جوان آنلاین: گاهنامه مدیر، یادداشتی کوتاه از هومن مزین را به اشتراک گذاشت. در این یادداشت میخوانیم: یه سبد خوراکی همیشه در آشپزخونه اداره وجود داشت. اگر کسی دلش میانوعده میخواست برمیداشت و پولش رو میانداخت داخل جعبه. ماه به ماه میاومدند پولها رو برمیداشتند و جعبه رو پر از خوراکی جدید میکردند. گاهی مثلاً دو یا سه دلار پول کم میاومد. معلوم بود کسی خوراکی برداشته بود و پول خرد همراه نداشته و فراموش کرده بعداً پول رو بده. رئیس قبلی بدون سروصدا این پول رو از جیبش میداد و هیچوقت هم اعلام نمیکرد که پول کم اومده و کسری همیشه در حد همین دو یا سه دلار بود. گاهی هم پول زیاد میاومد که معلوم بود کسی قرضش را پس داده. رئیس جدید، در پایان اولین ماه کاری وقتی متوجه شد که چند دلار پول کم اومده، به منشی گفت که به همه ایمیل بزنه که چند دلار پول کم اومده و تا فردا هر کسی که خوراکی برداشته و پولش را فراموش کرده پول رو بده، بگذاره سر جاش و گرنه ما باید از جیبمون بدیم. نتیجه؟ ماه بعدی کسری پول شد ۱۰دلار. ماه بعد ۲۰دلار و ماه بعد ۲۵ دلار... در نهایت تصمیم گرفتند کلاً جعبه رو بردارند! حالا دیگه بقیه هم فهمیده بودند، عدهای هستند که خوراکی برمیدارند و پول نمیدهند. حالا آدمهای بیشتری این کار را میکردند. پل اعتماد به همین راحتی با انگشت اتهام به سمت یکدیگر گرفتن شکست و از بین رفت! گاهی وقتها همین که عدهای بفهمند جمعی (هر چند کوچک) هستند که قانون را رعایت نمیکنند و از شرایط سوءاستفاده میکنند، باعث میشه اونها هم قانون را رعایت نکنند و یاد بگیرند که میشه از اعتماد سوءاستفاده کرد!