کد خبر: 1085616
تاریخ انتشار: ۰۳ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
گفت‌وگوی «جوان» با مادر شهید مجید ابراهیمی ورکیانی از شهدای عملیات الی‌بیت‌المقدس
به فاصله کمتر از شش‌سال، عفت خانوم هم مادر جانباز شد، هم مادر شهید و هم همسر شهید. پسرش حمید در درگیری‌های کردستان جانباز ۷۰ درصد شد و پسر دیگرش مجید در فتح خرمشهر به شهادت رسید.
نرگس انصاری

به فاصله کمتر از شش‌سال، عفت خانوم هم مادر جانباز شد، هم مادر شهید و هم همسر شهید. پسرش حمید در درگیری‌های کردستان جانباز ۷۰ درصد شد و پسر دیگرش مجید در فتح خرمشهر به شهادت رسید. وحید در کربلای‌۵ به برادرش ملحق شد و همسرش که دیگر تاب دوری فرزندان شهیدش را نداشت نهایتاً در کربلای‌۸ آسمانی شد. روایت عفت سلطانیه از فرزندش شهید مجید ابراهیمی‌ورکیانی را پیش‌رو دارید.
شما و همسر شهیدتان چند فرزند داشتید؟
حاصل زندگی ما شش فرزند بود، پنج پسر و یک دختر. ما بچه‌ها را با لقمه پاکی که همسرم با رنج و زحمت به دست می‌آورد و سر سفره می‌گذاشت، بزرگ کردیم. لقمه حلالی که با برکت بود و موجب شد تا فرزندان ما به گونه‌ای تربیت شوند که هر کدام مسیری الهی را انتخاب کنند. حمید سال ۵۹ در درگیری‌های کردستان به افتخار جانبازی ۷۰درصد نائل شد و پسران دیگرم مجید و وحید در عملیات‌های الی‌بیت‌المقدس و کربلای۵ به شهادت رسیدند. بعد از شهادت پسر‌ها حاج حسن که با پسر‌هایش همرزم بود، دیگر تاب ماندن نداشت و در ۱۷ فرودین ۱۳۶۶ در کربلای ۸ به قافله شهدا پیوست. شهادت مجید راهگشای شهادت برادر و پدرش شد.

مجید متولد چه سالی بود؟ کمی از خصوصیات اخلاقی‌اش بگویید.
مجید متولد ۱۹ شهریور سال ۱۳۴۲ بود. ارتباط خوبی با بچه‌های مسجد داشت. اهل نماز و روزه و عبادت بود. حتی وقتی که مشغول به کار بود و صدای اذان را می‌شنید دست از کار می‌کشید و بی‌درنگ وضو می‌گرفت و سر سجاده می‌ایستاد. پسرم مهمان‌نواز و خنده‌رو و کمک‌حال دیگران بود. در کنار همۀ این کار‌ها به درس خواندن ادامه داد و دیپلمش را گرفت. بعد هم که در ۱۸ سالگی راهی جبهه شد و خودش را به عملیات آزاد‌سازی بستان رساند.
قبل از اینکه برای اولین بار اعزام شود. رو به من کرد و گفت: مادر! می‌خواهم بروم جبهه! همان لحظه یاد حرف‌های امام افتادم و یاد شهدایی که هم‌سن مجید بودند، گفتم: من راضی‌ام! برو مادرجان! خدا به همراهت!

شده بود با پدرش به جبهه بروند؟
مجید بین جبهه و خانه در رفت‌وآمد بود. ایام عید بود و برادر شوهرم و همسرش برای عید دیدنی به خانه ما آمده بودند. همان لحظه حسن آقا وارد شد. سلام و احوالپرسی کرد و به مجید گفت: باباجان! من از طرف سپاه دارم می‌روم خط، تو هم میایی؟
جاری‌ام نگاهی به صورت نگران من انداخت. حرفی نزدم و منتظر جواب مجید ماندم. مجید انگار بال درآورده بود. با خوشحالی گفت: معلوم است که می‌آیم. با صدایی لرزان گفتم: درد و بلایت به جانم! هنوز زخمت خوب نشده!
مجید خندید: خدا نکند حاج خانم! کدام زخم؟ شما به این خراش می‌گویی زخم.
گفتم: من که نمی‌گویم نرو، می‌گویم حداقل چند روز دیگر بمان، مجید جلو آمدو دست من را بوسید و گفت: مادرجان! حالا که وقت این حرفا نیست. امام دستور جهاد داده! ما باید اطاعت کنیم. تازه اگر من نباشم فرمانده‌مان آرپی‌جی زن به خوبی من از کجا گیر بیاره؟

شهادت مجید چطور رقم خورد؟
بعد از شهادت همرزمانش خاطرات زیادی از او گفتند و نحوه شهادتش را اینگونه روایت کردند که: «صدای توپ و تانک و گلوله همه جا را پر کرده بود. حین عقب‌نشینی از خرمشهر، مجید و چند نفر دیگر از بچه‌ها همه تلاش‌شان را کردند تا تانک‌ها را متوقف کنند. دوشکای تانک‌ها، جهنمی به پا کرده بودند. مجید چند تانک را زد و نگاهی به دوستان شهیدش انداخت. کمی جلوتر رفت. همانجا بود که گلوله توپ یکی از تانک‌ها منفجر شد. موج انفجار مجید را بلند کرد و به زمین کوبید. شکمش پاره شد. صحرای محشری بود. کاری از دست کسی برنمی‌آمد. خودش دل و روده‌اش را جمع کرد و به زحمت دو طرف زخم را روی هم آورد و خود را به طرف بیمارستان صحرایی کشاند، اما هنوز چند قدمی نرفته روی زمین افتاد و شهید شد. بعد از مجید وحید راهی شد و در کربلای۵ به آرزویش رسید و پیکر پاکش در بهشت زهرا (س) تهران، در کنار برادرش مجید دفن شد.»
زمان شهادت مجید همسرتان در جبهه بود؟
بله جبهه بود، هنوز از همسرم خبری نبود. همه نگران بودند. بالاخره حسن آقا تماس گرفت. حالم را پرسید و گفت عفت جان خوبی؟ عفت‌جان! پام رفته زیر چرخ جیپ و از ران شکسته، اما تو نگران نباش. الآن خوبم. آوردنم تهران؛ فقط نگران مجیدم. عفت جان از مجید خبری نرسیده؟ تمام صورتم پر بود از اشک گفتم: نه آقا! ان‌شاءالله سالم است! دورت بگردم شما فقط مواظب خودت باش.
همان موقع برادرش جلو آمد گوشی را از من گرفت و گفت: اخوی پسرت شهید شده! مجیدت پرپر شده! همه شروع کردند به گریه. همسرم دیگر حرفی نزد. فقط صدای هق‌هق گریه و نفس‌های بلندش را از آن سوی خط می‌شنیدم. اما او از قافله شهدا جا نماند و خودش را در ۱۷ فروردین سال ۱۳۶۶ به فرزندان شهیدش مجید و وحید رساند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار