جوان آنلاین: محمود مقدسی در کانال تلگرامی خود نوشت: نیاز به عمق هم یک نیاز است. نیاز به خواندن، شنیدن یا گفتن حرفهای عمیق. نیاز به تجربههای عمیق، لحظاتی فراتر از زندگی روزمره، لحظاتی چگال، مشتپرکن و دلپرکن. نیاز به تجربه احساسات و خواستنهایی چندلایهتر، پیچیدهتر، تودرتوتر و عمیقتر. نیاز به غرق شدن در عمق یک عکس یا نقاشی، نیاز به غرق شدن در حزن یک موسیقی، نیاز به دل سپردن به یک منظره یا نیاز به فرورفتن در لایهلایههای درون خود (خودشناسی). به این نیاز هم باید بها داد. نمیشود گفت، چون همه این نیاز را ندارند، یا همه به یک شکل آن را تجربه نمیکنند، نیاز مهمی نیست. آدم اصلاً یکسری جمعها را میرود برای برآوردن این نیاز، یکسری دوستیها را میسازد برای برآوردن این نیاز، یکسری کلاسها را میرود تا این نیازش را تأمین کند. اگر هم کسی بپرسد چرا فلان کلاس را میروی؟ حتماً لازم نیست بگوید فلان چیز یا بهمان چیز را یاد میگیرم تا به کارم بیاید. میتواند بگوید:، چون نیازم به عمق را برطرف میکند. همین. اصلاً همینکه بشود با دوستی به عمق خاصی شیرجه زد، حتی اگر در تکتک لحظات هم این عمق را با او تجربه نکنی، آن دوستی را متمایز میکند. یا مثلاً خیلی کتابها را میخوانیم، نه برای اینکه چیزی یاد بگیریم و به «کار» مان بیاید. میخوانیم تا نیازمان به عمق را پاسخ بدهیم. گاهی فکر میکنم این نیاز مستقل به عمق را نمیبینیم، نمیخواهیم یا نمیتوانیم که ببینیم. مدام تقلیلش میدهیم به نیازهای دیگر. نه، واقعاً من دلم عمق میخواهد، حالا این عمق را یک گفتوگوی دوستانه بدهد، یک کلاس درس بدهد، یک کتاب فلسفه بدهد، یک رمان بدهد یا هر چیز دیگری. هرچه هست، این تجربه عمق، زندگی آدم را غنیتر میکند. چه میشود که بعضیها این نیاز را بیشتر دارند و بعضی کمتر؟ نمیدانم، ولی وقتی کسی دارد، مهم است و باید برایش جا باز کند و گاهی به خودش یا دیگری بگوید: فلان کار را کردم، بله، برای اینکه عمق را تجربه کنم.