در فرایند انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ رصد میکردم تا ببینم طیف «اصلاحات بر حاکمیت» چه مواجههای با اصل انتخابات و همچنین کاندیدای اختصاصی جریان یعنی پزشکیان دارند. در آن زمان حتی یک کلمه ساختارشکن از هیچکس در حد فاصل اکبر گنجی تا عارف صادر نشد. سؤال مقدری را در ذهن پرورش میدادم که یعنی این جماعت از هر آنچه در ۲۵ سال گذشته در رد اسلامیت نظام، اسلام سیاسی، ولایت فقیه و اجرای حدود دین گفتهاند، گذشتهاند یا «اقتضامحور» عمل میکنند، تا اینکه مطلبی از آرمین دیدم و اکنون مصاحبه شاهمهره اصلاحاتسوز و وفاقسوز اصلاحات را دیدم. حجاریان در مواجهه با «وفاق» پزشکیان به همان سان ظاهر شده است که با جامعه مدنی خاتمی و اعتدال روحانی ظاهر شد، یعنی تلاش کرده خوانشی ارائه دهد که مد نظر صاحب ایده (پزشکیان) نیست، همانطور که خوانش او از نرمالیزاسیون مدنظر روحانی نبود.
او عملکرد خاتمی در چهارسال اول را «توسعه دموکراتیک» میداند و این در واقع ایده خود اوست و معتقد است «پای دموکراسی را قلم کردند» آنچه نمیگوید و فهم ما را به سمت «اصلاحات بر حاکمیت». میبرد این است که دموکراسی مد نظر در کجای قانون اساسی و اندیشه سیاسی امام بوده است؟ مگر در ایران امروز دموکراسی داریم؟ یا مگر در جمهوری اسلامی از مفهوم دموکراسی میشود استفاده کرد؟ دموکراسی مگر فقط صندوق است؟ من معلم سیاست میگویم دموکراسی یعنی انتخاباتی که پهلوی و رجوی هم در آن باشند و ابعاد دیگر دموکراسی یعنی آزادی مشروب فروشی، همجنسگرایی و خودفروشی با «اصل رضایت» حاکم باشد و حدود آزادی را مرزهای آزادی دیگری تعیین کند نه دین.
حال ایشان خرده میگیرد که جلوی خاتمی را برای دموکراسی گرفتهاند. بله جلوی ایده شما را گرفتهاند، چرا که بنیانگذار جمهوری اسلامی در پاریس گفت «دموکراسی، هم نوع شرقی و هم نوع غربی آن فاسد است» و آن را طاغوت دانست. ایده خود را برای روحانی نیز «کارکرد روحانی» معرفی میکند. او سال سوم دولت روحانی گفت شما ایدهای نداری و من میخواهم به شما ایده بدهم، وظیفه شماست که ایران را از حالت انقلابی به حالت عادی برگردانی و نام آن را هم «نرمالیزاسیون» گذاشت. حال میگوید «روحانی دنبال نرمالسازی بود و تا حدودی این کار را پیش برد». اگر نرمالسازی روحانی این است که سال ۱۳۹۷ سختترین سال اقتصادی ملت ایران در ۴۵ سال گذشته است، چه چیزی نرمال شد؟ کوتاه آمدنهای روحانی کدام مسئله را از ایران حل کرد؟ و جالب اینکه با تبرئه غرب، ناکامی روحانی را هم به اشتباهاتش در برخوردهای داخلی و مخالفان ارجاع میدهد.
و، اما درباره وفاق که اصل موضوع مصاحبه است، بدون اشاره یا یادآوری نظر آقای پزشکیان به عنوان صاحب ایده، تلاش میکند اندیشمندان غرب را به میدان بیاورد، حال آنکه مبنای وفاق پزشکیان سیاستهای کلی نظام، قانون اساسی و قانون است. اما ایشان خوانشی عرضه میکند که منفعتمحور، عرفیگرایانه و بدهبستان از آن استنتاج شود.
سراغ جرمی بنتام میرود. هابز، لاک و روسو را برای قرارداد اجتماعی فرا میخواند و از جان رالز، تی. ام-اسکنلن و ماکیاول نیز بهره میبرد. حال آنکه اگر فهمی از بوم ایران و «فرهنگ سیاسی» ایران داشت، بسط نظرات خود را مبنی بر راهگشایی از ایده و صاحب ایده، به حوزه اجرا میبرد.
