جوان آنلاین: علیاصغر یوزباشی هنرمند پیشکسوت حوزه مجسمهسازی است که با بیش از سه دهه تجربه به عنوان یکی از فعالترین هنرمندان هنرهای تجسمی حوزه هنری شناخته شده است. این خصیصه نه تنها برای کارمندان و دیگر فعالان هنری بلکه برای مراجعهکنندگان و بازدیدکنندگان حوزه هنری هم اثبات شده است، چراکه مخاطب با ورود به ساختمان اداری با اثر شهیدانهای از وی مواجه میشود که تداعیگر جایگاه شهید است. کمی جلوتر و در راهروی پشت سالن طاهره صفارزاده که پایگاه پیشکسوتان حوزه هنری است، او را مییابم تا به بهانه زادروز تولدش گپوگفتی درباره خلق آثار هنریاش داشته باشم.
به محض شروع گفتگو از مشغله این روزهایش میپرسم و با صبر و لبخندی که همیشه بر چهره دارد، شکر خدا میگوید. سراغ مجسمههایی که پیشتر تولید کرده را میگیرم و با رضایتی قلبی میگوید: «برخی از مجسمههایی که ساختهام از جمله مجسمه شهید دستغیب به سفارش شهرداری منطقه ۹ و با متریال فایبرگلاس ساخته شده که در دو سر خیابان دستغیب نصب شده است. بعضی از مجسمهها مثل مجسمه شهید حججی را هم زمان شهادت و به صورت دلی و بدون سفارش نهاد یا ارگان خاصی ساختم که هنوز در جایی نصب نشده است.»
از او علت را جویا میشوم که در جواب میافزاید: «زمان استفاده یا نصب یک مجسمه ربطی به منِ هنرمند ندارد. من کار خودم را انجام میدهم. مابقی ماجرا و نصب شدن یا نشدن آن برعهده هنرمند نیست و اگر کسی خواهان آن باشد هر زمان که بخواهد سراغش میآید. آقای امین پور و سیدحسن حسینی آثاری را حدود ۲۰ سال پیش کار کرده بودند، اما اثر امینپور هفت، هشت سال پیش در پارک لاله نصب شد و اثر سیدحسن حسینی هم دو سال پیش در خانه نیما، بنابراین زمان بهرهبرداری ربطی به هنرمند ندارد و ممکن است مجسمهای ساخته و پس از سالها در جایی نصب شود. هنرمند اگر بخواهد کار کند صرفاً به دغدغهای که دارد توجه میکند و نه زمان به نمایش در آمدن آن.»
در بین کلامش از حس و حال درونی هنرمند میگوید و همین من را وسوسه میکند تا بپرسم که چه وجه از یک شخصیت را زمان ساخت اثر در نظر میگیرد. او با صبوری هرچه تمام، از طوفانی درونی سخن میگوید که زمان خلق اثر، هنرمند را به تلاطم میاندازد تا آنچه را از قلبش تراوش میکند بر خاک بیافریند. یوزباشی در میان صحبتهایش بارها تکرار میکند: «ساخت مجسمه به هنرمند و حس درونی او بستگی دارد. من برای ساخت مجسمههایم درباره آن شخصیت مطالعه نمیکنم بلکه حس درونم را در کار وارد میکنم و به صورت فیالبداهه پروسه خلق را پیش میبرم. وقتی مشغول کار میشوم تلاشم بر القای حس درونیام است. آقای امین پور و سیدحسن حسینی یا فرجالله سلحشور و ابوالفضل عالی کسانی بودند که من با آنها دوستی داشتم و علاقهمند بودم تا برایشان کار کنم وگرنه فرایند سفارشی نداشتهاند و ساخت مجسمهشان کاملاً قلبی بود. البته پروسه خلق اثر صرفاً به افراد متوفی محدود نیست و تندیسی مثل تندیس سیدمسعود شجاعی طباطبایی، سفارش دفتر هنرهای تجسمی حوزه هنری بود که ساختم.»
او پس از دقایقی سکوت ادامه میدهد: «از آنجا که شبانهروز کار میکنم پروسه ساخت تندیس شهیدان معمولاً تا چهلم آنها به پایان میرسد و چندان به طول نمیانجامد.»
آقای یوزباشی از جمله هنرمندانی است که هرچه از کارش بیشتر میگوید مرا بیشتر تشنه شنیدن میکند. از زمان لازم برای یادگیری مجسمهسازی و تبحری که به واسطه تجربه و گذشت زمان به دست میآید میپرسم که سخن به خاطراتی از سالهای دور باز میشود؛ زمانی که علیاصغر یوزباشی بعد از جانبازی از طریق یکی از دوستانش با حوزه هنری آشنا و به عنوان نیروی اداری مشغول کار میشود.
