رفتاری که یک زمانی به خانمها نسبت میدادند و فکر میکردند فقط آنها هستند که به خاطر چشم و همچشمی با جاری و خواهرشوهر و دوست و غریبه طلا میخواهند یا مدام در حال خرید هستند. یک زمانی چشم و همچشمی فقط در نوع غذا بود. یادم است یادداشتی نوشتم با همین موضوع، ولی آن زمان؛ من میگویم آن زمان شما بخوانید دو سال قبل، همو غم خیلیها رسیدن به یک زندگی لاکچری به ظاهر خوشبخت بود. اگر فلانی برای مهمانی پاگشای خواهرشوهرش یک مدل غذا درست میکرد، او برای کور کردن چشم حسودها دو - سه مدل درست میکرد. اگر یکی دوستش در فلان تالار باکلاس در فلان نقطه شهر عروسی میگرفت، او هم خودش را به آب و آتش میزد تا در شرایطی پایینتر مراسم نگیرد. نوشته بودم خانوادهها از سر چشم و همچشمی بچهها را به کلاسهای رنگارنگ میفرستند فقط برای اینکه پز پول خودشان و استعداد بچهشان را بدهند. آن زمان فکر میکردم این نوع چشم و همچشمی ویرانگر است و اگر فکر جدی برایش نشود، بنیان خانواده و روابط آدمها به خطر میافتد. نگران دورهمیهایی بودم که در سایه تجملات کمرنگ میشد یا بچههایی که مجبور بودند جور والدین را در مقاطع مختلف برای کم کردن روی دیگران، بکشند.
فکر نمیکردم روزی که دوباره دست به قلم بشوم و از این پدیده بنویسم، اوضاع بدتر از قبل باشد. اما حالا این بحث از همیشه جدیتر شده است. انگار بعضیها هر چه جیبشان کم پولتر و سفرهشان خالیتر میشود، میلشان به رقابت افزونتر میشود. انگار رقابت سر غذاهای لاکچری برایشان تکراری شده و سوژه بزرگتری میخواهند. حالا در یک رقابت دو سر باخت افتادهاند و به سمت هدفی نامعلوم پیش میروند. روزگاری رقابتها کوچکتر بود و نهایت آسیبی که این رو کم کنیها میزد، عقب ماندن قسط یا کم شدن نقدینگی خانواده تا سر ماه بود. ولی حالا رقابتها به قیمت از دست دادن آینده است. طرف نان شب ندارد بخورد. خانهاش اجارهای است و هر روز با صاحبخانه چانه میزند. ولی همان آدم تمام داراییاش را میدهد تا یک خودرو شاسی بلند چشم کورکن بخرد و در پارکینگ بگذارد. یا بدون اینکه لازم باشد، یک سفر خارجه تدارک میبیند و در یک مهمانی مجلل همه را از این رفتن خبردار میکند. اوایل برای بچهها مهم بود که بگویند خانه مال خودشان است، ولی دیگر خانهدار شدن اولویت خیلیها نیست. آنها دوست دارند ظاهر فریبنده زندگیشان را حفظ کنند. مهم نیست شام شبشان چیست یا در چند بانک و مؤسسه بدهی دارند. مهم همان ویراژ دادن با خودرو جلوی مدرسه است که همه بدانند خودروشان چیست. خیلیها دارند آیندهشان را به هیچ میبازند. امروز دخترخالهاش فلان مدل گوشی را خریده، فردا به هر قیمتی شده پول جور میکند که یک مدل بالاتر بخرد. فلانی در فلان محله شهر خانه اجاره کرده، راضی به پرداخت چند برابری کرایه میشود فقط برای اینکه وقتی میپرسند کجا زندگی میکنی، از فلانی کمتر نباشد. میداند بچههایش علاقهای به درس ندارند و قرار نیست نابغه شوند ولی اصرار دارد برای رقابت با فلان همسایه یا دوست، بچههاش را در مدرسه غیرانتفاعی ثبت نام کند. فقط برای رقابت و البته کوبیدن شرایط خوب زندگیشان سر بقیه؛ البته اینکه چقدر صورتشان را با سیلی سرخ نگاه میدارند و به هر قیمتی دست به این رفتار میزنند، بماند.
این آغاز یک فروپاشی بزرگ است؛ اینکه بگوییم حالا که ما توان خانهدار شدن نداریم، لااقل خوب بپوشیم و خوب بگردیم. در لحظه زندگی کردن خوب است، ولی آینده نگری هم اقتضای هر خانه است. شما امسال روی رقابت با فلانی خودرو عوض کردی، سال بعد و بعدتر چه میکنی؟ اگر صاحبخانه پول پیش را زیاد کرد چه کار میکنی؟ جالب است که خیلیها در چنین شرایطی خود را به زحمت میاندازند و برای جور کردن پول به هر دری میزنند، ولی حاضر نیستند خودروشان را بفروشند، چون معتقدند خودرو لوکس ویترین زندگیشان است.
انگار قرار نیست این پدیده شوم دست از سر جامعه بردارد. برعکس، هر روز سایهاش گستردهتر میشود و کار به جاهای باریک میرسد. آنقدر که ممکن است عدهای سر چشم و همچشمی در بعضی رفتارها و کارها، به درد سر بیفتند. مثل رقابت در بازار ارز دیجیتال یا خرید سهام و... که طرف سررشتهای در آن ندارد ولی به هر قیمتی شده میخواهد به روز باشد و از فلان آدم کم نیاورد.
جالب است بدانید چشم و همچشمیها صرفاً مالی نیستند و گاهی طرف برای همرنگ شدن با جماعت دست به رفتارهایی میزند یا به عقایدی اعتراف میکند که خودش هم باور ندارد، و در این رقابت نفسگیر، همه کارشناس بینالمللی میشوند، همه سیاست مدار میشوند و برای رقابت با دیگری حتی باورها و ارزشهای خود را زیر پا میگذارند.