوانستم گفتن و نیز در پیری. اینک گویم:
شاعر اگر سعدی شیرازی است
بافتههای من و تو بازی است...»
چنین شاعر دستنیافتنی و بزرگی که هم در شعر و ادبیات نادره دوران است و هم در پند و اندرزهای اخلاقی فردی و اجتماعی و هم «گلستان» ش پر از نکتههای تربیتی است و هم در شیوهها و آداب صحبت و سکوت نکتهها دارد و هم جوانان را موعظه میکند و هم پیران را، هم فصل مشبعی حکایات پرنکتهای درباره عشق و عاشقی دارد و هم در سیرت پادشاهان و امرا و حکمرانان و اهالی سیاست سخن رانده است. «بوستان» ش هم از آموزههای توحیدی، چون عدل و احسان سرشار است و هم به منازل عرفانی و اخلاقی متعددی، چون تواضع و رضا و شکر و توبه پرداخته است و هم فصلی از آن در باب مناجات با خداوند متعال است؛ و اینها همه غیر از آن غزلیات نابی است که از آن سخن گفتیم.
حال به این پرسش بپردازیم که چقدر این شاعر بزرگ و ادیب بیهمتای ایرانی را میشناسیم؟ جایگاه سعدی در رسانههای تصویری و مکتوب ما کجا و چقدر است؟ مدیران فرهنگی کشورمان چقدر دغدغه معرفی و شناساندن آن را به نوجوانان و جوانان کشورمان را دارند؟ مدیران به کنار، من و شمای خواننده این سطور و دیگر پدران و مادران عزیز کشورمان چه نقشی در این میان ایفا کردهاند. آیا منتظریم حکمرانان ترکیه بعد از دستدرازی کردن به بسیاری از بزرگان فرهنگ و اساتین ادبیات کشورمان، سراغ سعدی شیرازی هم بیایند و ادعاهای مسخره خود را درباره او هم تکرار کنند؟
خوب است در اینجا از کار خوب و خودجوش و آتشبهاختیار دوست و برادر عزیزم حاجآقا زائری یاد کنم که در این چندسال به سهم خودش و با رسانهها و صفحاتی که در فضای مجازی دارد و با یاری گرفتن از خیرین فرهنگی اینجا و آنجا تلاش فراوانی کرده است تا برای سعدی و بهخصوص گلستان او، در میان جوانان و نوجوانان کشورمان جایی باز کند و انگیزهای بیافریند تا این شخصیت مهم ادبی و ذخیره بزرگ فرهنگی کشورمان به آنها شناسانده شود.
خب، مثلاً به خیال خودم تلاش کردم این یادداشت غیر سیاسی باشد، اما حالا که یک بار دیگر آن را میخوانم میبینم از اول تا آخر آن باز هم پر است از نکتهها و گلایهها و توصیفات سیاسی. لابد اگر آیتالله مدرس این یادداشت را میخواند، جواب میداد: ادبیات ما عین سیاست ما و سیاست ما عین ادبیات ماست! کسی چه میداند.