جوان آنلاین: محسن مؤمنی شریف، مدیر سابق حوزه هنری انقلاب اسلامی و دوست قدیمی حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه کشورمان میگوید: «او واقعاً حسین امیرعبداللهیان بود که سال گذشته برای مراسم چهلم یکی از دوستان قدیمیمان به دارالسلام اسلامشهر آمده بود.»
به صفحه تلفن همراهش نگاه میکند؛ متنی که آخرین پیامک ۴۰ سال دوستی با وزیر امور خارجه شد: «سلام جناب مؤمنی عزیز. در حال خواندن کتاب جدید و فاخر شما هستم. ایام عزت مستدام.»
گورستان پر از آدمهای سیاهپوش بود؛ گوشهای میتی را به خاک میسپاردند و اطرافیان بر سر و صورت خود چنگ میزدند. جاهای مختلف آرامستان هم عدهای سیاهپوش دور چند قبر ایستادهبودند و آرام اشک میریختند. همهچیز عادی بود که یک نفر با تعجب گفت: «اون وزیر خارجهست؟» دیگری پاسخ داد: «نهبابا وزیر خارجه کشور وسط این قبرستون چیکار میکنه؟ اونم تو این هیری ویری طوفانالاقصی که این همه کار ریخته سرش.»
مگر بسیجیها و جانبازها هم دیپلمات میشوند؟
یکی از اولین چیزهایی که بعد از شهادت امیرعبداللهیان گوش به گوش و گوشی به گوشی چرخید، خبر «جانبازی» او بود. این در حالی است که تا پیش از شهادتش کسی نمیدانست این دیپلمات ۶۰ ساله جانباز شیمیایی است.
او که سابقه دوستی خود با شهید امیرعبداللهیان را از سال ۱۳۶۴ و در امور تربیتی اداره آموزشوپرورش منطقه ۱۸ تهران که با هم همکار بودند، دارد به فارس میگوید: «ما در یک فضایی زیست میکردیم که آکنده از نسیم جهاد و شهادت بود. غیر از رئیسمان شهید علیرضا قدمی، حداقل چهار نفر دیگر از همکارانمان شهید شدند و تعدادی هم بعدها در طول زمان به شهادت رسیدند. امیرعبداللهیان یکی از دوستانمان بود. از فعالان بسیج و مسجد محلشان بود و بارها به جبهه رفتهبود. میدانید کسی که میپذیرد به جبهه برود، آماده پذیرش هر گونه خطر هست، چراکه بالاترین عنصر وجودی انسان را که جانش باشد، در معرض خطر قرار میدهد. امیرعبداللهیان این روحیه را تا آخر با خود نگه داشت.»
«در همان سالهای اول جوانی تسلطش به قرآن و روایات طوری بود که آن اوایل من گمان میکردم طلبه حوزه علمیه است.» این را دوست امیرعبداللهیان تعریف میکند و ادامه میدهد: «در این اواخر اطرافیانش میگفتند اندوه خانوادهها و بچههای غزه خواب و آرام و قرار را از او گرفته است.»
حاج قاسم هم هوادارت است
رئیس سابق حوزه هنری خاطرهای تعریف میکند که حاکی از اعتقاد شهید حاج قاسم سلیمانی به امیرعبداللهیان است: «در روزهای اوجگیری بیداری اسلامی در کشورهای عربی، قرار بود شاعران برجسته عرب نشستی با رهبر معظم انقلاب اسلامی داشتهباشند، چون در جهان عرب، شاعران همچنان در رهبری افکار عمومی جایگاه ممتازی دارند. مسئولیت شناسایی مدعوین و اداره جلسه با حوزه هنری بود و امور مربوط به دعوتها و رفت و آمد و اسکان آنان با وزارت خارجه و نیروی قدس بود. یادم است به همین مناسبت جلسه هماهنگی در دفتر دکتر ولایتی مشاور رهبری در امور بینالملل با حضور مسئولان این سه دستگاه برقرار شد. در این جلسه آقای ولایتی از دکتر صالحی که وزیر خارجه بود، از اخبار وزارتخانه پرسید. دکتر گفت: «تغییری در پیش داریم؛ از جمله میخواهم به دکتر امیرعبداللهیان حکم معاونت عربی و آفریقایی را بدهم، اما نمیپذیرد.» با شگفتی افزود: «این جوان فوقالعاده متواضع است.» سردار سلیمانی نخستین کسی بود که از این انتصاب خشنود شد و کاردانی و هوشمندی امیرعبداللهیان را ستود. سردار به او اعتقاد داشت همچنان که امیرعبداللهیان هم به او عشق میورزید.
مؤمنی شریف میگوید: «بعد از پایان جنگ تحمیلی و به ویژه با انتخابات مجلس سوم، فضای آموزش و پرورش خیلی سیاسی و جناحی شد و آن صفا و اخلاص سالهای قبل آلوده شد. بعضی از دوستان به بهانههایی از آن جدا شدند. آقای امیرعبداللهیان هم یکی از آنان بود. بنده هم به حوزه هنری رفتم و سرنوشتم را در آنجا پی گرفتم. حدود ۱۵سالی همدیگر را ندیدیم. ظاهراً جهانمان متفاوت بود او در وزارت خارجه و عالم پیچیده سیاست و من در دنیای لطیف ادبیات و هنر. دورادور میدانستم بعد از معاونت سفارت جمهوری اسلامی ایران در عراق اکنون سفیرمان در بحرین است. تا اینکه یک روز منشی آفرینشهای ادبی حوزه هنری خبر داد کسی به نام آقای امیرعبداللهیان تماس گرفته و با شما کار دارد. خودش بود. آقای سفیر تعریف کرد با چه زحمتی پیدایم کردهاست. او در عالم دوستی هم شخصیت وفاداری بود. با بیشتر دوستان روزگار معلمی دوستیاش را حفظ کردهبود و اخبار آنان را با اشتیاق و مهربانی پیگیری میکرد.»
آخرین پیامی که به دوستت دادی
از مؤمنی از آخرین ارتباطشان میپرسم. میگوید: «آخرین پیام او به من مربوط میشود به ایام عید نوروز امسال؛ ایامی که با توجه به حوادث جنگ فلسطین و شهادت سردارانمان در سفارت ایران در سوریه، اصلاً انتظار چنین پیامی را از او که بیشتر از همه سرش شلوغ بود، نداشتم.»
«ماه و بلوط» کتابی ۸۷۲ صفحهای به قلم محسن مؤمنی شریف است که اولین روز اسفندماه سال گذشته رونمایی شده و به نظر میرسد شهید امیرعبداللهیان تنها یک ماه بعد از رونمایی این کتاب، در اولین روز نوروز، مشغول خواندنش بود. با توجه به تعداد بالای صفحات این کتاب که داستانی عاشقانه از تاریخ معاصر قوم کرد را روایت میکند، میتوان حدس زد که این کتاب، آخرین کتابی بوده که شهید امیرعبداللهیان خواندهاست.
خدا به وقتش تو را برد پیش خودش
این رفیق شهید حسین امیرعبداللهیان در پایان میگوید: «بسیاری از دوستان ما دوران جنگ به شهادت رسیدند؛ امیرعبداللهیان هم همه چیزش به آن شهدا میخورد، اما ماند تا نقش تاریخی خودش را در این روزگار ایفا کند و فراتر از آسمان ایران بدرخشد.»