کتابهای پرفروش و عامهپسند در حوزه امور مالی شخصی توصیه میکنند که اگر بدهکار هستید اول سراغ بدهیهای کوچک بروید تا برای پرداخت بدهیهای بزرگ انگیزه بگیرید. یا میگویند تحت هر شرایطی حداقل ۱۰درصد درآمدتان را پسانداز کنید. گرچه رهنمونهای اینچنینی لزوماً از نظر راهبردی غلط نیستند، ولی جیمز چوی، استاد مدیریت مالی دانشگاه ییل معتقد است این توصیهها یک جنبه بسیار مهم زندگی انسان را نادیده میگیرند؛ جنبهای که شاید باارزشتر از سالها پسانداز باشد. درک تامپسن نویسنده کتاب موفق سازها در مقالهای در وبسایت آنلانتیک با بررسی نظرات جیمز چوی به این موضوع پرداخته است. وبسایت ترجمان نیز مقاله او را با ترجمه علیرضا شفیعینسب منتشر کرده است. آنچه میخوانید گزیده جستارهایی از این مقاله است.
جیمز چوی، استاد دانشگاه ییل ۵۰ درس کتابهای پرفروش درباره پسانداز، خرجکردن و سرمایهگذاری را استخراج کرد و آنها را با یافتههای تحقیقات اقتصادی جریان اصلی مقایسه کرد. نتیجه: اقتصاددانان معمولاً توصیههای عقلانیتری میکنند، زیرا با اعداد و ارقام سر و کار دارند؛ پرفروشها توصیههای عملیتری میکنند، زیرا سر و کارشان با رفتار انسان است، با تمام آشفتگی و غیرعقلانیبودنش.
شاید چشمگیرترین نمونه تفاوت میان اقتصاددانها و نویسندگان عامهپسند توصیه مربوط به بازپرداخت بدهی باشد. چوی میگوید، در نظریه اقتصادی، خانوادهها باید همیشه بازپرداخت بدهیهای بهره بالای خود را در اولویت قرار دهند. هر راهبردی جز این در پیش بگیرند پرهزینهتر میشود، زیرا به این ترتیب مخارج بهرهبالا در کنار قبضهای ماهانه باقی میمانند، اما نویسندگان عامهپسندی همچون دیو رمزی تقریباً رویکرد عکس این را توصیه کردهاند. براساس روش «گلوله برفی بدهی» رمزی، باید بدهیها را از کوچکترین به بزرگترین بازپرداخت کنید و با صفرکردن حسابها انگیزه و دور بگیرید. این بههیچوجه کمهزینهترین راهبرد برای حذف بدهیها نیست، خود رمزی هم به این نکته اقرار میکند، اما شیوه گلوله برفی بدهی چندان ربطی به بازدهی فنی ندارد و مربوط به کسب اراده است. وقتی افرادی که زیر فشار بدهی هستند صفرشدن یک حساب کوچک را میبینند، این اتفاق چنان به پاداش میماند که انگیزه میگیرند به بازپرداخت بدهیهای بزرگترشان نیز ادامه دهند.
تأکید آثار پرفروش بر دورگیری و کسب انگیزه گاهی به توصیههای نهچندان عقلانی هم میانجامد. مثلاً کتابهای عامهپسند خیلی اوقات اصرار میکنند که تحت هر شرایطی، مردم باید دستکم ۱۰ درصد از درآمدشان را پسانداز کنند. این راهبرد را میتوان «تسطیح» نرخ پسانداز دانست: اگر از آسمان سنگ هم ببارد، باید مقدار ثابتی از درآمد را بردارید تا به مرور زمان به پسانداز عادت کنید، اما زندگی مسطح نیست، بلکه پستی و بلندی دارد. بسیاری از کسانی که در ۲۵سالگی درآمدشان بهزحمت کفاف اجاره خانه را میدهد در ۴۰ سالگی آنقدر ثروتمند میشوند که بتوانند خانهای در حومه شهر بخرند. به گفته چوی به همین دلیل است که اساتید دانشگاه اغلب از نرخ پسانداز کم یا حتی منفی برای جوانان دفاع میکنند تا در میانسالی پسانداز بالاتری داشته باشند. این دقیقاً عکس تسطیح نرخ پسانداز است، در واقع تسطیح مصرف است.
این شیوهها صرفاً راهبردهایی همستیز برای امور مالی شخصی نیستند، بیشتر شبیه فلسفههایی همستیز برای زندگیاند. تسطیح میزان پسانداز ریشه در واقعیتی روانشناختی دارد: عادات نیازمند انضباط و ممارستند. وقتی اکثر مردم نمیتوانند در میانسالی ناگهان عادات پسانداز خود را تغییر دهند، پس معقول است به آنها توصیه کنیم در جوانی از خیر بعضی چیزها بگذرند.
اما تسطیح مصرف ریشه در واقعیتی وجودی دارد: هیچ داراییای کمیابتر از خود عمر نیست. آینده نامشخص است و بالاترین اولویت زندگی این نیست که حتی در بدترین شرایط، نرخ دورقمی پسانداز را متعهدانه حفظ کنیم. مثلاً اینکه در ۲۳ سالگی شامی بهیادماندنی با دوستانت بخوری ارزشمندتر از آن است که در ۷۳ سالگی چند صد دلار بیشتر برای بازنشستگیات داشته باشی. طبق این منطق، رویکرد بهتر این است که بودجه را طوری تنظیم کنید که در کوتاهمدت راحت و شادمان باشید، حتی اگر گاهی لازم باشد نرخ پساندازتان را از دههای به دهه دیگر (یا از سالی به سال دیگر) تغییر دهید.
دلیل موفقیت آثار پرفروش در زمینه امور مالی شخصی این است که نظریه و روانشناسی را به شکلی در هم میآمیزند که سرشت انسان را جدی میگیرد، بنابراین مستحق احترام اساتید اقتصاد است، ولی آنان که رضایت خود را یک عمر به تعویق میاندازند شاید روزی بهلحاظ پسانداز ثروتمند باشند، اما بهلحاظ خاطرات فقیرند، چون لذات زیادی را در این راه قربانی کردهاند. شاید بسیاری از محبوبترین کتابها در زمینه امور مالی شخصی بتوانند مثل نظریه اقتصادی عمل کنند: زندگی چیزی فراتر از عادات بهینه پسانداز است.