برخلاف حامیان سایر رؤسای جمهور ایران، فعالان سیاسی طرفدار محمد خاتمی همواره سالگرد دوم خرداد (روز انتخاب او به ریاست جمهوری) را هرچند به یادداشتی یا توئیتی گرامی و زنده نگه میدارند. یکی از این یادداشتها را که دیروز در روزنامه اعتماد منتشر شد، احمد زیدآبادی، فعال سیاسی و روزنامه نگار اصلاحطلب نوشته بود. محتوای گرامیداشت او، اما کمی متفاوت از مدح و تحسین صرف سایر اصلاح طلبان بود. او گرچه همچون سایر اهالی این جریان، یادداشتش را با عبارتی غلوآلود درباره دوم خرداد ۷۶ آغاز کرده بود که «دوم خرداد سال ۷۶ یکی از شورانگیزترین روزهای تاریخ معاصر بود که ایرانیان تجربه کردند. اقیانوس مواجی از احساس زندگی، احساس قدرت، احساس تأثیرگذاری، احساس شکوه، احساس ذوق، احساس لذت و احساس امیدِ مردمی که به سمت صندوقها هجوم آورده بودند تا نام سید محمد خاتمی را روی برگههای رأی بنویسند، هر ناظرِ حماسی را چنان متلاطم میکرد که اشک شوق در حلقه چشمانش مینشست.»، اما در ادامه، از بر باد رفتن این شور و شوق گفت و آن را ناشی از «اندیشیده ناشده» بودن این رویداد دانست و از «بی برنامگی و نااندیشیدگی» دست اندرکاران دوم خرداد و «عمل بدون اندیشه» آنان گفت.
زیدآبادی معتقد است: «همان روز نیز میشد پیشبینی کرد که آن همه احساسات نیکو و ارزشمند، در برخورد با صخرههای سخت منازعات بیرحمانه سیاسی و کشاکش منفعتهای ناسازگار و متضاد گروههای ذینفوذ، به تدریج میساید و به شکست ختم میشود. چرا چنین شد؟ به نظرم به این دلیل که دوم خرداد رویدادی تماماً «اندیشیده ناشده»بود. از قضا دوم خرداد از شانس و بخت هم بیبهره نماند، اما بیبرنامگی و نااندیشیدگی دستاندرکاران آن به قدری عمیق بود که شانسها را نیز درنیافت و آنها را حمل بر تهدید علیه خود کرد!»
زیدآبادی این بی اندیشگی را اینگونه توصیف میکند: «دستاندرکاران دوم خرداد از اندیشه تئوریک، بیبهره نبودند. شاید در حوزه تاکتیک نیز خرده مهارتی داشتند؛ اما فقدان اندیشه استراتژیک که لاجرم باید در یک استراتژی روشن و مدون و منسجم تبلور مییافت، در بین آنان کاملاً عیان و آشکار بود. در استراتژی قاعدتاً باید میزان توان و قدرت اثرگذاری هر یک از بازیگران عمده سیاسی و تعارض منافع و جهتگیریها و دامنه و جنس کنشگری و روحیه و خصائل آنها تدوین و پیشبینی شود. نقاط سازش و مصالحه و کنارهگیری و عقبنشینی و ایستادگی و هزینههای مترتب بر هر یک، تعیین و مشخص شود. مختصات زمین بازی در سه عرصه داخلی و منطقهای و بینالمللی فهمیده و ارزیابی شود. اهداف روشن در قالب نقشه راه برای دستیابی به آنها طراحی شود. تقسیم کار بهینهای بین نیروهای دخیل در اقدام سیاسی تدوین و اعلام شود. نهاد و سازمان هدایت و توجیه کنشگران و نیروهای حامی و پشتیبان تعریف و معرفی شود. نیروهای دخیل در رخداد دوم خرداد درباره هیچ کدام از این موضوعات پیشاپیش به درستی و دقت نیندیشیده بودند و بعد از استقرار در نهادهای اجرایی و سپس شهری و تقنینی کشور نیز چنان درگیر مشکلات روزمره و عملیات ایذایی بیامان رقیب سیاسی خود شدند که امکان تفکر جدی از آنها سلب شد.»
او همه این دلایل را بانی آن میداند که «جنبشی آرام» را تبدیل به «هرج و مرج» کردند. زیدآبادی خاتمی را هم مقصر این هرج و مرج دانسته و نوشته: «سید محمد خاتمی که به عنوان رهبر جریان دوم خرداد شناخته میشد، هیچ تعریف و تصور روشنی از جایگاه خود به دست نمیداد. او گاه با داعیه رهبری جنبش اصلاحات ظهور میکرد و گاه نقش خود را در حد رئیس قوه اجرایی کشور در متعارفترین صورت آن فرو میکاست... او جز رهنمودهای کلی، نقشی برای توجیه و رهبری و هدایت کنشگران اصلاحجوی خارج از حوزه قدرت رسمی به عهده نگرفت و حتی از رو در رو شدن با آنها پرهیز داشت. نهایتاً هر یک از نیروهای دخیل در ماجرا خود را صاحب اصلی آن معرفی کردند و در عین حال هیچ کدام نیز مسئولیت بلبشو و بینظمی حاکم بر آن را به عهده نگرفتند. در آن آشفتهبازار هر که هر چه دم دستش رسید به سمت دیگری پرتاب کرد و خاتمی نیز از اصابت آنها در امان نماند. خلاصه کار از هر جهت زار شد.»
او در نهایت متصدیان دوم خرداد را متهم میکند که در پایان کار، علاقهای به آسیب شناسی از خود نشان ندادند و «عمده ناکامیها به پای کارشکنی رقیب نوشته شد چنانکه گویی قرار رقیب بر آن بود که پیش پایشان فرش قرمز پهن کند و قدرتش را دو دستی تقدیم آنها کند!»