جوان آنلاین: امیرعباس ربیعی با ساخت فیلم «لباس شخصی» ثابت کرد علاقه به ساخت آثار دهه شصتی دارد؛ موضوعاتی مرتبط با التهابات سیاسی، فیلم دوم او هم به نام «ضد» با همان علاقه و سعی ساخته شده و حالا ربیعی در ضد به موضوع منافقین دهه ۶۰ پرداخته است؛ منافقی که تحت دستور سازمان است، اما در حراست حزب جمهوری اسلامی فعالیت دارد. پیرامون این موضوعات تا حالا فیلمهای مختلفی ساخته شده است؛ «امکان مینا»، «سیانور» و «ماجرای نیمروز». مسئلهای که در فیلم ضد دیده میشود، ردپای ساختاری محمدحسین مهدویان است. با این اختلاف که مهدویان در ماجرای نیمروز با در دست داشتن اطلاعات کافی و کاشتهای مناسب در خصوص شناخت موقعیت مورد نظر توانست برای مخاطب موقعیت بسازد، اما ربیعی نتوانسته است موقعیتهای موفق فیلم ماجرای نیمروز را به فیلم ضد بیاورد. برای همین ضد در یک سرگردانی ژانری به سر میبرد. این موضوع در شخصیتهای فیلم هم وجود دارد، یعنی نمیدانیم ربیعی سعی داشته است اثر سیاسی بسازد یا عاشقانه! انطباق این دو عنصر باعث شده است فیلم نتواند مسئلهساز باشد، یعنی در همان آغاز فیلم وقتی سعید، بیتا را در بیمارستان میبیند، فیلم عاشقانه میشود، البته عشقی که نه صورت میگیرد و نه میتواند منطق داشته باشد، این دو در گذشته قبل از انقلاب عاشق هم بودند، اما عشق آنها نافرجام مانده و حالا هم این یک عشق باسمهای است که صورت میگیرد که خط روایی فیلم را مغشوش میکند. سعید هم سرگردانی شخصیتی دارد، با اینکه کارگردان میتوانست کاراکتر او را مرموز و زیرک نشان دهد، اما سعید قدری ساده است که در سکانسی کتش را به بیتا میدهد، با اینکه در جیبش یک کلت است، باور اینکه او بتواند چریک باشد، به شدت دور از انتظار است. عاشق میشود یا به دست و پای ناصر، مافوقش میافتد یا اینکه برای ترور شهید بهشتی به یک باره متحول میشود؛ تحولش کارکردی ندارد، چون میدانیم کلاهی و کشمیری باعث به شهادت رسیدن شخصیتهای ابتدای انقلاب بودند، حتی ناصر هم در حد یک تیپ مانده است و از مجاهدبودن تنها کشتن منیژه را میبینیم، اینها نمیتوانند جهان اثر را بسازند چراکه فیلمساز موضوع را برای خود نکرده است و این فیلم میتواند نسخه شلخته ماجرای نیمروز باشد. فیلمساز به بعضی از نکات مهم بیتوجه بوده مثل حجاب بیتا که در دهه ۶۰ اینگونه حجاب مد نبوده است. بیتا شمایل یک زن امروزی را دارد و چه عجیب با چنین تیپی میتواند سراغ شهید بهشتی برود و به او بگوید سعید را از کار کردن در حزب منصرف کند. به نظر میرسد مسیری که ربیعی برای شخصیتهایش انتخاب کرده است تا حد زیادی لق میزند، مثل منیژه که میل به خبرچینیاش مشخص نمیشود. کسی که در سازمان فعالیت دارد باید شرایط درونسازمانی را رعایت کند، اما به چنین مواردی که باعث انسجام روایی چنین فیلمهایی است، توجهی نشده است. فیلمهایی مثل ضد با هر نگرش یا ساختاری، چون سفارشی ساخته میشوند و سازندهها همهجانبه روی مباحث اشراف ندارند، با نوعی زبان الکن به سرانجام میرسند چراکه پژوهشها به قدر کافی نیست و کاشتهای فنی و روایی در موازات خردهپیرنگهای بیحاصل روایتی ناهمگون دارند. در صورتی که ضد میتوانست چنین قابلیتی داشته باشد که بتواند از ابهامات تاریخی گرهگشایی کند، اما انگار فیلمساز به مسائل تکراری بسنده میکند و توانایی لازم را برای پیشروی ندارد. این را اضافه کنیم که ضد به دلیل موضوع ملتهبی که دارد، قابلیت یک مینیسریال را داشت، اما ربیعی در زمان محدود سینما نتوانسته است اصل مطلب را به درستی بیان کند، بازیگر اصلی به شدت تحت تأثیر بازی حامد بهداد است و از لیلا زارع تا لینداکیانی هم بازی جدیدی نمیبینیم. نادر سلیمانی تا حدودی بازی درخوری دارد که آن هم به دلیل جدیبودن نقش است.