او در خاطراتش میگوید: «کشف استعداد مجسمهسازی در من به صورت کاملاً اتفاقی بود. در سال ۱۳۷۲ مسئول کتابخانه حوزه هنری انقلاب اسلامی بودم و هیچ تخصصی در حوزه هنر نداشتم تا اینکه در پی ماجرایی به کارگاه مجسمهسازی مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری منتقل شدم و به گفته ابوالفضل عالی که آن زمان مسئول این مرکز بود قرار شد تا کار اداری کارگاه مجسمهسازی را انجام دهم. وقتی در این فضا قرار گرفتم از وقت استفاده کردم و با دیدن مجسمهسازهایی که کار میکردند من هم شروع به کار کردم و به صورت تجربی این هنر را آموختم. از این ماجرا چیزی بیش از ۳۰ سال میگذرد و من همه جا گفتهام که مدیر موفق کسی است که زیرمجموعه خود را بشناسد و بتواند از آنها استفاده کند. در مقابل، مدیر ناموفق مثل فرماندهای است که نداند فرق بین تیرانداز و تک تیرانداز و آرپیجیزن چیست؛ چنین فردی هیچ وقت موفق نخواهد شد. آقای شریفی در آن دوره مسئول کارگاه مجسمهسازی بود و قرار بود یکسری کار به هنرمندان سفارش داده شود، ایشان از افراد خواست تا به من هم کار سفارش دهند و آنها هم قبول کردند تا در کنارشان کار کنم و این شروعی برای مجسمهسازیام شد. او به عنوان یک مدیر مرا باور کرد، باور کرد که من به عنوان نیرو و زیرمجموعهاش میتوانم موفق شوم و فرصت کار را به من داد و همین نگاه او منشأ خیر برایم شد. بعضی از مدیران دنبال طیکردن پلههای موفقیت خودشان هستند و به قول مولانا «لاجرم آن کس که بالاتر نشست/ استخوانش سختتر خواهد شکست»؛ بهتر است زیاد بالا نرویم، همین جایی که هستیم خوب است.
البته نوع نگاه ما به مسائل متعدد، باعث ایجاد تفاوت میان فهم و درک افراد میشود. قرآن یک کتاب برای تمام بشریت است، اما من یکجور آن را میفهمم، داعش جور دیگری آن را میفهمد، امام خمینی هم نوع دیگری کتاب مقدس را میفهمیدند، بنابراین هر فرد برداشت مختص به خود را دارد. برخی مدیران در حق هنر انقلاب جفا کردند، چون این عرصه را نشناختند.»
از او درباره متریال و شالوده بیرونی و درونی مجسمههایش پرسیدم و شاید در لحظهای این حس بهوجود آمد که قرار است من از ایشان مجسمهسازی را بیاموزم. از همین رو سریع، صادقانه، بیدریغ و به دور از هر طول و تفصیلی روند کار را تشریح میکند: «طرح اولیه باید اول با خمیر مدلاژ و سپس روی گچ کار شود و اگر بخواهیم مجسمه فایبر یا برنز باشد در مراحل بعد باید از متریال انتخابی استفاده کنیم. مثلاً تندیس شهید دستغیب فایبرگلاس است و با توجه به سفارش و هزینهای که شهرداری تقبل کرد، ساخته شد که اتفاقاً در فضای باز ماندگاری نسبتاً بالایی دارد.»
از ایشان مجدداً از درونیات هنرمند، از حس علیاصغر یوزباشی در لحظهای که تصمیم به کار میگیرد میپرسم و بسیار شفاف پاسخ میدهد: «سرمنشأ این موضوع از حالت درونی من است. عمق و مقیاسی برای این علاقه نمیتوان در نظر گرفت. در خلق اثر هنری باورم این است که این من نیستم که کار را انجام میدهم بلکه دیگری خالق است و من تنها در مسیری قرار گرفتهام که در حال امتحان پس دادن هستم.»
او در تأکید بر اهمیت حس درونی هنرمند نسبت به موضوعی که برای آن خلق اثر میکند یادآور میشود: «در انجام کار فرهنگی بحث بودجه و مسائل مالی نیست بلکه نگاهی است که یک مدیر به واسطه آن مجموعه خود را هدایت میکند. هنر کار دستوری و سفارشی نیست و به گفته مقام معظم رهبری «هیچ اثری ماندگار نمیشود الا با هنر». ایشان در ادامه بیاناتشان میفرمایند «هنر دستوری نیست»، بنابراین یک فرد نمیتواند به هنرمند بگوید که فلان اثر را چگونه خلق کن؛ هنرمند بر اساس درونیات و حس خود کار میکند. شاید با اجبار بتوان چیزی ساخت، اما نه روح دارد و نه آن چیزی میشود که باید بشود. هنرمند و نیروی انقلابی وقتی در مسیری قرار میگیرد باید به او بها داده شود و با حمایت و پشتیبانی به فعالیت خود ادامه دهد.»
