مرتضی همیشه نگران این بود که گوشهای بماند و از جهاد فاصله بگیرد. البته سال قبل از شهادتش خیلی خسته شده بود. مدام نگران بود.
من هر آن چه در کارهایم گفته ام و انجام داده ام، از آوینی آموخته ام، اولین باری که «روایت فتح» را دیدم، احساس کردم این مدرنترین کاری است که در این زمینه انجام شده است. یادم هست در سالهای ۶۷ به بعد، به هر کسی که میرسیدم میگفتم که بهترین فیلم ساز ایران، آوینی است، درحالی که آن زمان اصلا کسی اسم آوینی را نشنیده بود. همه فکر میکردند که او فقط مستند ساز است، ولی من واقعا باور داشتم که او بهترین فیلم ساز است. در حالی که او یک فیلم داستانی هم نساخته بود، ولی در وافقع برجستهترین کارهای تصویری او در روایت فتح نمود داشت.
مجموع ویژگیهای او در هرکسی که باشد، طبیعتا در فضای اداری و سازمانی، حسادت آدمهای ناپاک و ناپخته را بر میانگیزد. شخصیتش حسد برانگیز بود. در حالی که در تمام سازمان تلویزیون هیچ جایی را اشغال نکرده بود و اصلا جایی را هم برای خود نمیخواست، چه از طرف تلویزیون و چه از جانب مدیران ارشد فرهنگی کشور، مظلوم واقع میشد. آوینی دائما در سیر و سلوک و مدام رو به تکامل بود. مرتضی واقعا سید و شاهزادهی طیف آدمهای بود که میخواستند در وادی هنر و انقلاب و تلفیق این دو قدم بردارند. من قصد داشتم که سفری با او داشته باشم و در حین سفر مستندی دربارهی او بسازم. چون تمام لحظات و رفتارهای او در هر لحظه جذاب بود.
کاریزمای خیلی خیلی بالایی داشت که به او ابعادی جذاب میداد. مثلا وقتی حرف میزد، حرفش پِرتی نداشت و این نکتهی خیلی مهمی است. مثل امام خمینی؛ انسان وقتی دوربین را مقابل امام روشن میکند، همهی حرکات و رفتارهای او قابل دریافت و الگو گرفتن بود. این تعبیر را خیلی جاها به کار برده ام و دوباره میگویم که آوینی مدل کوچک شده و کپی برابر اصل امام خمینی بود.
از سوی دیگر ویژگیهای رفتاری و اخلاقی خاصی هم داشت که شما مثلا در خیلی از هنرمندان و مدیران فرهنگی نمیبینید. اولا همه را جذب میکرد. هر کس با هر تیپی و منشی اگر عناد نداشت و حتی اگر نظر مخالف داشت میپذیرفت و شاید ساعتها به صورت صمیمی با او گفتگو میکرد و پاسخ سوال شان را میداد.
او واقعا هدف شناس بود. تمرکز فئق العادهای روز مسائل داشت و پیچ و خمهای مسائل را که برای خیلی از ما مجهول بود میفهمید. گاهی که حرف میزدیم، جواب خیلی از سوالاتم را پیش از طرح سوال میگرفتم و گاهی خیلی سوالات بود که از خیلیها میپرسیدم، اما میدیدم که تنها مرتضی بهترین پاسخ را داده است.
آوینی علائم راه را به ما نشان میداد و روشنایی ایجاد میکرد، چون فرزند زمان خویش شده بود و زمان را خوب شناخته بود.
جستجوگریها او را در مسائل و پی گیری هایش را در هیچ آدمی ندیدم من خیلی از او استفاده کردم و پنج، شش سال قبل از شهادتش قدرش را فهمیدم. مثلا او را در تحلیل غرب قدرت بالایی داشت و غرب شناسی او تعارفی و شعاری نبود، چون خودش از مسیر این تمدن گذر کرده بود. به همین دلیل پیچهای تاریک تاریخ را میشناخت و میدانست چگونه باید روی این پیچها نور انداخت تا آگاهی و روشنایی ایجاد گردد.
واقعا پر کار و فعال بود و تنها آینده را میدید. از بیست و چهار ساعت روز، بیست ساعتش را مشغول کار بود. من همیشه عجب میکردم که چطور مرتضی این همه ساعت کار میکند. هر وقت هم که ما میرفتیم، با روی باز استقبال میکرد و با همه حرف میزد. این که مثلا بخواهیم پشت در اتاقش وقت بگیریم و ساعتها معطل شویم، نبود و همینها بود که زبان او در روح و جان مردم اثر میکرد. کاملا هم به وضع موجود معترض بود و با کسی هم تعارف نداشت و محکم حرفش را میگفت و مینوشت و نوشته هایش تاثیر گذار بود.
مرتضی همیشه نگران این بود که گوشهای بماند و از جهاد فاصله بگیرد. البته سال قبل از شهادتش خیلی خسته شده بود. مدام نگران بود. یکی از روزهای قبل از شهادتش که با هم گفتگو میکردیم، به من گفت: «خیلی نگرانم، چون حس میکنم مانند یک کرم شده ام و در لجن مانده و دارم چاقتر میشوم». برای من تعبیر عجیبی بود که یک آدم چقدر به خودش نهیب میزند.
منظور از لجن، وضع فرهنگی مملکت بود، که از جهاد اصغر فاصله گرفته و در جهاد اکبر درمانده است.
آن چیزی که انقلاب را نگه داشته، آدمهایی از جنس مرتضی است که همه جا گمنام هستند. بالاخره انقلاب با این مشکلاتی که دارد، کسانی دارند جلو میبرندش.
مرتضی آن سالهای آخر خیلی کلافه بود. به خاطر همین چیزهایی که در انقلاب و مسائل فرهنگی میدید. در تلویزیون و در کل فرهنگ رسانه ها، مطبوعات و سینمای ما میدید و کلافگی اش را ابراز میکرد. من فکر میکردم که ایشان در ادامه به انفجار برسد. یعنی هیچ جور کنار نمیآمد و با این جو تناقض داشت.
خاطرهای از «نادر طالب زاده»
برگرفته از کتاب «تکرار یک تنهایی»؛ جستارهای از حیات سید مرتضی آوینی
*نادر طالب زاده هم پس از عمری مجاهدت و خدمات باارزش فرهنگی و رسانه ای، نهم اردیبهشت ماه امسال دار فانی را وداع گفت و به همجواری با شهدایی که با آنان زیست کرده بود، شتافت. برخی افراد از جمله استاد رحیم پور ازغدی از او با عنوان «شهید» یاد کردند. ترور بیولوژیکی این چهره رسانهای ضد آمریکا و ضد صهیونیستی هم امری بود که هم از زبان خود او بیان شده بود و هم برخی کارشناسان به آن اعتقاد داشتند.