یعنی آنچه در بوم و روی زمین ایران وفاق ایجاد میکند، چیست؟ پزشکیان وفاق را دست به دست هم دادن برای حل مسائل کشور و اختلاف نکردن و مسیر آن را سیاستهای کلی نظام و قانون اساسی و برنامه هفتم میداند. طبیعی است که اینها با دموکراسیخواهی این جماعت چفت نمیشود لذا آنچه میماند فقط القای تئوریک بودن خود با چند واژه انگلیسی و چند اندیشمند غربی است که پایه معرفتی آنان انسانگرایی و عقل خودبنیان است. حجاریان برای ترسیم مکان ایستادن پزشکیان و مشخصکردن کرسی وی همان مسیر را تئوریزه میکند که برای خاتمی تئوریزه میکرد، یعنی همان دوگانهای که امثال ایشان، علویتبار و حزب مشارکت از ساختار قدرت عرضه میکنند که عبارت است از «یکهسالاری در مقابل مردمسالاری»، لذا برای اینکه جای پزشکیان در وفاق را خارج از پوسته و ساختار تعریف کند، میگوید: «دولت رئیسی تابع محض بود، اما ناکارآمد شد» یعنی شرط پزشکیان برای خلاقیت و کارآمدی ناهمسویی با حاکمیت است تا به قول خودشان یکه سالاری حاکم نشود. در عین اینکه دولت رئیسی را ناکارآمد و تابع محض بودن را عامل آن میداند، در جای دیگر در یک تناقض آشکار میگوید: «رئیسی زیر بار طرح بنزینی همانند روحانی نرفت».
این همان راه مبارزه با وفاق است (نه کمک به وفاق) که از ۷۶ شروع کردند. در ۷۶ وفاق واقعی در مردم و حکومت بود. جناح راست که مشکلی نداشت، چپها هم مجلس و دولت را در اختیار گرفتند. اما ایشان و دوستانش همه تلاش خود را کردند تا با قرائتهای گریز از مرکز، فاصلهای بسان دوقطبی نظام دموکراسی سکولار و نظام دینی را مقابل هم تئوریزه کنند. طرح حاکمیت دوگانه، مشروطهخواهی، دموکراسیخواهی و تلقی یکهسالار و دیکتاتوری از ولایت فقیه برای مقابله با وفاق بود و «هر ۹ روز یک بحران» که خاتمی میگفت، اگر واقعیت هم داشت واکنشی به کنش این جماعت بود. واکنشی که یک مورد زشت آن ترور همین فرد بود؛ بنابراین مدل مفهومی این جماعت به صورتی است که اگر مسئولان کشور با محوریت رهبر و قانون اساسی دست به دست هم بدهند حتماً تحمل نخواهند کرد. اینها کاری به اندیشه سیاسی امام ندارند و اصولی بومی برای وفاق نمیشناسند. اینها تکثرگرایی، جامعه مدنی، حوزه عمومی مردمنهاد و کلاً جامعه زنده را جامعهای بر حاکمیت میدانند و نگران هستند پزشکیان از اصلاحطلبی تصویری ارائه کند که با بافتههای این جماعت در ۳۰ سال گذشته نخواند.
انگاره این جماعت نه توسعه اقتصادی و نه تورمزدایی است. آنان به دنبال عبور از اسلامیت نظام، رسیدن به دموکراسی غربی، تقابل حوزه عمومی-حاکمیت و نهایتاً دموکراسی سکولار هستند. هیچ توقع دیگری ندارند و هیچ چیز در این حکومت برای آنان ارزشی جز ترسیم این مسیر ندارد. اینها اصلاحطلبان را در معرض سوءظن حاکمیت قرار دادند و هزینههای سنگینی را به چپهای دیروز وارد کردند و دستبردار هم نیستند. حجاریان معتقد است: اصلاحطلبی بدون برو برگرد یعنی «دموکراسیخواهی» و ما این ایده را بر حاکمیت میدانیم و عبور از جمهوری اسلامی و امام تلقی میکنیم و اگر اصلاحطلبی این است، جغرافیای اپوزیسیون جمهوری اسلامی را جانمایی مجدد میکنیم.
امثال حجاریان اگر میخواهند کمکی به پزشکیان کنند، اول به صداقت او خیانت نکنند، دوم برای او ترسیم کنند که چطور میشود توسعه کشور در قالب سیاستهای کلی نظام و برنامه هفتم انجام گیرد و چطور میتوان از تنشهای قدرتخواهانه و فرصتسوزانه جناحی برای یگانهشدن ذیل رهبری و قانون اساسی عبور کرد و چطور میتوان هابرماس، لاک، ماکس وبر، روسو و جرمی بنتام را بر امام ترجیح نداد و خلط معرفتی در پشتوانه تئوریک جمهوری اسلامی را به دیوار کوبید؟ معتقدم پزشکیان تجربه ذیقیمت دوران اصلاحات را دارد و نمونه آن در موضوع رفع حصر موسوی است که به خبرنگار گفت «خب ما نمیخواهیم با نظام درگیر شویم»؛ بنابراین باید از نهال وفاق ایثارگرایانه و با محور توسعهگرایانه و وحدت کلمه پاسداری کرد. این راهبرد، انزوای «اصلاحطلبی بر حاکمیت» را نیز رقم میزند.