در مروری بر آثار دور و نزدیک، مجسمههای قدیمیتر و جدیدتر از ایشان میخواهم به بازخورد جالب یا خاطرهانگیزی که به واسطه ساخت تندیسهای متعدد دیده اشاره کند که بیوقفه پاسخ میدهد: «من چندان به دنبال نظر و جمعآوری حس دیگران نیستم، اما اثری تولید کرده بودم که به نجف برده شد و من حس عراقیها از کارم را با تمام وجود درک میکردم، چراکه موضوع امام علی (ع) بود. در این کار، شخصی را نشان دادهام که افتاده و در حال زدن کوبه در است. او همان مسکینی است که در خانه امیرالمؤمنین را میزند و تداعیگر شعر «بروای گدای مسکین در خانه علی زن/ که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را» است. به خاطر دارم حبیبالله صادقی در دورهای مسئول موزه امام علی بود. او وقتی ماکت این کار را که کوچک هم بود دید، گفت این اثر را در ابعاد بزرگ تولید کنم، اما بعد به دلایلی امکان نصب اثر در موزه امام فراهم نشد و کار ماند تا اینکه بعد از مرگ صدام گفته شد نمایشگاهی در نجف برگزار خواهد شد و این اثر هم آنجا به نمایش گذاشته شود. نکته جالب توجه این است که در پایان نمایشگاه به ما گفته شد شما بروید. ما به ایران برگشتیم و اثر در نجف ماند و من الان اطلاعی از اینکه این مجسمه کجاست، ندارم.»
در ادامه از تندیسی که سالهاست به عنوان نماد «هفته هنر انقلاب» شناخته میشود، میپرسم؛ اثری شاخص و ماندگار که حالا هنرمندان فعال حوزه انقلاب اسلامی به داشتن آن افتخار میکنند و هرساله به فعالترین هنرمند سال انقلاب اهدا میشود. علیاصغر یوزباشی در این باره میگوید: «تندیس جزو اولین کارهای من بود. آن زمان هنوز جزو هنرمندان نبودم و در کارگاه مجسمهسازی کار میکردم. من این کار را ساختم و بعد فهمیدم اثرم تندیس هفته هنر شده است. آن زمان فاضل نظری بود که این انتخاب را انجام داد. گویا آثار زیادی تولید شده و پیشنهادات بسیاری به وی داده شده بود، اما آقای نظری خودشان تأکید بر این انتخاب داشتند.»
در بخش پایانی این گفتگو سؤالی را مطرح میکنم که آقای یوزباشی پاسخ جالبی به آن میدهد. وی در جواب به این سؤال که کدام اثرتان را بیشتر از دیگر تولیداتتان دوست دارید میگوید: «همان اثری که گفتم به نجف برده شد، چون هیچ مسیری از خلق اثر دست من نبود، نه میخواستم برای نجف کار کنم، نه میخواستم به نمایشگاه ببرم و...، اما اثر مربوط به درماندهای که بر در خانه امیرالمؤمنین آمده، به نمایشگاه راه یافت و در نجف ماند. این ماجرا برای من بسیار شیرین است.»
او درباره پروژه بعدی خود اظهار میکند: «هنوز هیچ چیز مشخص نیست. در کار هنری باید توفیقی بهوجود آید تا منِ هنرمند بتوانم اثری را بسازم. من ایدههایم را به شکل ماکت کوچک کنار میگذارم تا در زمانی که توفیق شد، بسازم. در کار اجرایی سن و سال بسیار مؤثر است، چراکه مجسمهسازی فعالیت بدنی دارد. مجسمهساز باید مدام متریال را مخلوط و گچ درست کند و کارش را بسازد. چندی پیش خواستم اثری برای شهید بهشتی تولید کنم که دیدم تلویزیون فیلمی نشان داد که فردی تابلویی از شهید رئیسی را به وی تقدیم کرد. ایشان آنجا گفتند: «من که قابل نیستم، عکس آقا را کار کنید.» با همین جمله حس کردم که گویا این جمله را به من میگویند که این کار را انجام ندهم. این حس درونی من بود و همین باعث شد سرد شوم و کار را آغاز نکنم. طبق صحبت امام خمینی (ره) که فرمودند: «اگر هنرمند به منبع اصلی وصل شود، خود هدایتگر خواهد بود» بر همین اساس باید اتفاقی درون هنرمند رخ دهد که بتواند اثرگذار باشد وگرنه اثربخشی نخواهد داشت، بنابراین «من» در کار هنری وجود ندارد و همه چیز را خداوند به هنرمند عطا میکند.»