مرد جوان وقتی فهمید پدرش زنی را به صیغه خود درآورده است، او به قتل رساند و جسدش را به چاه انداخت.
صبح روز جمعه اول مهرماه امسال زن جوانی در تهران سراسیمه به اداره پلیس رفت و از گم شدن ناگهانی پدر ۶۵ سالهاش به نام سعید شکایت کرد.
وی در توضیح ماجرا گفت: «پدرم وضع مالی خوبی دارد و در کار خرید و فروش ملک فعالیت میکند. او مدتی است با مادرم اختلاف پیدا کرده و تنها در باغویلایش در منطقه لواسانات زندگی میکند. من هر روز با پدرم در تماس هستم و اگر کاری هم داشته باشد برای او انجام میدهم، اما الان چند روزی است که تلفن همراهش خاموش است و خبری از او ندارم. آخرین بار که با او تلفنی صحبت کردم، روز شنبه ۲۶ شهریور و حالش خوب بود. از آن روز به بعد تلفن همراه پدرم خاموش شد و برادر و مادرم نیز خبری از او ندارند و الان من نگرانش هستم و درخواست کمک دارم که پدرم را پیدا کنید.»
لکههای خون
با طرح این شکایت، تیمی از مأموران پلیس به دستور بازپرس، تحقیقات خود را برای یافتن ردی از مرد میانسال آغاز کردند.
بررسیهای مأموران پلیس نشان داد مرد گمشده مدتی است جدا از همسرش زندگی میکند و با اعضای خانوادهاش رفت و آمد ندارد، اما آخرین بار با پسر ۳۵ سالهاش به نام اشکان تماس تلفنی داشته است.
بدین ترتیب مأموران، اشکان را به اداره پلیس احضار و از وی درباره سرنوشت پدرش تحقیق کردند. او در ادعایی گفت: «پدرم زمین و خانه خرید و فروش میکرد و روز حادثه هم قرار بود برای خرید ملکی به قرچک ورامین برود. او با من تماس گرفت و گفت زمانی که برای خرید زمین راهی قرچک شود به من خبر میدهد تا با هم سر معامله برویم و من هم منتظر تماس بعدیاش بودم، اما او تماس نگرفت و احتمال دادم تنهایی برای معامله رفته باشد. من متاهل هستم و در این چند روز درگیر کارهای خودم بودم و از پدرم بیخبرم و به خواهرم هم گفته بودم پدرم را چند روزی است که ندیدهام.»
مأموران پلیس در ادامه به باغ ویلایی سعید رفتند و به بازرسی محل پرداختند که در آنجا با لکههای خون داخل خانه و لکههای خونی که داخل خودروی پژوی مرد گمشده بود، روبهرو شدند. آزمایشهای لکههای خون نشان داد خون کشف شده متعلق به سعید است؛ بنابراین این احتمال برای مأموران پلیس قوت گرفت که به احتمال زیاد مرد گمشده در حادثهای به قتل رسیده است.
زن صیغهای
در چنین شرایطی پرونده وارد مرحله تازهای شد و مأموران پلیس هم در تحقیقات میدانی و فنی دریافتند سعید از مدتی قبل با زن جوانی به نام مهین ارتباط تلفنی داشته و چند ماه قبل نیز او را صیغه کرده است و روز حادثه هم قرار بود برای دیدن او به شهر قرچک ورامین برود.
با به دست آمدن این اطلاعات، مأموران به مهین مشکوک شدند و وی را به عنوان مظنون حادثه بازداشت کردند. او در بازجوییها گفت که بی گناه است و از سرنوشت شوهر صیغهای خود خبر ندارد. مهین گفت: «مدتی قبل با سعید آشنا شدم و شش ماه قبل هم او مرا صیغه خودش کرد. سعید رابطه خوبی با من داشت تا اینکه باردار شدم و به من قول داد که به زودی مرا به عقد دائم خودش درآورد. روز شنبه ۲۶ شهریور قرار بود به قرچک بیاید و با هم به محضر برویم و مرا عقد کند، من هم در خانه منتظر او بودم، اما خبری از سعید نشد. سپس با تلفن همراهش تماس گرفتم که خاموش بود و تا الان هم روشن نشده است. من هم مثل دخترش در این مدت نگران او هستم و از سرنوشت سعید بیخبرم.»
آخرین نفر
تحقیقات پلیسی نشان داد مهین راست میگوید و از سرنوشت شوهر صیغهایش بیخبر است. از سوی دیگر مأموران پلیس دریافتند مرد گمشده از مدتی قبل به خاطر درگیری با همسر اولش با پسرش اشکان هم اختلاف پیدا کرده است. در بررسیهای فنی مشخص شد آخرین فردی که به باغ ویلایی سعید رفته، اشکان بوده است.
همچنین تحقیقات حکایت از آن داشت اشکان نسبت به گمشدن پدرش بیتفاوت است. بدین ترتیب مأموران به وی مشکوک شدند و به دستور قاضی پرونده او را روز چهارشنبه ۱۸ آبان بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند.
متهم ابتدا در بازجوییها جرم خود را انکار کرد، اما وقتی با دلایل و شواهد روبهرو شد، عصر روز چهارشنبه به قتل پدرش اعتراف کرد و گفت که پدرش را در باغویلا به قتل رسانده و جسدش را در همانجا در چاه عمیقی انداخته است. پس از اعتراف متهم، مأموران همراه نیروهای عملیاتی آتشنشانی به باغویلا رفتند و جسد مرد میانسال را پس از ۱۲ ساعت تلاش از داخل چاه بیرون آوردند و به پزشکی قانونی منتقل کردند. متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
گفتگو با قاتل
اشکان با پدرت چه اختلافی داشتی؟
من با پدرم اختلافی نداشتم. سرم به کارم و زندگی و زن و بچهام گرم بود.
پس چرا او را به قتل رساندی؟
پدرم به مادرم بدی میکرد. آنها مدتی بود با هم اختلاف پیدا کرده بودند و از هم جدا زندگی میکردند. پدرم اصلاً به مادرم توجه نمیکرد و همیشه او را آزار و اذیت میکرد. من هم از کارهای پدرم ناراحت بودم و اختلافم با او به خاطر ارتباط بدی بود که با مادرم داشت.
یعنی به خاطر رفتار بد باید پدرت را میکشتی؟
نه، اما از زمانی که فهمیدیم پدرم زن دوم دارد، اختلاف او با مادرم بیشتر شد. ما انتظار نداشتیم که او زن بگیرد، از طرفی هم فهمیده بودیم که پدرم تصمیم دارد مادرم را طلاق بدهد و همسر صیغهایش را عقد دائم کند، همین موضوع مرا خیلی عصبانی کرده بود، اما باز هم قصد قتل پدرم را نداشتم و به صورت اتفاقی پدرم به قتل رسید.
یعنی روز حادثه برای قتل پدرت به باغویلا نرفتی؟
نه، من قصد داشتم با او حرف بزنم. روز شنبه ۲۶ شهریور وقتی با مادرم تلفنی حرف زدم، متوجه شدم خیلی ناراحت است. به خانهمان رفتم تا مادرم را دلداری بدهم، اما او خیلی از رفتارهای پدرم ناراحت بود و گریه میکرد. تازه متوجه شده بودیم که پدرم دور از چشم مادرم ازدواج موقت کرده است. من ناراحتی مادرم تحمل نکردم و تصمیم گرفتم به باغویلا بروم و با پدرم صحبت کنم.
وقتی پدرم را دیدم به او گفتم چرا زندگی ما و مادرم را خراب کردی، او عصبانی شد و به من و مادرم فحاشی کرد که با هم درگیر شدیم. خیلی زود درگیری ما بالا گرفت که با یک چوب ضربهای به سرش زدم و او بیهوش شد و فوت کرد.
چی شد که جسد را داخل چاه انداختی؟
وقتی فهمیدم پدرم فوت کرده، خیلی پشیمان شدم و ساعتی بالای سر جسد گریه کردم و بعد هم تصمیم گرفتم جسد را به بیابانهای اطراف ببرم و در آنجا دفن کنم تا هیچ ردی از خود به جا نگذارم، به همین خاطر جسد را داخل خودروی پدرم گذاشتم و میخواستم بیرون بیاییم که دیدم چند نفر در آن نزدیکی هستند، از ترس اینکه آنها متوجه شوند، بیرون نرفتم. ساعتی بعد جسد را داخل چاه عمیق باغ انداختم.
حرف آخر؟
خیلی پشیمان هستم و کاش آن روز پیش پدرم نرفته بودم، امیدوارم خانوادهام مرا ببخشند.