خانواده شیخ خیریان در سال ۱۳۳۶ خوشحالی و شادی مضاعفی را تجربه کردند. تولد قربانعلی جانی دوباره به خانواده داد و آنها را غرق در شادی کرد. نوزاد در طبیعت زیبا و دلنواز نوشهر متولد شد و مسیر پر پیچ وخم زندگیاش را طی کرد.
زندگی معنوی
چند سال اول زندگی قربانعلی در خانوادهای مذهبی با رنگ وبوی اعتقادی و دینی گذشت. مادر شهید خاطرات خردسالی فرزندش را چنین شرح میدهد: «شش ساله بود که همراه من و پدرش به مسجد میرفت و در عزای امام حسین (ع) شرکت میکرد. وقتی پدرش قرآن میخواند، با وضو کنارش مینشست و به صفحات آن دست میزد. پسرم همان روزها توانست قرائت آیات را یاد بگیرد.»
آشنایی با مسائل مذهبی و معنوی روح و جان قربانعلی را میساخت. گویی قرار بود او برای روزهای بزرگی ساخته شود و این آموزهها جایی مسیر زندگی او را مشخص کند. اولین محک در جریان مبارزات انقلابی رقم خورد. قربانعلی تحتتأثیر اندیشه امام خمینی و آشنایی با اهداف ایشان، با شرکت در تظاهرات به جرگه نیروهای انقلابی پیوست. همچنین با توزیع اعلامیه و ترویج افکار و آرمان امام در راستای روشنگری جوانان نیز، نقش فعالی داشت.
پیروزی نهضت امام خمینی، این جوان نوشهری را برای دست یافتن به یک زندگی معنوی نزدیکتر کرد. با تشکیل بسیج در همان سالهای ابتدایی انقلاب، شهید شیخ خیریان فعالیتهایش را در این نهاد ادامه دارد و مشغول برقراری امنیت در شهر شد.
به مرور زمان و با فعالیتهای بیشتر، تجربه شهید شیخ خیریان نیز بیشتر میشد و مسئولیتهای بزرگتری را به او واگذار میکردند. او در سال ۱۳۵۹ مسئولیت مربیگری آموزش نظامی را در واحد بسیج نوشهر به عهده گرفت و یک سال بعد با پذیرفتن مسئولیت گروهان در طرح ویژه جنگل، جهت سرکوب تحرکات عناصر ضد انقلاب در جنگلهای شمال، به ادای تکلیف پرداخت.
همرزم شهید، احمد بیژنی درباره آن روزها و قدرت معنوی شهید میگوید: «در انجام مأموریتها در جنگل، سعی میکرد در فرصتی مناسب، دعای کمیل و توسل برپا کند. حتی مستحبات را هم در آن شرایط انجام میداد. یک بار، وقتی که دیدم دارد نماز شب میخواند، خیلی تحتتأثیر قرار گرفتم. طوری که از آن به بعد، من هم یکی در میان نماز شب میخواندم. حتی مسائل شرعی خودم را از او سؤال میکردم.»
سادهزیستی شهید
همسر شهید، فاطمه رمضانی نیز انقلابیگری و مذهبی بودن شهید شیخ خیریان را اینگونه شرح میدهد: «خودم قلباً اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی داشتم و قبل از اینکه قربانعلی را قبول کنم، عاشق امام و انقلاب بودم. در انجمن مدرسه شرکت میکردم، حتی قبل از اینکه بدانم در آینده همسر یک پاسدار میشوم، خودم راه بسیج و سپاه را انتخاب کردم. وقتی که متوجه شدم همسر آینده من میخواهد در این زمینه فعالیت داشته باشد، خیلی خوشحال شدم. اولین ویژگی مدنظر من این بود که او هم در خط اسلام و امام باشد و برای دفاع از انقلاب اسلامی فعالیت کند. من ازدواج با ایشان را بیشتر به خاطر نجابت، حیا و متانتی که در چهرهاش دیدم پذیرفتم. این ویژگیها برای من خیلی مهم بود. چهره متین، متواضع و باوقاری داشت. البته قضیه همان پاسدار بودنش بود.»
زندگی این زوج براساس سادهزیستی و قناعت پایهریزی شد. حتی به ماشین هم گل نزدند و داماد حاضر به خریدن لباس نو نشد. با همان لباس بسیجی خودش به خواستگاری رفت و در نهایت سادگی مراسم عروسیاش را برگزار کرد. همسر شهید مهریه هم نخواست که با اصرار و پافشاری شهید و خانوادهاش مبلغ ۳۰ هزار تومان به عنوان مهریه برای او در نظر گرفتند که با بزرگمنشی همان لحظه آن را به همسرش بخشید.
دفاع مقدس زندگی شهید را کامل به خود معطوف کرده بود. در سال ۱۳۶۳ در حین آموزش یکی از دستانش آسیب دید و منجر به قطعش شد. وقتی دستش زخمی شد، پدرش از او خواست که با این وضع جسمی دیگر فکر جبهه را از سرش بیرون کند. اما قربانعلی با ناراحتی به پدر گفت که این انقلاب به او احتیاج دارد.»
شهید شیخ خیریان در سال ۱۳۶۴ در کسوت مسئول مدیریت نظامی لشکر ۲۵کربلا به ادای تکلیف پرداخت. به عنوان فرمانده، شجاعت و ابتکار عمل بالایی داشت. این فرمانده شجاع و مخلص در سال ۱۳۶۵ برای آزادسازی مهران، به این منطقه عزیمت کرد و نهایتاً در جریان عملیات کربلای۱ به شهادت رسید تا نامش تا ابد در طومار شهدای این آب و خاک جاودانه شود.